کتاب وسایل نقلیه (کتاب های چشم قلمبه 8)

کتاب وسایل نقلیه جلد هشتم از مجموعه ی کتاب چشم قلمبه نوشته ی مهدی مردانی توسط انتشارات آریا نوین به چاپ رسیده است.

این کتاب مجموعه ای است از اشعار کوتاه به زبان کودکانه با مفهوم آموزشی که در هر صفحه از این کتاب شعری با هدف معرفی انواع وسایل نقلیه از جمله هواپیما، کشتی، قطار، ماشین آتش نشانی، اتوبوس، کامیون، ماشین پلیس، آمبولانس، سفینه ی فضایی و زیر دریایی قرار گرفته است. جنس صفحات این کتاب از نوع گلاسه ضخیم می باشد که همین امر موجب ماندگاری بیشتر آن می شود، از طرفی تصاویر مرتبط با متن شعر، رنگ آمیزی شاد و آهنگین بودن شعرها یکی دیگر از نکات مثبت آن می باشد. " وسایل نقلیه" جلد هشتم از مجموعه کتاب هایی است با عنوان " چشم قلمبه "، شکل ظاهری این کتاب به گونه ای طراحی شده است که روی صفحه ی آخر آن دو عدد چشم متحرک عروسکی قرار گرفته و روی تمام صفحات این کتاب جای این دو چشم با دقت و ظرافت تمام به صورت دو حفره ی تو خالی مشخص شده است. حتی روی جلد کتاب نیز این حفره ها قرار گرفته اند. متحرک بودن چشم ها و داشتن ظاهر متفاوت و کودکانه ی این کتاب با سایر کتاب ها یکی از دلایل محبوبیت این مجموعه بین کودکان می باشد و کودک شما سریع تر و راحت تر با کتاب ارتباط برقرار کرده و جذب آن می شود.

مجموعه کتاب های " چشم قلمبه " در ده جلد به صورت جداگانه با هدف آموزش برخی از مفاهیم چاپ و منتشر شده است که عناوین جلدهای دیگر آن به شرح زیر می باشد:

حیوانات اهلی، حیوانات وحشی، میوه ها، پرندگان، حشرات، سبزیجات، حیوانات دریایی، مشاغل، ورزشکاران

 

برشی از متن کتاب

_هواپیما پرنده ی آهنی با دو تا بال زیبا پر می زنی تو ابرا می ری اون بالا بالا کاشکی با تو می رفتم تا خونه ی ستاره تا در آسمون و در بزنم دوباره تو هواپیما بودی من می شدم پرنده باز دل من پر می شد پر از شادی و خنده _قطار قطار با کلی واگن سر و صدا می کنه دوباره توی ایستگاه غوقا به پا می کنه مسافرا سوار شن هیچ کسی جا نمونه وقت مسافرت با قطار مهربونه صدای بوقش می گه الانه راه می افتم یه وقتی جا نمونی یه وقت نگی نگفتم _کشتی کشتی میون دریا روی یه موج سواره یه لحظه بالا می ره پایین میاد دوباره کشتی چه جور راه می ره برای من یه رازه وقتی رسید به ساحل لنگرشو می ندازه منم یه کشتی ساختم خیلی کوچیکه اما یه کشتی کاغذی که توی آب حالا _ماشین آتش نشانی یه ماشین قرمزی تو شهر ما راه می ره صدای آژیر اون پایین و بالا می ره خدا نکرده شاید آتیش گرفته یک جا واسه همین اومده باز این ماشین زیبا حالا داره رو آتیش حسابی آب می پاشه باید ماشینه مال آتش نشانی باشه

شاعر: مهدی مردانی تصویرگر: معصومه پورمند انتشارات: آریا نوین