loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب کاناپه ی قرمز - میشل لبر

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب کاناپه ی قرمز نوشته ی میشل لبر می باشد که عباس پژمان آن را به فارسی ترجمه کرده و توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

میشل لبر نویسنده ی مشهور فرانسوی با انتشار رمان کاناپه ی قرمز در سال 2007 شهرتش را چند برابر کرد و توانست جایزه ی کنگور که یکی از معتبرترین جوایز ادبی فرانسه است را از آن خود کند. میشل لبر در کاناپه ی قرمز تلاش کرده تا تفاوت ها و شباهت های بین نسلی را مورد بررسی قرار دهد. شاید نسل امروز با امور تکنولوژیک آشنایی بیشتری داشته باشند، شاید نوع دلباختگی هایشان متفاوت باشد، اما هرچه باشد عشق، رابطه، تنهایی، ترس و مرگ، عناصر مشترک تمام نسل ها و در واقع تمام انسان هاست. قهرمانان داستان «آن» و «کلمنس» دو زنی هستند که در همسایگی هم زندگی می کنند."کلمنس" نماد نسلی در حال انقراض و "آن" نماینده ی نسل نوظهور است. زن مسن (کلمنس) عکسی در کاناپه ی قرمز خود پنهان دارد که از گذشته ی دور او خبر می دهد. زن جوان (آن) نیز مخاطب داستان ها و نوستالژی های پیرزن می شود و ناچار خودش نیز سفری به گذشته اش می کند. "نیچه" پیش ترها گفته بود که «انسان هرچقدر هم تلاش کند از گذشته فرار کند، اما گذشته اش همچنان در تعقیب او است». این نکته ی به حق نیچه به خوبی در اثر میشل لبر نمایان شده است. آن، هرچقدر هم تلاش کند، نمی تواند کتمان کند که شبح گذشته همواره زندگی ما را دربرگرفته و از آن گریزی نیست. این شبح برای «آن» در قالب «کلمنس» ظهور می کند و زندگی اش را تحت تاثیر قرار می دهد. رمان کاناپه ی قرمز میشل لبر، کتابی است برای تمام نسل ها، اثری که به ما نشان می دهد از کجا آمده ایم و به کجا می رویم.


برشی از متن کتاب


مردی در جاده ای خاکی سیگار می پیچید، و در کنار سایدکاری ایستاده بود سبز رنگ، عین جعل غول پیکر، و همراه تنهایی. مرد و ماشینش کل واحدی تشکیل می دادند. من حتا از دور هم همه ی آن حرکت ها را می شناختم. ژیل هم سیگارهایش را می پیچید. توتون را در اندازه ی یک سیگار در کف دستش می گرفت، با نوک انکشت هایش نرمش می کرد، پهنش می کرد لای کاغذ، و بعد که لبه ی چسب دار کاغذ را با زبانش خیس کرد توتون و کاغذ را با هم می پیچید. بوی عسب و کاه می آمد. آن هم در حالی که من پشت شیشه ی کابین بودم، و مرد ده دوازده متر از من دور بود. تقریبا صدای توتون را هم می شنیدم، که خرد می شد، و انگشت های فرز و حرکت ماشینی و پرتی حواس در نظرم می آمد. لحظه ای بود آیینی و صمیمی که مرد متوقفش کرده بود. قطار داشت سرعت می گرفت و مرد هیچ توجهی به قطار نداشت. در دلم گفتم که سفر این هم بود. این که در جایی از سیبری بیدار بشوم. اما در کجا؟ و مردی را می بینم که برای خود سیگار می پیچد. و خیلی زود گمش کنم. و همیشه به یادش بیاورم. هنوز هم گاهی این مرد ناشناس بر من ظاهر می شود، و من لحظه ای چند در خلوتگاهش غافلگیرش می کنم، و همین طور اشخاص دیگر، که به شکل مرموزی در خاطرم جا خوش کرده اند، انگار که شاهدهای خاموش آوارگی هایم هستند. آن موقع در دورانی که از زندگی ام بودم که حضور سمج دنیا، و ناکارآمدی همه ی عقاید و نظریات فرسوده، روزگارم را سیاه کرده بود.

نویسنده: میشل لبر ترجمه: عباس پژمان انتشارات: چشمه

مشخصات

  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 6
  • تعداد صفحه 119

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب کاناپه ی قرمز - میشل لبر" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل