محصولات مرتبط
کتاب پیغمبر دزدان اثر محمدابراهیم باستانی پاریزی میباشد که توسط نشر علم به چاپ رسیده است.
پیغمبر دزدان، از شاهکارهای باستانی پاریزی و در واقع اولین اثری از اوست که منتشر شده و بیش از هجده مرتبه تجدید چاپ شده است. او در این باره که توانسته دزدان را هم صاحب کتابی کند و صد و بیست و چهار هزار و یکمین پیغمبر را هم معرفی کند و معجزهی او را حتی با گذشت سالیان سال به نمایش گذارد؛ ابراز خرسندی میکند. پیغمبر دزدان یا شیخ محمدحسن زیدآبادی که از اهالی زیدآباد شهرستان سیرجان بوده، در اواخر حکومت فتحعلیشاه زاده و در اواخر دوران ناصرالدینشاه از دنیا رفت. او با طبع لطیف و شاعرانه و البته حکیمانهی خویش، راهی را انتخاب نمود تا بتواند حتی برای پستترین اقشار جامعه (دزدان) هم حرفی برای گفتن داشته باشد، میان آنها نفوذ کند و آنها را با خود در پیشبرد اهدافش همراه کند؛ دزدانی که هم از طبقهی مردمانند و هم از طبقهی درباریان و اشراف. او با لباس روحانیت، اما از روحانی نماهایی که حامی ظلم و تجاوزند؛ شاکی است، با اینکه با حکام و بزرگان دولتی نشست و برخاست دارد؛ اما همواره در مقابل ظلمشان (با روشی مسالمتآمیز و آمیخته به طنز و نرمش) ایستاده و از همه مهمتر میان قبایل و افرادی که راهزنی و ناامنی ایجاد میکردند؛ نفوذ داشته و با نزدیک کردن خود به آنها قصد به راه راست آوردنشان را داشته که البته در این راه تا حد زیادی موفق بوده و از هیچ تلاش و نوآوریای فروگذاری ننموده تا آنجا که لقب پیغمبر دزدان (نبی السارقین) را جهت القای حس نزدیک کردن به پیروانش، برای خود برگزیده است. نویسنده در مقدمهی چاپ هشتم این اثر، پیغمبر دزدان را چنین معرفی میکند که: «او در این احوال، لباس روحانیت بر تن دارد و در عین حال در سه جبهه نبرد میکند: 1. او با حکام مستبد طرف است و ظلم آنها را تخطئه میکند. 2. او عشایر و قبایل را میخواهد در طریق سداد بکشاند؛ 3. او از روحانینمایان بیپرهیز و از عالمنمایان حامی ظلم و تعدی به تنگ آمده، در لباس و زبان خود آنها، آنها را به باد انتقاد میگیرد و طریق آنها را خلاف حکم خداوندی و رای پیامبر میشمارد. سلاح این مرد در این مبارزه چیست؟ نه تفنگ دارد، نه توپ. نه چماق دارد و نه چوب! او سلاح تازهای کشف کرده: قلم، سلاح معنوی و روحانی همراه ذوق و ادب. او خود را پیامبر جناح شر و تاریکی به شمار آورده؛ از زبان شر و اهریمن، نیروهای الهی و خاصههای یزدانی و اهورائی را برجسته و چشمگیر میسازد. حاکمی را که ظالم است؛ مرید و پیرو خود میداند و بنابراین همهی مظالم خود را از دید شخصیت پیغمبری خود - که پیغمبری دزدان است- میستاید، در واقع با برهان خُلف، قضیهی خلاف را ثابت میکند. تو ظالمی و پیرو منی، پس دزدی - و این مزایا را داری (البته در عالم دزدی) و فلانی متقی است و نمازخوان است و صالح است و ظالم نیست، پس امت پیغمبر دیگری است و جایش در بهشت است- که آنجاست مأوای هر کور و زشت! او کاریکاتور شیطان پرستان و مارپرستان است. رئیس ایل که طغیان کرده، افراد ایل که اموالی را بردهاند یا مزاحم خلقاند همه امتان اویند. نامهی پیغمبر که آنها را به ظاهر تشویق کرده،کوبندهترین شلاق و تازیانه بر وجدان آنهاست.»
کتاب «پیغمبر دزدان» مجموعهای از نامههایی است که او نگاشته و به عمال و کارگزارانش، حکام و روحانیونی چند ارسال نموده و نویسنده توانسته برخی از آنها را به دست آورده و در این کتاب گردآوری کند. شیوه و سبک نگارنده که با بیانی شیرین و داستانوار حکایات و سرگذشتها ومطالب تاریخی را ذکر میکند؛ آنچنان جذاب و خواندنی مینماید که خوانندهی اثر متوجه گذر زمان نشده و خود را در روزگاری که نویسنده تشریحش میکند؛ میبیند. ابتدا با بیان شرایط اجتماعی که پیغمبر در آن زاده شد و رشد و نمو یافت و به ابتکار عملی اینچنین تأثیرگذار در به راه آوردن دزدان دست زد؛ پرداخته و شرایط اجتماعی، سیاسی، جغرافیایی کرمان و شهرستانهای آن را تشریح میکند و سپس زندگینامهی شیخ محمدحسن را با چاشنی داستانها و خاطراتی از او بیان میدارد. در بخش دوم کتاب که البته بخش اصلی کتاب را شامل میشود؛ نامههای پیغمبر را که به افراد مختلفی از روحانیون تا حکام و مردم نگاشته و توسط نویسنده جمعآوری شده، به چشم میخورد که آوردن متن اصلی برخی نامهها و گنجاندن تصاویری قدیمی اما مربوط به مطالب باعث مزیّن ساختن اثر و جذابتر نمودن آن شده است.
نویسنده
محمدابراهیم باستانی پاریزی، متولد سال 1304 و متوفا به سال 1393 از استادان دانشگاه تهران بود که جزء تاریخدانان، نویسندگان، پژوهشگران، شاعران وموسیقیدانان معاصر محسوب میشود. او که مدرک کارشناسی در رشتهی تاریخ و جغرافیا و همچنین درجهی دکتری تاریخ را از دانشگاه تهران در کارنامه دارد؛ بیشتر از شصت اثر را در زمینههای ادبی، تاریخی و اجتماعی به چاپ رسانده است. اولین اثر او به عنوان کتاب با عنوان «پیغمبر دزدان»، در سال 1324 درکرمان منتشر شده و تا کنون بیش از پانزده بار چاپ شده است.
برشی از متن کتاب
بعض شوخیها که از پیغمبر، خصوصاً در سفر فارس او نقل شده است؛ بسیار جالب به نظر میرسد. پدرم نقل میکرد از قول پیغمبر دزدان که وقتی در فارس بوده و فرهادمیرزا بر فارس حکومت میکرده؛ یکی از لرهای دهات کهکیلویه - که روضهخوان هم بوده- برای شکایت از ظلمی که به او شده بود؛ خدمت فرهادمیرزا رسید. فرهادمیرزا ضمن رسیدگی به شکایتش - که برای به دست آوردن موقوفهی آباء و اجدادی بود- متوجه شد که روضهخوان دهاتی مرد بیسوادی نیست، برای رعایت حالش، به منشی خود گفت: امشب در فلان مسجد، روضهخوانی داریم؛ به این آخوند بگویید او هم بیاید و منبری کوتاه بخواند. شب، آخوند روستایی به مجلس رفت. مجلس باشکوه، منبر دوازده پله منبتکاری، چراغها روشن و محفل گرم، سه چهار آخوند رفتند و خواندند، فرهادمیرزا به آخوند روستایی هم اشاره کرد که برود و مجلس کوتاهی بخواند. او پس از خطبه و چند بیت از سعدی، به جای روضهخوانی، شروع کرد به تعریف از پدر و پدربزرگ و اجداد خودش، و حقانیت آنها در تولیت موقوفهای که شکایتش را پیش فرهادمیرزا آورده بود! و پشت سرهم قصه میگفت و مطلب را بسط میداد. همهی اهل مجلس تعجب کرده بودند و هیبت فرهادمیرزا اجازه نمیداد کسی حرفی بزند. یکی از نوکرهای فرهادمیرزا در کنار منبر اندکی صدا را بلند کرد و با ایما و اشاره گفت: «شیخ روضهات را بخوان و بیا پایین!» آخوند روستایی عمامهاش را جابهجا کرد و گفت: «چه میفرمایید آقا، منبر به این بلندی، مجلس به این هیبت و شکوه، مستمع با این همه معرفت و بزرگواری، والله اگر خود سیدالشهداء هم به چنین منبری دست مییافت؛ قبل از آنکه روضهی خودش را بخواند؛ حقانیت جدش را برای حضرت والا ثابت میکرد!» جنبهی شوخیگری پیغمبر که از طبع لطیف او حکایت میکند؛ در سفر و حضر خواص و عوام را محظوظ مینموده و در این باره باز یکی از سرگذشتهای او را نقل میکنیم: گویند یک مرتبه که به سوی شیراز مسافرت مینمود؛ در یکی از کاروانسراهای بین راه برای ماندن شب پیاده شد. اتفاقاً یکی از کلانتران آن حدود با خیل و حشم خود در آنجا جلوتر منزل گزیده؛ اتاق خالی برای کس دیگر نمانده بود و پیغمبر مجبور شد در یکی از صفّههای خارج منزل کند.
چون کاروانسرا محل جا کردن چارپایان بود؛ کک زیادی داشت و داد و فریاد کلانتر از اذیت ککها بلند شد. پیغمبر مقداری سائیدهی آجر که برای شستن سماور خود همراه داشت؛ برداشته و به سراغ کلانتر رفت و گفت این دوای کککشی است و من که همیشه به این محلها آمدهام این قسمت را قبلاً پیشبینی کرده و داروی آن را همراه دارم؛ شما این گرد را بگیرید و راحت بخوابید. کلانتر زودباور گرد را گرفته و در رختخواب خود پاشید و خوابید و دستور داد نوکرها یک اتاق را خالی کرده به تازهوارد بدهند. البته ککها که از آن گرد ترسی نداشتند؛ بنای اذیت گذاشته و تن کلانتر را مجروح نمودند. بالاخره صبح با تن نیمه جان از خواب برخاست و به یکی از پیشخدمتها گفت این مردی که دیشب ما را گول زد کجاست؟ بگویید بیاید تا سزایش را کف دستش بگذارم...
فهرست
مقدمهچاپ نوزدهم مقدمه چاپ هجدهم مقدمه چاپ شانزدهم گردنه اتمی شاه اللصوص مقدمه چاپ نهم مقدمه چاپ هشتم مقدمه چاپ ششم بخش اول پیشگفتار 1.یادی از گذشته (توشه سفر تحصیل) 2. محیط اجتماعی (مسیر قوافل خلیج، سلاح در دست همه، چند سطر تاریخ، مرگ مفاجات) 3. دو دستگیها (سیاست و مذهب، از صدر تاریخ) 4. در راه آزادی (آوارگان کرمان، نیروی سوم کرمان، توفیق دموکراتها، حکومت امیراعظم، رفعت نظام، پول و پول، کلنل تقیخان اول، سلاطین عشره، جایی که دار سبز میشود، یا مرگ یا استقلال، قونسولهای انگلستان) 5. کرمان دموکرات (تاریخ آینه عبرت است، از همان خشت اول، دو طبیعت غیر کرمانی) 6. انتقاد طنزآمیز 7. داستان زندگی پیغمبر دزدان (نام و لقب، شوخیها، پیغمبر و ککها، بابو چه میگوید؟ سجع مهر، معجزه پیغمبر بیمعجزه، کلام پیغمبر، مراد نامراد، بچاقچی در تبعید، برهان قاطع، مقدمه پورحسینی، یادداشت دکتر بقائی) 8. پیغمبر برون مرزی - مقاله شعیب اعظمی بخش دوم: عنوان مخاطبان بر حسب حروف تهجی آخوند ملاعباس آقا سیدهدایت آقا غلامحسین آقاعوضقلی استفتاء افضلالملک اکبرشاه محلاتی امام السارقین ایلخانی باباخان بچاقچی بدون عنوان بز اهدائی امامالسارقین پیغمبر ثانی توصیه بستگان جهانآرا چهار راهیها حاج آخوند حاج آقاعلی حاج درویش حاج غلامرضا حاج میرزا احمد حاکم فارس حاکم لار حجةالاسلام رفسنجان حسامالسلطنه حور دزدی خواجه حاجی دلاک کرّانی دنیاگرد دو دزد ده دشتی راه کج رحمتعلی شاه رهننامه زهد خشک سادات کرّان سدیدالسلطنه سفارشنامه سهامالملک سید حسین شهربابکی سید محمدجعفر نیریزی شاهرخ میرزا شریعتمدار رفسنجان شهابالدین شاه شیخ عبدالحسین لحسائی صاحب دیوان صهبا طبیب طلب علف ظلالسلطان عقدنامچه فرماننامه فرهاد میرزا قطعات کبابی سرتیپ کلانتران سبعه کلانتر سیرجان کلانتران سبعه محمدباقر رفسنجانی محمدتقیخان قاجار محمدحسن خان سرهنگ محمدحسین دهدشتی محمدعلی راویزی محمد مجتهد مخاطب نامعلوم مستعانالملک معراج پیغمبر مکالمه دو دزد ملا علیاکبر سیرجانی منبر گرم میرزا آقاخان ناز شست ناصرالدوله نامههای جدید نظامالسلطنه نواب یزدی هرجاگرد نامیاب
- نویسنده: باستانی پاریزی (محمد ابراهیم)
- انتشارات: علم
مشخصات
- نوع جلد جلد سخت (گالینگور)
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 23
- تعداد صفحه 837
- انتشارات علم
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران