loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب یادت نرود که ... - یاسمن خلیلی فرد

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
380,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید
دسته بندی :

کتاب یادت نرود که به قلم یاسمن خلیلی فرد توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

داستان ماجرای مردی است به نام کیوان کامیاب که بعد از مدت ها دوری از وطن دوباره از فرانسه به ایران برگشته است. زمانی عاشق بوده؛ عاشق فروغ شکیبا. حالا برگشته، با یک کوله بار خاطره، گذشته و نوستالژی. حالا که به وطن آمده، همه چیز تغییر کرده است، آدم ها عوض شده اند، سلیقه ها و خواسته ها تغییر کرده اند. خود او هم از این دگرگونی ها مصون نبوده است. علاقه ی خلیلی فرد به پرداختن زندگی انسان ها در میانسالی باعث شده حرف زیادی برای گفتن داشته باشد. انسان ها در این دوره دیگر جوان نیستند. کارهای زیادی کرده اند، اشتباهات بسیاری داشته اند و سوژه ی مناسبی برای نوشتن هستند. در دوره ای که بازار کم فروغ کتاب پر شده از داستان های کوتاه و بعضا خیلی کوتاه. خلیلی فرد با وجود سن و تجربه ی کم رمانی قطور و پر از ماجرا و داستان و عشق به ما هدیه داده است. وی همچنین این مهارت را داشته که تجربه ی زیسته ی افراد میانسال را به طرزی واقعی منتقل کند، به شیوه ای که دیالوگ ها و گفت و گو هایی که بین افراد رد و بدل می شوند، به شخصیت های واقعی که دور و بر خود می بینیم نزدیکی زیادی دارند.


برشی از متن کتاب


باغ بزرگ بود. یک درخت کاج تنومند وسطش بود که مثل درخت کریسمس تزیینش کرده بودند. به چراغ ها حلقه های کوچک ارکیده وصل بود. صندلی های شیک آراسته به روبان های صورتی کم رنگ بودند. صدای ارکستر از دور به گوش می رسید. پیشخدمتی جلو آمد و آن ها را به داخل راهنمایی کرد. کت و شلوار مرتبی پوشیده بود و دستکش سفید به دست داشت. پیشخدمت تا در ورودی سالم همراهی شان کرد و رفت. دکتر فرامرزی گفت «وقتی این همه خرج نامزدی کرده اند ببین برای عروسی چه می کنند.» کیوان حوصله ی مهمانی را نداشت. دیدن آن آدم ها پس از آن همه سال کار آسانی نبود. توضیحی برای بازگشت ناگهانی اش نداشت. فرامرزی ادامه داد، «آخرین باری که فرید را دیدی فکر می کنم دبستان می رفت. حالا باید ببینی اش، خوش تیپ و قیافه شده پدرسوخته. خوشگلی را از مادرش ارث برده. نمک پرانی هایش بیشتر شبیه خسرو است. برای خودش آقایی شده.» کیوان لبخندی زد و چیزی نگفت. نباید حرفی به آن ها می زد. به خودش قول داده بود تودار باشد، حتا با دیدن فروغ. فرامرزی در ورودی سالن را باز کرد. صدای ارکستر بلندتر شد. در راهرو ورودی دو زن شیک پوش با روسری های آبی کم رنگ و مانتوهای سرمه ای جلو آمدند و خوش آمد گفتند. احتمالا از برگزار کنندگان مراسم بودند. کیوان پیش خودش فکر کرد شبیه پیشخدمت ها نیستند. یکی از زن ها گفت «آقایان، بسیار خوش آمدید. می خواهید پالتوهاتان را برای تان نگه داریم؟» فرامرزی از خدا خواسته پالتوش را درآورد و دست زن داد. زن دیگر به کیوان گفت «شما چطور آقا؟» کیوان سر تکان داد؛«نه، ممنونم»

نویسنده: یاسمن خلیلی فرد انتشارات: چشمه

مشخصات

  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 8
  • تعداد صفحه 451
  • انتشارات چشمه

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب یادت نرود که ... - یاسمن خلیلی فرد" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل