loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب پسری که عاشق ریاضی بود (من و مشاهیر جهان)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب پسری که عاشق ریاضی بود نوشته ی دبورا هایلگمن ترجمه ی شهاب الدین عباسی با تصویرگری لوین فام توسط نشر نخستین به چاپ رسیده است.

این کتاب جایزه های بسیاری از جمله: جایزه ی منتخب نیویورک تایمز و ALA و منتخب بوک لیست، یکی از بهترین کتاب های علمی سال 2013 و ... را دریافت کرده است و به داستان زندگی شیرین ” پل اردوش ” ریاضی دان نابغه ی مجارستانی می پردازد و همه ی کودکان و حتی بزرگ تر ها را با دنیای زیبای ریاضی آشنا می کند. پل اردوش با مادرش در بوداپست پایتخت مجارستان زندگی می کرد و مادرش او را بی نهایت دوست داشت. مادر پل معلم ریاضی بود و وقتی که پل 3 سال داشت، مادرش مجبور شد تا به سرکار برود و اصلاً دلش نمی خواست که به پل سخت بگذرد و تنهایش بگذارد به خاطر همین او را پیش ” فراولین ” یکی از آشناهایش گذاشت تا از او مراقبت کند. فراولین کلی قوانین و قاعده برای پل در نظر گرفته بود تا از او نگه داری کند اما پل از همه قاعده ها تنفر داشت و دلش نمی خواست کسی برای کار هایش وقت تعیین کند و سعی کرد از همان ابتدای کودکیش اعداد و روز ها را بشمارد تا تابستان شروع شود و مادرش دیگر کار نکند. با شروع این کار و شمردن اعداد احساس خوبی پیدا می کرد. پل همینطور شمردن را ادامه می داد و به بزرگ ترین اعداد هم دست پیدا می کرد. پل بازی با اعداد را دوست داشت. جمع و کم کردن اعداد را مورد علاقه ترین کار دنیا می دانستد و به کمک مادرش توانست از راز اعداد منفی هم سر دربیاورد و این شد که تصمیم گرفت یک ریاضی دان بزرگ شود. اما برای ریاضی دان شدن باید به مدرسه می رفت و رفتن به مدرسه یعنی رعایت کلی قوانین که پل از آن ها متنفر بود. پس پل تصمیم گرفت تا با مادرش صحبت کند و او را از رفتنش به مدرسه منصرف کند. مادرش هم زنی حساس بود و دوست نداشت چیزی را به پل تحمیل کند. در نتیجه پل با هوش و ذکاوتی که در ریاضی داشت، بیخیال مدرسه رفتن شد و این شروع زندگی جدید او بود و مادرش تصمیم گرفت تا...

 


برشی از متن کتاب


پل از قاعده ها متنفر بود! او متنفر بود از این که به او بگویند: چه وقت آرام بنشیند، چه وقت غذا بخورد، و چه وقت برود بخوابد. اما پل چه کار می توانست بکند؟ او نمی توانست این مسئله را دقیق حل کند. ولی می دانست وقتی تابستان بیاید، مادرش بر می گردد و تمام روز، 100٪ وقتش را پیش او می ماند. پس پیش خود یاد گرفت که اعداد واقعاً بزرگ را بشمارد. او به این ترتیب حساب کرد که تا تعطیلات تابستان چند روز باقی مانده. دانستن این عدد باعث می شد احساس بهتری داشته باشد. پل به شمردن و فکر کردن راجع به عدد ها ادامه داد. وقتی 4 ساله بود، یک روز از خانمی پرسید: شما چه سالی متولد شدید؟ آن خانم سالش را گفت. _ چه ماه و روزی؟ او جوابش را داد. پل لحظه ای فکر کرد. بعد به آن خانم گفت که چند ثانیه زندگی کرده است! پل این شگرد را دوست داشت. او اغلب این کار را می کرد. پل با عدد ها بازی می کرد. او آن ها را با هم جمع یا از هم کم می کرد. او یک روز، عدد بزرگ تری را از یک عدد کوچک تر کم کرد. جواب، کوچک تر از 0 بود. اما یک عدد چطور می تواند 0 > باشد؟ مادرش به او گفت که عدد های زیر صفر اعداد منفی نام دارند. پل فکر کرد آن ها باید خیلی سرد باشند! او حالا مطمئن بود که می خواهد وقتی بزرگ شد، ریاضیدان شود. اما اول باید از پس یک مسئله ی بزرگ دیگر بر می آمد! یعنی مدرسه! مادرش البته موقعی که زمانش رسید، او را به مدرسه فرستاد. اما پل و مدرسه، زوج خوبی نبودند. پل نمی توانست برای مدت طولانی آرام بنشیند. به همین خاطر بلند می شد و توی کلاس این طرف و آن طرف می دوید و این کار، خلاف قواعد مدرسه بود. پل از قواعد متنفر بود!

  • زندگی عجیب و غریب پل اردوش
  • نویسنده: دبورا هایلگمن
  • مترجم: شهاب الدین عباسی
  • تصویرگر: لوین فام
  • انتشارات: نخستین


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب پسری که عاشق ریاضی بود (من و مشاهیر جهان)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل