loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب نگهبان - پیمان اسماعیلی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب نگهبان نوشته ی پیمان اسماعیلی در نشر چشمه به چاپ رسیده است.

سیامک از تهران بریده است. او همه چیز را رها می کند و می زند به سیم آخر، می رود جنوب؛ تصمیم می گیرد آنجا کار کند. در گرما، جایی که خاک روی پوست عرق کرده گِل می شود. اما دوباره ناچار می شود فرار کند. این بار به غرب، به مرز، گرمای طاقت فرسای جنوب و آفتاب سوزانش، حالا جای خود را به یخ و سرمای کوهستان داده اند. طبیعت عنصر زنده و پررنگ داستان نگهبان است. سیامک گویا خود به طبیعت پیوسته و تبدیل به عنصری از آن می شود. اما چه چیز باعث شده که سیامک فرار کند؟ عشق یا گناه؟ اسماعیلی قلم شیوایی دارد و توصیفاتی دقیق و جزئی از همه چیز می دهد. هیچ چیز در "نگهبان" از نگاه نویسنده دور نمانده است. اسمی که او برای شخصیت اصلی خود انتخاب کرده است، یادآور داستان سیامک پسر کیومرث در شاهنامه است. پسری که قربانی اهریمنان بیرونی است. فضاسازی هایی که در داستان آورده شده اند، جذاب و خواندنی هستند. سیامک در دنیایی تباه زندگی می کند، در محیطی وهم آلود و در آخر هم اسطوره می شود، اسطوره ای مدرن در دنیای محکوم به فنا. فضای سرد کوهستانی و تنهایی و انزوای سیامک به قدری در داستان خوب پرداخته شده اند که انجماد و ترس وجود خواننده را دربرمی گیرد. با توجه به موضوع و قلم شیوا این کتاب،  ارزش خواندن و غرق شدن در دنیای خیال را دارد.


برشی از متن


از روی تخت، گاز آشپزخانه را آن ته می شود دید و کتری مسی بزرگی که روی یکی از شعله هاست. بعد یک لامپ رشته ای صد وات آویزان، به سقف و گوشه ی قر شده ی یخچال جنرال استیل. روی میز مهندی وسط کانکس یک لپ تاپ نیمه باز است. سه اتاق تو در تو. فکر می کند همان دو اتاق کافی بود. یکی برای آشپزخانه یکی برای اتاق خواب. توی همچین جایی اتاق کار به درد کسی نمی خورد. تابنده می گوید اتاق نقشه. یک اتاق با سه لامپ فلورسنت به سقف که دست راستی هیچ وقت کار نمی کند و یک چراغ مطالعه ی همیشه خاموش. توی کانکس تلفن نیست. قرار بود یک خط تلفن تا آن جا بکشند که دستورش به جایی نرسید. برای تلفن زدن باید بروند خاک تپه. قبل خاک تپه، همراه آنتن نمی دهد. از کانکس تا خاک تپه هم با ماشین نیم ساعتی راه است. تخت سمت چپ مال تابنده است. ناظر مقیم کارفرما. الان نیست. هفته ی دیگر برمی گردد. تابنده چاق است. وقتی روی تخت می چرخد فنرهای تخت از ته دل قژقژ می کنند. چشم هایش را می بندد و ته دلش راضی است که تابنده نیست. وقتی هست خوب نمی خوابد. جز قژهای بی پایان فنرها، تابنده نیمه شب ها باد نگه نمی دارد. توالت را پشت کانکس ساخته اندو وقتی هوا خوب است، خوب است. وقتی کولاک یا گرد و خاک عذابی می شود. تابنده می ایستد کنار آشپزخانه. از همان بالا سرپا می شاشد روی زمین گل شده. می گوید «تا آنجا نمی کشم سیامک. این جا را ندید بگیر جان من.» .

نویسنده: پیمان اسماعیلی انتشارات: چشمه

پیمان اسماعیلی


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب نگهبان - پیمان اسماعیلی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل