loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب وقتی از عشق حرف می زنیم - کارور

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب وقتی از عشق حرف می زنیم اثر ریموند کارور با ترجمه ی پریسا سلیمان زاده و زیبا گنجی توسط انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.

اثر حاضر مجموعه ای از داستان های کوتاه می باشد که در اینجا به شرح یکی از آن ها می پردازیم. در داستان "وقتی از عشق حرف می‌ زنیم از چه دم می ‌زنیم"، شخصیت اصلی داستان که راوی آن نیز هست، "نیک" نام دارد. او مردی متاهل می باشد که حدود هجده ماه پیش، در پی عشقی دو طرفه، با "لورا" ازدواج کرده است. نیک در طی این داستان، جزئیات حوادث و مکالمات صورت پذیرفته در طی یکی از مهمانی هایی را که خودش و لورا، و هم چنین، دوست قدیمی اش، "مل مک گینیز"، و زن او، "ترزا" شرکت دارند، برای مخاطب نقل می کند. در واقع این مهمانی به دعوت مل و در خانه ی او واقع در آلبورک برگزار می گردد. طی این دیدار، دو زوج قصه، که عاشقانه یک دیگر را دوست دارند، موضوع جالب و مهم عشق را مطرح می کنند و مدام به تعریف آن از دیدگاه های شخصی خود پرداخته، خاطراتی مربوط به خود و هم چنین دیگران را که در رابطه با عشق است را برای جمع دوستانه ی خویش تشریح می کنند. مهیج ترین خاطره مربوط به "اد"، همسر سابق ترزا می باشد. مردی که در گذشته، دیوانه وار این زن را دوست داشت و حاضر بود هر کاری را برای عشقش انجام دهد؛ تا حدی که پس از جدایی، و آشنایی ترزا با مل، مدام این زن و مرد را به مرگ تهدید کرده، آن ها را درگیر مسائل و اتفاقاتی فراوان می کند...

این اثر مجموعه ی 16 داستان کوتاه تحت عناوین "آن ها شوهر تو نیستند"، "همسایه ها"، "نمایاب"، "وقتی از عشق حرف می‌ زنیم از چه دم می ‌زنیم"، "چرا نمی ‌رقصید؟"، "کوچک ترین چیزها را می دیدم"، "پرها"، "یک چیز دیگر"، "تب"، "جمع آوران"، "پاکت ها"، "یک صحبت جدی"، "راه و رسم عام"، "یک چیز خوب ناچیز"، "کوچه" و "کلیسای جامع" را در برمی گیرد که گزیده ای از بهترین آثار "ریموند کارور"، نویسنده ی صاحب نام امریکایی است. به طور کلی، هر یک از داستان ها با ارائه ی روایت هایی جذاب، خواننده را با خود همراه می سازد.


فهرست


پیش گفتار آن ها شوهر تو نیستند همسایه ها نمایاب وقتی از عشق حرف می‌ زنیم از چه دم می ‌زنیم چرا نمی ‌رقصید؟ کوچک ترین چیزها را می دیدم پرها یک چیز دیگر تب جمع آوران پاکت ها یک صحبت جدی راه و رسم عام یک چیز خوب ناچیز کوچه کلیسای جامع

برشی از متن کتاب


دور تا دور میز را نگاه کرد و گفت: «آدم نمی داند با یک همچین عشقی چه کار کند.» تری زنی بود ریزنقش و خوشگل، با چشم های سیاه و موهای قهوه ای بلند که پشتش ریخته بود. او به گردنبند فیروزه و گوشواره های بلند علاقه داشت. مل گفت: «چرند نگو تورو خدا، این که نشد عشق. خودت هم می دانی. نمی دانم اسمش را چی می گذارند. اما هر چه باشد، عشق نیست.» تری گفت: « تو هر چه می ‌خواهی بگو، اما من مطمئنم که عشق بود. شاید به نظر تو دیوانگی باشد، اما همین بود که گفتم. آدم ‌ها جور واجورند، مل. بله گاهی وقت ها خل بازی در می آورد. این درست است. اما عاشق من بود. لابد روشش این بوده، اما به هر حال دوستم داشت. هر چی که بود پای عشق وسط بود دیگه، مل. نگو که نبود.» مل نفسش را بیرون داد. لیوانش را به دست گرفت و رو به من و لورا گفت. «یارو من را هم تهدید به مرگ می کرد.» مشروبش را تا ته سر کشید و دست دراز کرد بطری را بردارد. «تری خیلی رمانتیک است. تری مرید مکتب "کتکم بزن تا بدونم دوستم داری" است. تری جون چرا آن طوری نگاهم می کنی؟» از روی میز دستش را دراز کرد و به گونه ی تری کشید. نیشخندی هم تحویلش داد. تری گفت: «مثلا می خواهد از دلم در بیاورد.» مل گفت: «چی را؟ مگر من چی کار کردم. خودم می دانم دارم چه می گویم، همین.» تری گفت: «اصلا چطوری سر این حرف ها باز شد؟» لیوانش را بلند کرد و سر کشید. گفت: «مل از فکر عشق و عاشقی بیرون نمی آید. مگر نه، جونم؟» لبخندی زد و من خیال کردم این بحث دیگر تمام شده. مل گفت: «من یکی نمی توانم اسم کارهای اد را عشق بگذارم عزیزم. فقط همین.» بعد به من و لورا گفت: « نظر شماها چیه؟ شما به این می گویید عشق؟» گفتم: «از من چرا می پرسی. من اصلا طرف را نمی شناسم. فـقط اسمش به گوشم خورد. من چه می دانم. شما ها جیک و پکش را می دانید. امـا به نظرم تو می خواهی بگویی عشق یک چیز مطلق است.» مل گفت: «آن عشقی که من حرفش را می ‌زنم، بله. با وجود چنین عشقی آدم نمی خواهد طرفش را بکشد.» لورا گفت: «من درباره ی اد یا چگونگی ماجرا چیزی نمی دانم. ولی آخه کی می تواند درباره ی وضعیت دیگری قضاوت بکند؟» روی دست لورا دست کشیدم. او هم لبخند کوتاهی به من زد. دست او را گرفتم. گرم بود و ناخن هایش لاک و مانیکور قشنگی داشت. انگشت هایم را دور مچ پهنش حلقه کرده، بغلش کردم. تری گفت: «وقتی ترکش کردم مرگ موش خورد.» با دو دستش بازوهایش را گرفت. گفت: «او را رساندن به بیمارستانی در سانتافه. آن موقع آن جا زندگی می کردیم. حدود ده مایلی آن جا. جانش را نجات دادند اما سر همین موضوع لثه هایش سست شد. یعنی روی دندان هایش هیچ لثه ای باقی نماند. از آن به بعد ...

نویسنده: ریموند کارور مترجم: پریسا سلیمان زاده - زیبا گنجی انتشارات: مروارید

ریموند کارور


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب وقتی از عشق حرف می زنیم - کارور" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل