loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب نهایت شب - سارا رحیمی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب نهایت شب نوشته ی سارا رحیمی است که توسط انتشارات شادان به چاپ رسیده است.

سارا رحیمی که در کارنامه ی خود آثاری مانند هستی عاشق، حسی شبیه عشق و قلب مهربان را دارد، در این اثرش نیز حکایتی عاشقانه به ما عرضه می کند. داستان دختری که زندگی اش را برای ما تعریف می کند و گام به گام ما را با احساسات درونی خود همراه می کند. نهایت شب شور جوانی را با خود همراه دارد، جوانی یعنی سرکشی و گوش ندادن به دیگران بی توجهی به پند و اندرزها. هرکسی عاشق می شود فکر می کند عشق او یگانه است. فکر می کند در دنیا فقط او است که عاشق می شود و کسی نمی تواند تجربه ای مشابه با او داشته باشد. این ویژگی عشق است. احساس یگانگی. به راستی گفته اند که عشق انسان را کور می کند. عاشق نمی شنود دیگران چه می گویند، نمی داند تصمیماتش صحیح یا غلطند. او در دریای عشق غرق شده و خود را تسلیم می کند. این داستان نیز از عشق می گوید. مخاطبش هم هرکسی است. زن و مرد و پیر و جوان. عشق سن و سال نمی شناسد. زبان نویسنده ساده و روان است. زمانی که از کودکی اش می گوید، احساس می کنیم ما هم تجربه های مشترکی داشته ایم. تجربه های نویسنده به تجربه های روزمره ی ما نزدیک است و همین باعث پیوند خواننده و مخاطبش می شود. کتاب نهایت شب، قصه ی عشق است و تجربه و جوانی کردن. کتاب نهایت شب، قصه ی همه ی ما است.


برشی از متن کتاب


پدر بزرگم شیرینی فروش بود، و یه شیرینی فروشی بزرگ و دو دهنه تو سعادت آباد داشت. شیرینی فروشی که در حال حاضر بابام با کمک دو تا دیگه از عموهام داره اداره اش می کنه و خدا رو شکر درآمد خیلی خوبی هم دارن. تنها دلخوشی پدرجون این بود که آخر هفته ها همه بچه هاش به همراه خونواده هاشون توی این خونه باغ که یادگار پدرش بود و بهش به ارث رسیده بود جمع بشن و اینطوری برای یه نصفه روزم شده از سکوت و تنهایی که مدت ها باهاش هم خونه بود رها بشه. این سنت دیرینه خانواده ی بزرگ ما بود. یادش بخیر. هر هفته روز جمعه صبخ خیلی زود از خواب بیدار می شدیم و بعد از خوردن یه صبحونه ی مختصر به طرف کرج حرکت می کردیم. به محض اینکه همه ی فامیل از راه می رسیدن و جمعمون جمع می شد مامانم و زن عموهام و تنها عمه ام بساط آش رشته رو علم می کردن. یه دیگ بزرگ می ذاشتن روی هیزم هایی که از شاخ و برگای هرس شده ی درختای باغ درست کرده بودن. طولی نمی کشید که بوی خوش آرش رشته، نعناع داغ و پیاز داغ و سیر سرخ شده فضای باغ رو پر می کرد. عطر و بویی که وقتی با بوی چوب سوخته مخلوط می شد آدم رو مست و از خود بیخود می کرد. اون وقت بود که ما بچه ها تو این باغ دراندشت خودکشی می کردیم. اونقدر ورجه وورجه و شیطنت می کردیم و از دار و درخت بالا می رفتیم و توی سر و کله ی هم می زدیم که آخر سر خسته و مونده مثل یه لشکر شکست خورده هرکدوممون یه گوشه ای ولو می شدیم. بعدش خوردن یه کاسه آش خوشمزه و خوش بود همه ی انرژی از دست رفته مون رو تو یه چشم به هم زدن بهمون برمی گردوند و دوباره روز از نو روزی از نو.

نویسنده: سارا رحیمی انتشارات: شادان

مشخصات

  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 1
  • تعداد صفحه 566

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب نهایت شب - سارا رحیمی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل