loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب نفرین شدگان - سیامک گلشیری

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب نفرین شدگان اثر سیامک گلشیری توسط انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.

شخصیت اصلی رمان و هم چنین راوی آن، "بهزاد"، فارغ التحصیل رشته ی ادبیات می باشد. وی مردی مجرد است که از طریق تدریس ادبیات به تامین هزینه های زندگی اش می پردازد. "بهرام"، دوست صمیمی و قدیمی بهزاد می باشد که در دانشکده با راوی قصه آشنا شده است. بهرام از همان دوران دانشجویی، به نگارش مقاله های انتقادی و رمان های مختلف می پرداخت. او که هم اکنون، به نویسنده ای صاحب نام مبدل گشته، در زندگی گذشته اش، ازدواج ناموفقی را تجربه کرده، و تحت تاثیر این دوران، به شخصی زود رنج و گوشه گیر مبدل شده است. این تغییرات روحی و روانی، روابط بهرام با دیگران را تحت شعاع قرار داده، دوستان و اطرافیانش را از او دور می سازد. تحت این شرایط، بهزاد به رابطه ی خود با بهرام ادامه می دهد و صبورانه، به عنوان دوست و یار قدیمی در کنارش می ماند. بهزاد نیز خود، دوران جوانی اش را با شکست عشقی پشت سر گذاشته؛ او در دانشکده، عاشق و دلداده ی "رویا"، یکی از هم کلاسی هایش بوده، اما رویا بدون هیچ اطلاعی، ایران را ترک کرده، به آلمان مهاجرت می کند و در آن جا با فردی دیگر پیمان زناشویی می بندد. پس از گذشت مدت ها از این اتفاقات، بهرام با دختری به نام "هاله" نامزد می کند. دختری با ظاهری ساده که رنگ و بویی تازه به زندگی این مرد می دهد. داستان از جایی آغاز می گردد که بهرام در طی تماسی تلفنی از سوی شخصی ناشناس، متوجه می شود که هاله معتاد است. همین موضوع او را از دختر مورد علاقه اش ناامید می سازد. در نتیجه جهت خودداری از رویارویی با هاله، برای مدتی به خانه ی بهزاد پناه می برد. درست در همین هنگام، رویا که هم اکنون از همسرش جدا شده، پس از مدت ها با بهزاد تماس گرفته، ماجراهایی خواندنی را خلق می کند.


برشی از متن کتاب


بهرام را ساعت ده مرخص کردند. یاسمین ماشین را آورد جلو در نرده ای و همه سوار شدیم. بهرام گفت: «من می خوام برم هتل.» گفتم: «ما میریم چیزهاتو می آریم.» یاسمین گفت: «براتون یه اتاق آماده کرده یم.» بهرام گفت: «شما لطف دارین، ولی می خوام برم هتل.» رویا سرش را برگرداند. به هاله گفت: «این نامزدت خیلی ناز داره.» هاله گفت: «کلافه س.» بهرام گفت: «کی کلافه س؟ چرا پرت و پلا می گی؟» «چون چیزی ننوشته ی، گفتم.» «چیزی هم که ننویسم، قبراقم.» رویا گفت: «حالا بذار یه روز بهتون بد بگذره.» «با شماها خیلی هم خوش می گذره، ولی الان می خوام برم هتل.» گفتم: «هر طور میل ته.» مدتی بعد یاسمین جلو هتل نگه داشت. بهرام به هاله گفت: «اگه تو می خوای باهاشون برو.» «نه، می مونم.» پیاده شدند. بهرام باز از همه تشکر کرد. گفتم: «شاید عصر اومدیم پیش تون.» هاله گفت: «خوش حال می شیم.» خداحافظی کردیم و منتظر شدیم تا از پله ها بروند بالا. هاله از بالای پله ها برای مان دست تکان داد. یاسمین زد توی دنده و حرکت کرد. رویا گفت: «این چه ش بود؟» «کی؟» «بهرام دیگه. خیلی عنق بود.» «کلافه س. هاله راست می گه. به خاطر اینه که چیزی ننوشته.» یاسمین گفت: «حق داره. فکر نمی کرد این طوری بشه.» وقتی رسیدیم آن قدر خسته بودم که چشم هایم باز نمی شد. یک راست رفتم بالا. لباس هایم را عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم. از فرط خستگی خوابم نمی برد. شب قبل تا دیر وقت بیدار مانده بودم. دو صندلی را گذاشته بودم رو به روی هم و پاهایم را دراز کرده بودم ولی خوابم نبرده بود. دم دم های صبح بالاخره یکی دو ساعتی خوابیده بودم، ولی خیلی زود بیدار شده بودم. نیم ساعتی همان جا، توی رخت خواب، این قدر این دنده به آن دنده شدم تا بالاخره خوابم برد. وقتی بیدار شدم، هوا داشت تاریک می شد. از پایین هم هیچ صدایی نمی آمد. دوش گرفتم و ریش زدم و رفتم پایین. فقط آرمین توی خانه بود. نشسته بود پشت کامپیوتر و داشت بازی می کرد. گفت هاله دو ساعت پیش زنگ زده و رویا و یاسمین رفته اند دنبالش. رویا هم چند بار آمده بود بالای سرم و صدایم زده بوده، ولی اصلا نفهمیده بودم. پا شد رفت توی آشپزخانه. قابلمه ای را از یخچال درآورد و گذاشت روی اجاق گاز. گفت: «خورش بامیه که دوس داری؟» «آره.» وقتی غذایم را می کشید، گفت: «می خوای بشینی یه فیلم ببینی؟» «آره.» کتری را آب کرد و گذاشت روی اجاق گاز. من بشقابم را آوردم توی هال. خواست لیست فیلم ها را بگذارد جلوام. گفتم: «خودت یکی شو پیشنهاد کن.» نگاه سرسری به لیست انداخت و اسم چند تا از فیلم ها را گفت. هیچ کدام شان را ندیده بودم. رفت توی اتاق و با فیلمی برگشت. «قاتلین بالفطره رو دیدی؟» «نه، تعریف شو شنیدم. انگار یه جا هم، یه چیزی ازش خونده م.» «مال الیور استونه.» گفت: «فقط شانست گفته یاسمین نیست.» «چرا؟» «از این فیلم بدش می آد. می گه اعصاب شو خرد می کنه ...

نویسنده: سیامک گلشیری انتشارات: مروارید

سیامک گلشیری

سایر آثار نویسنده

مشاهده بیشتر

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب نفرین شدگان - سیامک گلشیری" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل