loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مودی خوفناک 6 (نمایش ترسناک)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب نمایش ترسناک نوشته ی ای. بی. سدلویک و ترجمه ی مهناز ایلدرمی توسط نشر حوض نقره به چاپ رسیده است.

پس از صرف ناهار، مودی جمعیت بسیار زیادی را می بیند که جلوی در ورودی مدرسه حلقه زده اند، او هم با عجله به آن سمت می رود تا بفهمد موضوع از چه قرار است. زمانی که دانش آموزان در سالن غذا خوری به سر می برند؛ بر روی تابلوی اعلانات مدرسه یک آگهی ویژه چسبانده می شود. متن آگهی درباره ی یک آزمون بزرگ استعداد یابی می باشد که قرار است آخر ترم همین سال برگزار شود؛ هر کدام از دانش آموزان باید خوفناک ترین مهارت های خود را بر روی حضار، به اجرا در بیاورند و مربیان و مدیر را شگفت زده کنند. نکته ی مهمی که بیش از هر چیز دیگری، مودی را نگران می کند جمله ی آخر آگهی می باشد؛ این شوی استعداد یابی اجباری است و هیچ استثنایی وجود ندارد! بچه ها هر کدام از توانایی های خاص خود صحبت می کنند و از هم دیگر درباره ی این که قصد دارند چه کاری انجام بدهند سوال می پرسند. پاپریکا از مودی می پرسد: تو می خواهی چه کاری انجام بدهی؟ مودی گونه هایش سرخ شده  و مضطرب می شود زیرا او یک دختر معمولی است و هیچ ویژگی هیولایی ندارد. اگر دیگران به این موضوع پی ببرند حتما او را از این مدرسه اخراج می کنند. چه اتفاقی برای او خواهد افتاد؟ آیا مودی بازهم می تواند به هیولایی بودن خود وانمود کند؟

" مودی " در مدرسه ای به نام راتوود، درس می خواند که هر کدام از دانش آموزان آن جا یک ویژگی به خصوص و البته کمی هم ترسناک دارند به عنوان مثال صمیمی ترین دوستِ او پاپریکا، یک دو رگه ی خون آشام - انسان است، خانم پنه لوپه جادوگر و ایزابل نامرئی می باشد. مودی تنها کسی است که در آن جا یک هیولای واقعی نیست، او فقط یک دختر بچه ی معمولی می باشد که به تازگی آن جا منتقل شده است. او برای این که بتواند در این مدرسه بماند؛ به همه وانمود می کرد یک هیولا از خانواده ی توتوهاست.

نمایش ترسناک جلد ششم از مجموعه ی مودی خوفناک می باشد که در چند جلد از جمله ترس بزرگ، ترس در مدرسه، دورهمی شبانه، تعیلات وحشتناک و روز مسابقه ی ترسناک تهیه و چاپ شده است.

 


برشی از متن کتاب


مودی تا به حال هیولاهای راتوود را آن قدر هیجان زده ندیده بود. گروه بزرگی از آنها با هیاهو و هرج و مرج دور در ورودی مدرسه حلقه زده بودند و بقیه ی دانش آموزان هم داشتند به سمت شان می دویدند تا به آنها ملحق شوند. مودی هم همین طور که داشت به آنها نزدیک می شد، صدای نفس نفس زدن ها، غرش ها و خرناس های شان را می شنید. چه خبر شده بود؟ نکند یکی از ناودان هایی که به شکل جانور بود، افتاده و به کسی یا چیزی آسیب زده بود؟ مودی با هل دادن و فشار آوردن به بقیه راهش را باز کرد. دنی با سرعت بال های شیطانی اش را به هم می زد و مودی به خاطر این که به آنها برخورد نکند، پرید آن طرف، در نهایت، او رسید جلوی جمعیت. به تابلوی اعلانات مدرسه، درست بالای پوستر زمان نهار، یک  تکه کاغذ پوستی چسبانده بودند که نوشته ای با حروف درشت و خرچنگ و قورباغه ای روی آن بود: آگهی ویژه راتوود به دنبال استعداد یابی آیا شما موجب جیغ کشیدن از سر ذوق جمعیت می شوید؟ آیا می توانید وردی جادویی روی یکی از حاضران اجرا کنید؟ آیا نماینده ی جادوگرهای برترید؟ به ما خوفناک ترین مهارت خود را در شوی استعداد یابی ترم آخر امسال نشان دهید! لطفا توجه داشته باشید: شوی استعداد یابی اجباری ست. هیچ استثنایی وجود ندارد. مودی به دوستانش ویلف و پاپریکا که در طرف دیگر جمعیت ایستاده بودند نگاه کرد و با هول دادن بقیه راهش را به سمت آن دو باز کرد. دم گرگی ویلف داشت تکان می خوردو پاپریکا لبخندی روی لبانش بود، طوری که مودی دندان های نیشش را می دید. ویلف گفت: من چابکی ها و چالاکی هایم را به رخ همه می کشونم. پاپریکا گفت: من قراره با بقیه ی خون آشام ها هم زمان پرواز کنم. صدایی کنار آنها گفت: من هم دوباره حرکات ژیمناستیکم را امتحان می کنم. صدا حتما صدای ایزابل نامرئی بود. پاپریکا پرسید: تو قراره چی کار کنی مودی؟ مودی احساس کرد گونه هایش سرخ شده اند. او برای سرگرم کردن هیولاهای حاضر در سالن چه کاری می توانست انجام دهد؟ همه توانایی هایی هیولایی خودشان را به نمایش می گذاشتند ولی او حتی یک توانایی هیولایی هم نداشت. او فقط یک انسان بود. من می خوام... اممم... صدایی از پشت سرش گفت: آره، دقیقا می خوای چی کار کنی؟ مودی چرخید و پنه لوپه ی زهرآلود را دید که به او خیره شده بود. جادوگر دست به کمر ایستاده بود و پوزخندی بر چهره ی سبز و رنگ پریده اش نمایان بود. مودی آرزو کرد ای کاش هیچ وقت تظاهر نمی کرد که یک هیولا به اسم توتو است. پنه لوپه همیشه او را سر این موضوع زیر سوال می برد. اما اگر ثابت شود که او انسان است، دیگر اجازه نخواهد داشت به مدرسه ی هیولاها بیاید. مودس گفت: خب... اممممم... زنگ مدرسه درست به موقع خورد. مودی نفس راحتی کشید. دانش آموزان روی پله های سنگی صف بستند. حسابی ترسیده بود. تنها یک هفته به آخر ترم باقی مانده بود. او باید خیلی زود دست به کار می شد...      

نویسنده: ای. بی. سدلویک مترجم: مهناز ایلدرمی انتشارات: حوض نقره  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مودی خوفناک 6 (نمایش ترسناک)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل