loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب یک عمر دوستی

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب یک عمر دوستی نوشته ی چانگ هی پارک و ترجمه ی زهرا یوسفی راد با تصویرگری یانگ هی کیم توسط انتشارات فاطمی به چاپ رسیده است.

این کتاب دربردارنده ی داستانی کلاسیک است که با اندیشه های فلسفی و اخلاقی گره خورده است و خواننده را به سفر در جهان فلسفه دعوت می کند و افکار را به چالش می کشد تا خوب و بد را از هم تشخیص دهیم و نوع نگرش عمیق و نقادانه را بیاموزیم. گاه رویداد هایی در زندگی توجه ما را جلب می کند و ما را به فکر کردن وا می دارد. خیلی وقت ها هم چیزی که برای زندگی ما رخ می دهد در مقابل چیزی که برای دیگران اتفاق می افتد بی رنگ است و در نتیجه دوست داریم از زندگی دیگران هم بدانیم تا از تجارب آن ها استفاده کنیم و موضوعاتی تازه برای فکر کردن به آن داشته باشیم. اگر که اتفاقات پیش آمده داستان سرزمین ها و فرهنگ های دیگر هم باشد می تواند چشم ما را به دنیایی دیگر باز کند. برای همین هم این کتاب برای رویارویی مخاطب با انواع تفکرات داستانی درباره ی دوستی واقعی برایمان تعریف می کند که متعلق به دیگر فرهنگ ها می باشد و بر اساس قصه ای از کشور کُره نوشته شده است. داستان از این قرار است که روزی روزگاری دو دوست به نام های ” هن اوم ” و ” اوسانگ ” در کشور کره زندگی می کردند و در یک مکتب درس می خواندند. اوسانگ بازیگوش بود و هن اوم با این که از دوستش کوچکتر بود بسیار بچه ی آرامی بود. تابستان که از راه رسید هن اوم به روستا و پیش مادربزرگش رفت و با خوشحالی از اوسانگ تعریف کرد و قرار شد تا تابستان آینده اوسانگ را هم با خودش به روستا بیاورد. بچه های روستا هم از وقتی که شنیدند هن او به روستایشان آمده، آمدند تا با او برای دزدیدن هندوانه ها به مزرعه ای بروند. با این که بزرگ تر ها می دانستند این کار خوبی نیست به فرزندانشان خرده نمی گرفتند. برای همین هم هن اوم با بچه ها رفت و با رسیدن به مزرعه دید که همه ی هندوانه ها کوچک هستند و محصول امسال اصلا خوب نیست. بعد تصمیم گرفت تا همه ی هندوانه ها را له کند تا برای سال دیگر به کود تبدیل شوند و محصول پر باری بدهند اما...

 


برشی از متن کتاب


در یک روز خسته کننده ی بهاری که همه ی بچه ها چرت می زدند، اوسانگ از روی شیطنت با قلم مو به پهلوی هن اوم زد. چرت معلم پاره شد: آهای! کی بود شلوغ کرد؟ « من بودم! یکی با قلم مو به پهلوی من زد. » « کی تو را زد؟ » « نفهمیدم! » اوسانگ نفس عمیقی کشید و خیالش راحت شد. در راه خانه، اوسانگ پرسید: چرا امروز راستش را نگفتی؟ « این کار را کردم تا تو کتک نخوری! » اوسانگ از این حرف خجالت کشید. از آن به بعد آن ها دوستانی صمیمی شدند. تابستان رسید و هن ام به خانه ی مادر بزرگش رفت. مادربزرگ با خوشحالی پرسید: چقدر بزرگ شده ای! در شهر خوش گذشت؟ « اسم دوستم اوسانگ است. من و اوسانگ حسابی با هم خوش می گذرانیم! « که این طور! پس باید سال بعد با دوستت بیایی! » هن اوم از این که می توانست سال بعد با اوسانگ پیش مادر بزرگش برود خوشحال بود. با شنیدن خبر آمدن هن اوم، بچه های روستا برای بازی پیش او رفتند. « هن اوم! راه بیافت که می خواهیم هندوانه کِش برویم! » هر سال بچه ها یواشکی به مزرعه های هندوانه می رفتند و هندوانه می چیدند. بزرگ تر ها این کار بچه ها را نادیده می گرفتند. آن سال هن اوم همراه بچه ها به مزرعه ی کد خدا سونگ رفت. اما با یک نگاه متوجه شد که هندوانه ها خیلی کوچک اند. محصول آن سال اصلاً خوب نبود. « این جوری که نمی شود! باید برای هندوانه های سال بعد فکری بکنم! » فکر خوبی به سر هن اوم زد. وقتی هن اوم به شهر برگشت، با غرور کاری را که کرده بود برای اوسانگ تعریف کرد: امسال کلی به کد خدا سونگ در کار مزرعه کمک کردم! « یعنی به مزرعه رفتی و کار کردی؟ » « نه! آن ها کود می شوند و سال بعد مزرعه ی هندوانه محصول خوبی خواهد داد! » اوشانگ سر در نمی آورد...

(براساس افسانه ای عامیانه از کره) نویسنده: چانگ هی پارک مترجم: زهرا یوسفی راد تصویرگر: یانگ هی کیم انتشارات: فاطمی  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب یک عمر دوستی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل