loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب پسر - فلوریان زلر

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب پسر اثر فلوریان زلر با ترجمه ی ساناز فلاح فرد در نشر قطره به چاپ رسیده است.

کتاب "پسر"، نمایش نامه ای خواندنی درباره ی زندگی پسری نوجوان به نام "نیکلا" می باشد که در خانواده ای از هم پاشیده، کنار "آن"، مادر مجرد و مطلقه ی خویش، زندگی می کند. وی در گذشته، پسری پرنشاط و با انگیزه بوده که همواره لبخند بر روی لبانش نقش می بست اما هم اکنون، به نوجوانی افسرده، پرخاشگر و منزوی مبدل گشته؛ پسری که بدون دادن هیچ اطلاعی به والدینش، در طی سه ماه گذشته، به بهانه ی رفتن به مدرسه، صبح زود از خانه بیرون رفته، و در خیابان ها و پارک های شهر به قدم زدن پرداخته است. در یکی از همین روزها، مدیر دبیرستان نیکلا، با آن، تماس گرفته و موضوع غیبت طولانی او را با این زن در جریان می گذارد. بروز رفتارها و واکنش های متفاوت و مخرب نیکلا، و هم چنین خبر مهم مدیر مدرسه ی او، آن را نگران می سازد. از همین روی، نزد شوهر سابقش، "پی یر" رفته، از او درخواست یاری می کند. پی یر، هم اکنون با همسر جدید خود، "سوفیا" زندگی می کند و صاحب فرزندی به نام "ساشا" نیز شده است. همین اقدام پی یر، موجب می گردد که او خود را مقصر اصلی افسردگی و تغییر رفتارهای نیکلا دانسته و در صدد رفع آن برآید. بنابراین بنا به درخواست نیکلا، او را به خانه و نزد خانواده ی جدیدش برده، با مشکلات و ماجراهایی غیر قابل پیش بینی مواجه می شود.


برشی از متن کتاب


شب شنبه. پی یر مقابل آینه ی سالن گره ی کراواتش را درست می کند. نیکلا پشت سرش با کاسه ای غلات می رسد و روی کاناپه می نشیند. پی یر: غلات می خوری؟ نیکلا: آره. پی یر: دلت نمی خواست یه کار هیجان انگیزتر انجام بدی؟ (نیکلا بدون این که منظورش را بفهمد نگاهش می کند) نمی دونم، شب شنبه ست ... نیکلا: خب که چی؟ پی یر: دلت نمی خواست دوست هات رو ببینی؟ بری سینما؟ نیکلا: من دوستی ندارم. پی یر: چرا این رو می گی؟ نیکلا: چون واقعیت داره. درنگ. پی یر: یه وقتی داشتی ... سباستین بود. معمولا می دیدیش. اون یکی اسمش چی بود؟ متیو ... اونی که موهای بلندی داشت ... چرا دیگه نمی بینی شون؟ اون مهمونی رو هم که گفته بودی ... نیکلا: بسه بابا ... پی یر: چیه؟ نیکلا: می شه بس کنی؟ سوفیا وارد سالن می شود. پیراهن پوشیده است. سوفیا: عزیزم نمی دونی گوشواره های من کجان؟ همین چند دیقه ی پیش توی دستم بودن ... بعد ناپدید شدن ... پی یر: هان؟ نه. توی اتاق رو نگاه کردی؟ سوفیا: همه جارو نگاه کردم. اصلا نمی فهمم ... گیج شدم. تلفن پی یر زنگ می خورد. پی یر: یه لحظه ... الو؟ بله ... بله ... خارج می شود. سوفیا در آینه به خود نگاه کرده و رژ لب می زند. سوفیا: تو ندیدی شون؟ نیکلا: چی رو؟ سوفیا: گوشواره های صدفی های من رو ... همون هایی که پدرت بهم هدیه داده بود ... همین جا بودن. نیکلا: نه سوفیا: دارم همه چیز رو جدیدا گم می کنم. درنگ نیکلا: لباست رو عوض کردی؟ این یکی بیش تر بهت می آد. سوفیا: ممنون. نیکلا: نه جدی می گم. این طوری خوشگلی. (سوفیا لبخند می زند.) کجا می رید؟ سوفیا: برنامه ی خاصی نیست ... می ریم خونه ی دوست هامون شام بخوریم ... لورن رو می شناسی؟ نیکلا: نه. سوفیا: البته گفتم «برنامه ی خاصی» نیست ولی چرا هست ... بعد از تولد ساشا اولین باره که می ریم بیرون ... اگه می خوای به زندگی کردن ادامه بدی بهت توصیه می کنم هیچ وقت بچه دار نشی! (می خندد ولی زود تغییر عقیده می دهد) شوخی می کنم. نیکلا: من می دونم که ... تو انتخاب نکردی با من زندگی کنی ... من ... خب ... کاری رو که تو کردی تحسین ... چون مخالفت نکردی من بیام این جا ... سوفیا: چرا باید مخالفت می کردم؟ نیکلا: نمی دونم. سوفیا: تو برادر ساشا هستی. این جا هم خونه ی توئه. نیکلا: آره. نیکلا غمگین است. ناگهان سوفیا متوجه می شود. سوفیا: هنوز هم به اون دختره فکر می کنی؟ (نیکلا با تعجب او را نگاه می کند.) پدرت برام تعریف کرد ... یعنی این که ... گفت بالاخره براش تعریف کردی چه اتفاقی افتاده ... توی مدرسه ی قبلی ... نیکلا: بهت چی گفت؟ سوفیا: فقط گفت که ... با اون دختره بودی و از هم جدا شدید ... (درنگ. مهربان) نگران نباش. آدم این چیزهارو فراموش می کنه. ناگهان پی یر وارد می شود. پی یر: ...

نویسنده: فلوریان زلر مترجم: ساناز فلاح فرد انتشارات: قطره

مشخصات

  • نوع جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 2
  • تعداد صفحه 107
  • انتشارات قطره

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب پسر - فلوریان زلر" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل