کتاب کتابخانه نیمه شب | کوله پشتی

درباره‌ی کتاب کتابخانه نیمه شب

کتاب "کتابخانه‌ی نیمه شب" رمانی تخیلی و پرمحتواست و داستانی زیبا و تاثیرگذار را در اختیار خواننده قرار می‌دهد.

شخصیت اصلی قصه، "نورا سید" نام دارد؛ او زنی سی‌وپنج ساله و مجرد می‌باشد که به تنهایی زندگی می‌کند. نورا در گذشته، موفقیت‌های زیادی را در زمینه‌های مختلف به‌دست آورده؛ موفقیت‌هایی همچون کسب مقام کشوری در رشته‌ی شنا، مشارکت در یک گروه موسیقی و بسیاری موارد دیگر. چیزهایی که او به سادگی از کنارشان عبور کرده و هیچ یک را به طور جدی و حرفه‌ای دنبال ننموده است.

زن قصه، فارغ‌التحصیل رشته‌ی فلسفه می‌باشد؛ اما تاکنون هیچ‌گاه در این زمینه فعالیت نکرده است. او مدتی پیش، با مردی جوان و برازنده به نام "دن" آشنا می‌شود و پیشنهاد ازدواجش را می‌پذیرد. اما دقیقا دو روز پیش از مراسم عروسی، نظر خود را تغییر داده و از ازدواج با دن پشیمان می‌گردد. ماه‌ها بعد نیز با غم مرگ مادرش روبه‌رو می‌شود.

وی هم‌اکنون به زنی کاملا ناامید و مایوس مبدل گشته؛ فردی که حتی رئیسش،آقای "نیل"، نیز از او قطع امید کرده و نورا را از کار در فروشگاه لوازم موسیقی‌اش، اخراج می‌نماید. تمامی این سلسله اتفاقات ناگوار و تلخ، دست به دست یکدیگر داده و روز به روز اوضاع روانی نورا را بدتر از پیش می‌کنند. تا اینکه بالاخره، زن قصه تصمیم می‌گیرد برای همیشه به زندگی خویش پایان بخشیده و خود را از بند مشکلات دنباله‌دار رها سازد؛ تصمیمی که او را وارد مرحله‌ای متفاوت از زندگی کرده و داستانی خواندنی را در اختیار خواننده قرار می‌دهد.

برشی از کتاب کتابخانه نیمه شب از مت هیگ

رایان بیلی

رایان بیلی.

همان رایان بیلی معروف. همان رایان بیلی‌ای که توی تصورات نورا همیشه با هم توی جکوزی خانه‌ی او در وست هالیوود می‌نشستند و از پشت پرده‌ی بخار آب گرم غرق در گفت‌وگویی عمیق درباره‌ی افلاطون و هایدگر می‌شدند.

«نورا؟ صدام رو می‌شنوی؟ انگاری ترسیده‌ی.»

«اممم، آره. من... آره... من... فقط... همین‌جام... توی اتوبوس... یه اتوبوس... بزرگ... مال تور... آره... سلام.»

«حدس بزن کجام.»

نورا اصلا نمی‌دانست باید چه بگوید. توی جکوزی هم جواب نامناسبی به نظر می‌رسید. «واقعا نمی‌دونم.»

رایان گوشی را گرداند و ویلای وسیع و مجللی پر از اسباب اثاثیه‌ی پرزرق‌وبرق را نشانش داد که در آن کاشی‌های سفالی تراکوتا کار شده بود و یک تخت دونفره‌ی سایه‌بان‌دار با پرده‌های توری هم در آن قرار داشت.

«نایاریت، مهیکو.» مکزیک را به شوخی مثل اسپانیایی‌ها مهیکو تلفظ کرده بود. ظاهر و صدایش اندکی با رایان بیلی توی فیلم‌ها تفاوت داشت. کمی درشت هیکل‌تر و حرف زدنش کمی نامفهوم‌تر بود. شاید مست بود. «سرصحنه‌ام. داریم میخانه‌ی دو رو ضبط می‌کنیم.»

«میخانه‌ی آخر جاده‌ی دو؟ اوه، خیلی دوست دارم اولی‌ش رو ببینم.»

رایان جوری زد زیر خنده که انگار نورا خنده‌دارترین جوک دنیا را گفته.

«مثل همیشه کم‌خنده‌ای، نونو.»

نونو؟

رایان ادامه داد: «توی کاسا د میتا مستقر شده‌م. یادته که یه آخر هفته اینجا بودیم؟ دقیقا توی همون ویلا مستقرم کردن. یادته؟ به یاد تو دارم مارگاریتای مسکال می‌خورم. تو کجایی؟»

«برزیل. همین الان کنسرتمون توی سانوپانولو تموم شد.»...

سلام. از آنجایی که فهرست 270 واژه شد، و اینکه قرار بود در مواقعی که فهرست از 100 یا 150 واژه بیشتر می‌شد، از تعداد واژه‌های خلاصه کم کنم، به همین دلیل حجم خلاصه اینقدر شد.

کتاب کتابخانه نیمه شب اثر مت هیگ با ترجمه‌ی محمدصالح نورانی‌زاده توسط انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.

فهرست

مکالمه‌ای درباره‌ی باران

نوزده سال بعد

مرد پشت در

تئوری ریسمان

زندگی یعنی سختی کشیدن

درها

شیوه سیاه چاله بودن

پادماده

کتابدار

کتابخانه‌ی نیمه‌شب

طبقات متحرک

کتاب حسرت‌ها

وزن زیاد حسرت

تمام زندگی‌ها هم‌اکنون آغاز می‌شوند

سه نعل اسب

یادداشت یکی مانده به آخری که نورا پیش از گیر افتادم میان مرگ و زندگی نوشته بود

صفحه‌ی شطرنج

تنها راه یاد گرفتن، زندگی کردن است

آتش

تنگ ماهی

یادداشت یکی مانده به آخری که نورا پیش از گیر افتادم میان مرگ و زندگی نوشته بود

زندگی موفق

چای نعناع

درخت زندگی ما

خطای سیستم

سوالبارد

هوگو لفور

چرخیدن به دور خود

لحظه‌ای بحرانی در وسط ناکجاآباد

ناامیدی از اینکه وقتی واقعا به کتابخانه احتیاج داری، پیدایش نمی‌کنی

جزیره

خاک یخ‌زده

یک شب در لونگ‌یر بین

انتظارات

مرگ و زندگی و تابع موج کوانتومی

اگر اتفاقی برایم بیفتد، دوست دارم خودم آنجا باشم

خدا و دیگر کتابداران

شهرت

وحشی و آزاد

رایان بیلی

یک سینی نقره‌ای پر از کیک عسلی

پادکست افشاگر

زوزه

عشق و رنج

هم‌مسافتی

رویای شخصی دیگر

یک زندگی آرام

وقتی این دنیا سگ دارد، چرا باید دنیای دیگری خواست؟

شام با دیلن

میخانه‌ی آخر جاده

تاکستان بوئنا ویستا

زندگی‌های متعدد نورا سید

گم‌شده در کتابخانه

مرواریدی در دل صدف

بازی

زندگی ایدئال

جست‌وجویی روحانی به دنبال ارتباطی عمیق‌تر با جهان

همرسمیث

سه‌چرخه

جایی جز اینجا

برخوردی با پلیس

نگاهی نو به همه چیز

گل‌ها آب دارند

جایی برای ماندگار شدن وجود ندارد

حق نداری ناامید بشوی، نورا سید!

بیدار شدن

ورای نومیدی

چیزی که یاد گرفتم (به قلم آنکه کسی نیست، اما همه کس بوده است)

زندگی کردن در برابر درک کردن

آتشفشان

آن‌طور که پایان می‌یابد

• نویسنده: مت هیگ
• مترجم: محمدصالح نورانی‌زاده
• انتشارات: کتاب کوله پشتی