کتاب گیله مرد - بزرگ علوی

معرفی کتاب گیله مرد

کتاب گیله مرد اثر بزرگ علوی در انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.

"گیله مرد" شامل 9 داستان است که داستان "گیله مرد" شاخص ترین آنها است. "گیله مرد"روستایی گیلانی مبارزی است که به جنبش دهقانی پیوسته و پس از هجوم مأموران و کشته شدن زنش به جنگل پناه برده است.  داستان، ماجرای سه مرد است، گیله مرد و دو محافظ او که وی را به فومن می برند. داستان در همین حرکت و اقامت در قهوه خانه نزدیک مقصد اتفاق می افتد. دو مأمور تفنگ به دست در میان غرش باد و باران، گیله مرد را- که یک دهقان شورشی است- به فومن می برند تا تحویل پاسگاه دهند. گیله مرد در طول راه در فکر رهایی و فرار است. محمد ولی (مأمور اول) با توهین و رجز خوانی به دنبال گیله مرد حرکت می کند. مأمور دوم، بلوچ ساده ای است که در کنار گیله مرد راه می رود و او هم در فکر فرار از این نوع زندگی است. یک منزل مانده به پاسگاه، در قهوه خانه ای توقف می کنند. مامور بلوچ هم در فکر فرار است. او رازی را که همواره با وحشت پنهان داشته بود، برای گیله مرد فاش می کند. این که قاتل صغری، زن گیله مرد،-که صدای جیغش هیچ وقت آنها را راحت نمی گذارد- خود اوست. در این حین مأمور بلوچ-که چشم طمع به تنها اندوخته ی گیله مرد، پنجاه تومن پول همراه دارد حاضر می شود در ازای آن تفنگ را به گیله مرد بدهد و...

برشی از متن کتاب

شبی که آخرین نامه رسیده بود، وقتی این جمله را "آقای قاضی، شما خودتان می دانید که قاتل حقیقی زن جوانتان هستید" شیرین خواند، و او در جواب گفت: "این یکی دیگر راست نیست" از چشمان دخترش معلوم بود که حرف او را باور نکرده است. دلش می خواست به او حالی کند که او قاتل مادرش نبوده است. حالا اگر راستی شیرین آمده باشد، حالا که او دارد زجر می کشد و طاقت حرف زدن ندارد، چگونه می تواند به او بگوید که نه، آن نایب قسی القلب مادرش را روز روشن، موقعی که از حمام به خانه برمی گشته، کشته است. اما اگر شیرین بپرسد چرا مادرم را که با نایب فرهاد سر و سری داشت، به زنی گرفتی، چرا همه ی مردم شهر از داستان معاشقه ی این دو تا باخبر بودند و او هیچ اطلاعی نداشت؟ چرا اگر اطلاعی داشت باز هم به عروسی با چنین دختری تن در داد؟ چه رابطه ای مابین او و حاجی شکور بود؟ چه طور اسناد پرونده ی حاجی شکور گم شد و چه طور او را تبرئه کردند؟ به این سوالات چه جواب بدهد؟ آیا همه ی اینها را می شود دلیل قتل دانست و همان طوری که نویسنده ی نفرین شده نوشته، او را قاتل حقیقی خواند؟ یک بازپرس کارآزموده خیلی دلیل نمی توانست پیدا کند و تقصیر قتل زن جوان را به گردن او ثابت کند. خود قاضی هم بازپرس کارکشته ای بود. از خیلی ها اقرار گرفته بود، چه طور می توانست از خودش اقرار بگیرد؟ اگر هیچ کس نمی دانست، خودش با خبر بود که مادر شیرین، این دختر شاداب، در خانه ی او دل مرده شد. می دانست تمام سه سالی که با هم زندگی کردند، خنده به لبش نیامد. ابتدا خیال می کرد که زنش بُله است؛ اما وقتی شیرین به دنیا آمد دید نه، با بچه اش می تواند بخندد، شوخی کند، بچه را ناز و نوازش کند، لوسش کند. مادر شیرین عینا مثل غنچه گل سرخی بود که شته زده باشد. غنچه است و باز نمی شود.چه طور نمی فهمید؟ چه طور نمی فهمید؟ چه طور او نمی دانست که این دختر جوان که آبروی پدرش را خریده و به زنی با مرد بی ریختی چون او تن در داده از صورت منحوش شوهر بیزار است؟ هیچ وقت با هم دعوا نکردند. هرگز زنش قهر نکرد که به خانه ی پدرش برود. چقدر لباس و زر و زینت برایش خرید، اما دخترک رنگ پریده هرگز ذوق نکرد. وقتی بهش پیشنهاد کرد که به تهران ببردش و آن جا برایش خانه بخرد، گویی داشتند جانش را می گرفتند. بهانه اش این بود که جدایی از پدر و عمه اش را طاقت نمی آورد. راست می گفت؟ شاید مقصودش این بود که فراق نایب را طاقت نمی آورد. مطیع بود، هر چه می خواست می کرد. حاضر بود، هفنه ها در خانه بنشیند و هیچ جا نرود، فقط روزی که می خواست حمام برود، سر دماغ بود.

فهرست

1. نامه ها
2. گیله مرد
3. اجاره خانه
4. دزاشوب
5. یه ره نچکا
6. یک زن خوشبخت
7. رسوایی
8. خائن
9. پنج دقیقه پس از دوازده

نویسنده: بزرگ علوی انتشارات: نگاه