کتاب گیسو کمند (قصه ها عوض می شوند 5)

معرفی کتاب گیسو کمند (قصه ها عوض می شوند 5)

" ایبی " در مسابقات هجی کردن کلمات در مدرسه نتوانسته موفقیت سال های قبلش را به دست آورد  او مقام دوازدهم را بدست آورده و از این موضوع به شدت ناراحت است. " جونا " به او پیشنهاد می دهد امشب را به زیرزمین خانه شان بروند و به وسیله ی آینه پا به دنیای قصه ها بگذارند تا حال و هوای ایبی تغییر کند . جونا نیمه شب به دنبال خواهرش می رود و این بار آینه آن ها را به قصه ی " راپونزل " یا همان " گیسو کمند " می برد. مادر و پدر راپونزل قبل از به دنیا آمدن او در نزدیکی خانه ی جادوگری به نام " فروگوتل " زندگی می کردند و مادر در زمان بارداریش هوس خوردن گل های زیبای راپونزل را می کند که در باغ خانه ی جادوگر وجود دارد. پدر برای این که همسرش بتواند از آن گل ها بخورد، وارد خانه ی جادوگر می شود و درست در لحظه ای که می خواهد از باغ خارج شود، فروگوتل جلوی او را می گیرد و تنها به این شرط از کشتن او صرف نظر می کند که کودکی که در راه است را بعد از به دنیا آمدن به او بدهند. پدر راپونزل به اجبار قبول می کند و دختر کوچکش را پس از به دنیا آمدن تحویل جادوگر می دهد و فروگوتل نام راپونزل را بر روی دخترک زیبا رو می گذارد. زمانی که راپونزل بزرگ می شود، فروگوتل او را در برجی زندانی می کند که هیچ درب ورودی ندارد و تنها یک پنجره در بالای آن است و هر بار که او می خواهد به راپونزل سر بزند و برایش آب و غذا ببرد، به پایین برج می رود و صدا می زند راپونزل موهایت را به پایین بفرست، سپس آبشار بلندی از مو به پایین سر می خورد و جادوگر با گرفتن آن ها در دست خود را بالا می کشد. زمانی که ایبی و جونا به پایین برج می رسند، ایبی با صدای بلند فریاد می زند و از راپونزل می خواهد موهایش را به پایین بفرستد و در نهایت تعجب این اتفاق می افتد و ایبی با گرفتن موها به بالای برج می رود و می تواند راپونزل را از نزدیک ببیند. حال نوبت جونا است که به بالا برود، اما زمانی که او به بالای برج می رسد همه متوجه می شوند استوک های کفش های فوتبال جونا موهای زیبای راپونزل را خراب کرده و بچه ها سعی می کنند موها را مجدداً درست کنند اما ... . این کتاب یکی از پرفروش های نیویورک تایمز بوده و برای گروه 10+ سال مناسب می باشد.

مجموعه ی " قصه ها عوض می شوند " مجموعه داستانی است که در هر یک از جلدهای آن خواهر و برادری به نام ایبی و جونا به وسیله ی آینه ی جادویی که در زیرزمین خانه ی جدیدشان وجود دارد پا به دنیای قصه ها می گذارند. آن ها و والدین شان که هر دو وکیل هستند به تازگی به شهر اسمیت ویل آمده اند و در خانه ی جدیدی مستقر شده اند، در زیر زمین این خانه یک آینه قدیمی و عتیقه وجود دارد که بچه ها متوجه می شوند که آینه یک شی جادویی بوده و هر بار آن ها را به یکی از داستان های قدیمی می برد. در هر داستانی با مداخلات آن ها تغییراتی در قصه ها به وجود می آید، ولی بچه ها سعی می کنند تا داستان را به شکل اولیه اش برگردانند تا قصه ها پایان خوشی داشته باشند، اما هر بار حوادث بسیاری برای آن ها رقم می خورد و آن ها چند روز در دنیای قصه ها می مانند، هر یک ساعت در دنیای واقعی برابر با یک روز در دنیای قصه ها است و آن ها نیمه شب را برای سفر انتخاب می کنند تا زمانی که والدین شان روز بعد از خواب بیدار می شوند، آن ها نیز به خانه برگشته باشند. در هر قصه آن ها باید آینه ای را پیدا کنند که به شخصیت اصلی قصه ارتباط داشته باشد و بدین وسیله بتوانند به خانه شان برگردند.

خرید کتاب گیسو کمند (قصه ها عوض می شوند 5)

کتاب گیسو کمند جلد پنجم از مجموعه قصه ها عوض می شوند اثر سارا ملانسکی و ترجمه ی سارا فرازی از انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

برشی از متن کتاب

شانه کردن هم مشکلی را حل نمی کند راپونزل با تعجب و ناراحتی می گوید: «چه بلایی سر موهایم اومده؟ خیلی خوشگل بود.» واقعا خوشگل بود، اما دیگر نیست. حالا شبیه پنیری شده که برای درست کردن پیتزا زنده وآماده کرده ایم. داد می زنم: «جونا، می دونی که این تقصیر توئه، نه؟» سرخ می شود؛ «من؟ چرا؟» «کفش های فوتبالیت. تو وقتی از موهای راپونزل بالا می اومدی، اونا رو پات کرده بودی.» راپونزل که رنگش پریده، می پرسد: «اون این بلا رو سرم آورده؟» حالا صورت جونا هم رنگ گوجه فرنگی شده. مِن مِن می کند: «ببخشید ... من نمی دونستم ...» «نمی دونستی که استوک های کفشت، موهاش رو خراب می کنه؟» بعد داد می زنم: «مامان بهت گفته بود حق نداری حتی توی خانه بپوشیشون.» جونا پاهایش را بالا می آورد و کف کفش هایش را نشانم می دهد: «به خاطر این گفت که کف هام خراب نشه، نه کف خونه. اینا آهنی نیستن که، پلاستیکی ان.» می گویم: «فرقی نمی کنه. فعلا که همین پلاستیک ها گند زده ن به موهای این بیچاره.» به نظر می رسید راپونزل به شدت تلاش می کند که گریه نکند. زیر لب می گوید: «موهای من تنها چیز خاص و بی همتایی بود که داشتم ...» جونا با لکنت می گوید: «من خیلی شرمنده م. عمدی نبود.» به برادرم چشم غره ای می روم و می گویم:«بیاین شونه ش کنیم ... شاید بهتر بشه. جونا، یه برس از قفسه ی نزدیک وان برام بیار. بذار روبانش رو باز کنم ببینم چی شده.» راپونزل که حسابی هول شده، دنبال ته موهایش می گردد. روبان را باز میکند؛ یه عالمه مو روی زمین می ریزد. دهانش از تعجب باز می ماند. همه مان حسابی تعجب می کنیم. بالاخره می گوید: «باورم نمی شه. من خیلی خیلی از دستت عصبانی ام.» با تعجب می پرسم: «از دست من؟ تقصیر من نبود.» با گریه می گوید: «تو بهم گفتی بذارم داداشت بیاد بالا.» وای! من باید یه کاری بکنم؛ «می دونم ... ولی ...» راپونزل خیلی دختر خجالتی و خوبی است؛ بعد، اینجا توی این برج زندانی شده و من تنها چیزی را که حس خوبی به آن داشت، خراب کردم. شانه را از دست جونا می گیرم؛ «بذار ببینم چی کار می تونم بکنم ... بچرخ ...» لبش را گاز می گیرد؛ «باشه ... ولی لطفا بدترش نکن.» با امیدواری می گویم: «نمی کنم، خیالت راحت. اگه قسمت های شکسته شده و خرد شده ش رو قیچی کنیم، درست می شه. قیچی داری؟» راپونزل سرش را به طرفی خم می کند و می گوید: «قیچی ناخن دارم ... ولی ... قیچی می خوای چی کار؟» می گویم: «می خوام یه کم موهات رو کوتاه کنم.» بعد به موهای بلندش نگاه می کنم و ادامه می دهم: «تاحالا کوتاهشون کردی؟» آه می کشد. «نه من موهام رو همین جوری که هست دوست دارم ... همون جوری که بود. بعدشم ... فرو گوتل گفته کوتاه کردن مو درد داره.» می گویم: «دروغ گفته. اصلا درد نداره. اون نمی خواد تو موهات رو کوتاه کنی، تا خودش بتونه از موهات بیاد بالا.» راپونزل یک قیچی از روی میز بر می دارد و دستم می دهد. «بیا، درستش کن.» ...    

• در فهرست کتاب های پر فروش
• نویسنده: سارا ملانسکی
• مترجم: سارا فرازی
• انتشارات: پرتقال