loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب کنیز ملکه مصر - میکل پیرامو

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب کنیز ملکه مصر نوشته ی میکل پیرامو و ترجمه ی ذبیح الله منصوری توسط انتشارات زرین به چاپ رسیده است.

کنیز ملکه ی مصر"، رمانی دو جلدی است که هر دو، در یک کتاب گنجانده شده اند. شخصیت اصلی قصه که راوی آن نیز هست، "شرمیون"، یکی از کنیزان کاخ سلطنتی مصر می باشد که پدر و مادرش نیز، برده های همین کاخ بوده اند. چند روز پس از تولد شرمیون، "کلئوپاترا"، دختر پادشاه، نیز متولد می گردد. این دو دختر، از سن سه سالگی، هم بازی یک دیگر بوده و به دو دوست صمیمی و همراه همیشگی هم مبدل می شوند، به طوری که کلئوپاترا، علی رغم رسوم و روند عادی معمول در کاخ، همواره خواستار حضور شرمیون کنار خود و شرکت در تمامی جلسات و کلاس های درس و تحصیل شده و از همین روی، شرمیون، خواندن و نوشتن و هم چنین علوم مختلف را فرا می گیرد. با گذشت زمان، راوی قصه متوجه تفاوت ها و جایگاه اجتماعی خویش با کلئوپاترا شده و علاوه بر مهر و محبت درونی، احترام فراوانی را نیز برای شاهزاده خانم قائل می شود. کلئوپاترا، هم چون مادر یهودی خویش، به زنی زیبا، جذاب و فریبنده تبدیل گشته و تمامی توجه ها را به خود جلب می کند. شرمیون، در طی محتوای این رمان، به شرح زندگی پرماجرای خویش، و شاهزاده خانم پرداخته و مخاطب را مجذوب روایت های پر فراز و نشیب خود می سازد.


برشی از متن کتاب


نام من «شرمیون» است و پدر و مادرم برده بودند و به همین جهت خود نیز کنیز شدم. والدین من در کاخ سلطنتی خدمت می کردند و من در آن کاخ چشم به دنیا گشودم و چند روز بعد از تولد من دختر پادشاه مصر که مادرش یهودی بود متولد شد و نامش را «کلئوپاتر» نهادند. من از وقایع دوره ی کودکی خود اطلاع ندارم، اما به خاطر می آورم که از سن سه سالگی هم بازی «کلئوپاتر» شدم و او، از بین دختران کوچک کاخ سلطنتی مرا ترجیح می داد و با من، بیش تر الفت داشت. تصور می کنم یکی از چیزهایی که بیش تر مرا نزد کلئوپاتر محبوب کرد، این بود که هنگام بازی وقتی او ناگهان به خشم در می آمد و مرا کتک می زد و موهای سرم را می کند، من اعتراض نمی کردم و نزاع نمی نمودم، بلکه به گوشه ای می رفتم و می گریستم و بعد از چند لحظه، کلئوپاتر به من نزدیک می شد و می گفت «شرمیون، گریه نکن» و گاهی، برای این که مرا تسلی بدهد یک کلوچه ی شیرین که با انگبین طبخ می شد به من می داد و می گفت «بخور» و من هم کلوچه ی لذیذ را در دهان می گذاشتم و خشم و کتک او را فراموش می کردم. قدری که بزرگ تر شدم فهمیدم که کلئوپاتر، با دختران دیگر تفاوت دارد. او یک شاهزاده خانم است و این خصوصیت که البته برای او امری عادی بود، او را برجسته تر از سایر هم جنسانش نشان می دهد. علاوه بر این من توانستم بفهمم کلئوپاترا یک دختر زیبا است. پس از این که به مرحله ی عقل رسیدم، دریافتم که آن شاهزاده خانم زیبایی خود را از مادرش به ارث برده. او مثل مادر چشم های درشت و سیاه و موی مشکی و صورت بیضوی و سفید و دهان کوچک داشت. کلئوپاترا طوری به من مانوس بود که مادرش اجازه داد من با او غذا بخورم و من اولین کنیزی هستم که در کاخ سلطنتی مصر با یک شاهزاده خانم (غیر مواقع رسمی) غذا می خوردم. من از پدر کلئوپاترا یک چیز را به خاطر دارم و آن این که وی علاقه ای عجیب به نواختن نی لبک داشت و از روزی که به یاد دارم تا روزی که وی زندگی را بدرود گفت پیوسته نی لبک در دست پادشاه مصر دیده می شد و نی می نواخت. گاهی کلئوپاترا که فرزند ارشد پدر بود (بعد از او پادشاه مصر از مادر کلئوپاترا دارای سه فرزند دیگر شد) نی لبک را از دست پدر می گرفت و درصدد بر می آمد تا بنوازد، ولی از عهده بر نمی آمد. اما بعد از این که دوره ی طفولیت دختر پادشاه مصر گذشت و او با موسیقی آشنا شد و به ارزش کار هنرمندان و نوازندگان واقعی پی برد، دیگر توجهی به نی پدر نکرد. چون کلئوپاترا پیوسته با من بسر می برد، موقعی که وی را به معلمین سپردند من هم با او به جلسه ی درس می رفتم. روزهای اول معلمین شاهزاده خانم اعتراض می نمودند و می خواستند مرا از اتاق درس بیرون کنند ...

نویسنده: میکل پیرامو مترجم: ذبیح الله منصوری انتشارات: زرین


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب کنیز ملکه مصر - میکل پیرامو" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل