loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب نخل و نارنج | وحید یامین پور

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
110,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید
دسته بندی :

کتاب نخل و نارنج اثر وحید یامین پور توسط انتشارات مسجد مقدس جمکران به چاپ رسیده است.

"نخل و نارنج" سرگذشت زندگی شیخ مرتضی انصاری را به گونه ای جذاب برای مخاطب روایت می کند. "شیخ مرتضی انصاری"، در 18 ذی حجه ی سال 1214 هجری قمری، در دزفول دیده به جهان گشود. ولادت او مصادف با روز غدیرخم بود و از همین روی، والدینش نام مرتضی را برای او برگزیدند. شیخ از همان دوران کودکی به قرآن و ادبیات عربی علاقه داشت و خیلی سریع آن را آموخت و سپس به فراگیری علم فقه و اصول شیعه پرداخت و در نتیجه، موفق شد که در دوره ی جوانی به درجه ی اجتهاد نایل شود. پس از درگذشت "محمد حسن نجفی" به عنوان مرجعیت عامه مورد پذیرش مسلمانان قرار گرفت و به این امر خطیر پرداخت؛ شاگردان بسیاری در دامان او تربیت یافتند که نقش موثری را در سیاست و رهبری جامعه ایفا کردند. شیخ انصاری آثار و تالیفات زیادی را نیز از خود بر جای گذاشته که هنوز هم در حوزه های علمیه تدریس می شوند. مولف با بهره گیری از گفتاری ساده و روان و هم چنین اضافه نمودن عنصر تخیل، فضاسازی و شخصیت پردازی به گونه ای جذاب و پرکشش زندگی این بزرگوار را برای مخاطب شرح می دهد؛ در این میان از شخصیت های برجسته ای هم چون سید جمال اسد آبادی نیز سخن گفته و روح و قلب خواننده را به دنیای قصه ی خویش وارد کرده و لذتی وصف ناشدنی را برایش به ارمغان می آورد.


برشی از متن کتاب


رگبار باران پاییزی به در و دیوار می‌خورد. غرش رعد صدای مهیبی داشت و وقتی با سپیدی برق می ‌آمیخت، مهیب ‌تر می ‌شد. ابرها آن ‌قدر پایین بودند که مرتضی فکر کرد اگر به پشت بام برود، می ‌تواند دستش را در آن ‌ها فرو کند. پسرک بی‌ اعتنا به این‌که سرتاپا خیس شده، در کوچه می ‌دوید. به در خانه که رسید، با هر دو مشت به لنگه ‌های چوبی در کوبید. خب… امان بده پسر! آمدم. مادر چادرشبی روی سرش انداخت تا از شلاق دانه ‌های درشت باران در امان بماند. در را باز کرد و خودش دوید به‌سمت اندرونی. مرتضی عرض حیاط را از دهلیز تا لب پله ی شاه ‌نشین دوید. از روی چاله ‌ای که میان آجر فرش‌ های کف حیاط پر از آب شده بود، پرید. ایستاد و انگار که چیزی از دستش در رفته باشد، برگشت و جفت‌ پا پرید وسط چاله ی آب. کودکانه خندید و به ‌سوی اندرونی برگشت. - مرتضی! این خل ‌بازی ‌ها چیست؟ این ‌قدر عذابم نده. اگر سینه ‌پهلو کنی، چه خاکی سرم بریزم؟ مرتضی ریز خندید و تندتند لباسش را از تنش درآورد، مچاله کرد و جلوی مادر گذاشت. - هشت ساله یعنی کمی مانده به مرد شدن. لااقل ملاحظه ی پدرت را بکن. مادر مکث کرد و صورتش را به سمت مرتضی برگرداند. - راستی پدرت کو؟ مگر با هم به مسجد نرفته بودید؟ مرتضی سر و صورتش را خشک می کرد که گفت: «چرا؛ با هم بودیم. بعد از نماز گفت تو برو خانه؛ من می خواهم بروم دیدار شیخ حسن؛» - کدام شیخ حسن؟ پسر شیخ احمد؟ مگر از کربلا برگشته؟ - نمی دانم مادر! مادر همان وقت که از بازی گوشی های مرتضی خسته می شد و غر غر می کرد، در دل از زنده دلی او دل شاد بود.خسته می شد ولی افسرده نمی شد. او تنها چراغ روشن این خانه بود که جست و خیز می کرد و فریاد شادی سر می داد. ملا محمد امین عبایش را آویخت و کنار سفره نشست. - ن. امروز از کربلا برگشته. - چه خوب! من هم باید بروم خیر مقدمی بگویم. بیش از هفت سال است که اهل و عیالش را ندیده ام. دخترش باید پنج یا شش ساله باشد. - شیخ حسین از بزرگ ترین مرجع تقلید زمان، اجازه ی اجتهاد دارد. دیگر بزرگ ترین فقیه در این شهر و حوالی است. مرتضی لقمه در دهان پرسید: «پدر! اجازه ی اجتهاد یعنی چه؟» - وقتی کسی به اندازه ی خیلی زیاد درس بخواند، به مرحله ای می رسد که می تواند احکام شرعی را به دست بیاورد. ولی باید یک استاد بزرگ این را تایید کند و به او اجازه بدهد. مرتضی تکه ی نان را کند و در ظرف غذا خیساند و بعد آن را به دهان گذاشت. مادر غذا خوردن مرتضی را زیر نظر داشت. - استاد بزرگش کیست پدر؟ - سید علی طباطبایی. او مرد بزرگی است؛ خیلی بزرگ - من هم می توانم بروم کربلا پیش او درس بخوانم؟ پدر خندید. مادر لبخند زد و گفت: «مادر تصدقت شود. دیر نمی شود. صبر کن.» ملا محمد امین فرصت را مناسب دید که سر بحث را باز کند...

  • نویسنده: وحید یامین پور
  • انتشارات: مسجد مقدس جمکران


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب نخل و نارنج | وحید یامین پور" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل