کتاب همیشه ماندگار - جودیث بی. گلد

کتاب همیشه ماندگار نوشته ی جودیث بی. گلد با ترجمه ی ماندانا قهرمانلو در نشر قطره به چاپ رسیده است.

کتاب همیشه ماندگار"، مجموعه ی 7 داستان کوتاه تحت عناوین "پرتوهای درخشان کلبه"، "گل سرخی برای کاریسا"، "شاهزاده‌ ی رویایی"، "پشت در"، "سیری در زمان"، "همیشه ماندگار" و "زندگی جدید ناآشنا" را در برمی گیرد که به ترتیب توسط "ساوانا مایکلز"، "استوارت تامس"، "لیندا بلسر"، "کتی فیشر -  بروان"، "مایکل لاروکا"، "جودیت بی. گلد" و "گریسی سی. مک کیور" به رشته ی تحریر درآمده اند و حکایت هایی زیبا را در اختیار مخاطب قرار می دهند. به عنوان مثال در داستان "همیشه ماندگار"، راوی قصه، از ماجرایی خواندنی سخن می گوید که در یکی از سفرهای شغلی اش برای وی و همکارش، "جف"، پیش آمده است؛ او، به عنوان متخصص نقشه برداری از مکان های قدیمی در سازمان حفاظت و بازسازی مناطق قدیمی "موسسه ی نشنال تراست" فعالیت می کند. مطابق روال همیشگی، راوی برای ماموریتی کاری، همراه با جف، عازم سفر می شود؛ این بار او مسئولیت نقشه برداری از مناطق ساحلی "ارگون"، یعنی زادگاه خویش، که هم اکنون، به منطقه ای متروکه تبدیل شده، را بر عهده دارد. پذیرش این مسئولیت، در حالی صورت می پذیرد که اغلب نقاط این شهر، در اثر رشد بی رویه ی گیاهان و درختان جنگلی، به مناطقی صعب العبور تبدیل شده، جاده های اتومبیل رو از بین رفته اند و نقشه ها نیز نمی توانند راوی و همکارش را در یافتن هر چه سریع تر زمین های مورد نظر یاری کنند. همین موضوع، این دو مرد را با ماجراهایی خواندنی و مهیج مواجه ساخته و داستانی زیبا را خلق می نماید.

برشی از متن کتاب

همیشه ماندگار چند شهر متروک و خالی از سکنه در مناطق ساحلی ارگون قرار دارد، شهرهایی با خانه های سازمانی یک شکل. این خانه ها زمانی به کارگران کارخانه ها اختصاص داشته است. حایل ها و حفاظ های پنجره ها در گوشه و کنار جاده پراکنده شده اند. هیچ نشانی از زندگی در این مناطق وجود ندارد. مگر یک فروشگاه، پمپ بنزین و اداره ی پستی که با سماجت هر چه تمام به زندگی چنگ می زنند، البته آن ها نیز اکثرا بسته اند. هیچ تنابنده ای مشاهده نمی شود مگر چند نفر محلی که طی سفری مشقت بار هفته ای یک بار به دره ی ویلامیت برمی گردند و مایحتاج خود را خریداری می کنند. در حالی که پیج جاده را دور می زدم، از دستیارم پرسیدم: «چه قدر دیگر مانده است؟» سمت پایین را نگاه کردم. تونلی طولانی تر در محاصره ی درختان قرار داشت. پیکاپ با حرکتی شدید و ناگهانی داخل دست اندازی عمیق افتاد و هم چون فواره کلی گل و لای به هوا پرتاب کرد در عرض دو هفته ی گذشته باران لحظه ای هم قطع نشده بود و من دیگر کلافه شده بودم علی رغم این که من خودم یک ارگونی اصیل هستم، دیگر تحمل باران را نداشتم آن روز صبح هوا شناسی پیش بینی کرده بود که احتمال دارد تا آخر هفته باران بیاید. واقعا که پیش بینی شان خیلی درست بوده. جف نقشه را بررسی کرد. «بیش تر از یک کیلومتر، احتمالا مجبوریم بقیه ی راه را پیاده برویم. این نقشه متعلق به بیست سال پیش است. می دانی که یعنی چه؟» می دانستم. جاده های سراشیبی در اثر رشد بیش از حد جاده های انبوه گاهی اوقات صعب العبور می شدند. مناطق ساحلی ارگون زمانی بهشت هیزم شکن ها بوده، بهشتی که اکنون در اثر رشد بی رویه ی درختان تبدیل به جنگل هایی انبوه و تاریک شده بود. به چهار راهی رسیدم. پیکاب را به شانه ی خاکی علف پوش جاده راندم و خاموش کردم. این طور به نظر می رسید که جاده ی ما دیگر تمام شده، علی رغم این که مطابق نقشه می بایست چند کیلومتر دیگر ادامه پیدا می کرد. جاده ی دیگر، جاده ی بهتر و همواری بود، و جویباری کوچک در کنارش روان بود. مطابق برنامه ی قبلی آن روز می بایست از منطقه ی «همیشه ماندگار» بازدید می کردیم؛ نقطه ای که روی نقشه علامت گذاری شده بود، اما اثری از آن دیده نمی شد. از اتومبیل پیاده شدیم. صد درصد مطمئن بودیم که جاده ادامه دارد. اما نمی توانستیم بدون نقشه ای از پیش طراحی شده با پای پیاده به راه مان ادامه دهیم توسکاهای جوان جاده را تصاحب کرده و آن را در اختیار خود گرفته بودند. دو طرف جاده و حتی قسمت میانی آن پر بود از درختانی در هم فرو رفته، درختانی با ده الی پانزده فوت بلندی و تنه های کلفت خاکستری رنگ. پیش از این نهال های کوچکی را در جاده های خاکی پر از دست اندازی که در اثر تردد مداوم اتومبیل ها ایجاد می شوند، دیده بودم ...

فهرست

پرتوهای درخشان کلبه/ ساوانا مایکلز گل سرخی برای کاریسا/ استوارت تامس شاهزاده‌ ی رویایی/ لیندا بلسر پشت در/ کتی فیشر -  بروان سیری در زمان/ مایکل لاروکا همیشه ماندگار/ جودیت بی. گلد زندگی جدید ناآشنا/ گریسی سی. مک کیور

(کتاب همیشه ماندگار و دیگر داستان های فرازمینی از نویسندگان مختلف) نویسنده: جودیث بی. گلد مترجم: ماندانا قهرمانلو انتشارات: قطره