loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب من نگهبان جن خانه هستم - افق

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب من نگهبان جن خانه هستم نوشته ی فاطمه فروتن و تصویرگری ارغوان خسروی توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

کتاب داستان حوادث انقلاب ٥٧ از زبان یک دختر بیان می کند. دخترک ٩ سال دارد و کلاس سوم است. پدرش که افسر پلیس است برایش یک دفترچه می خرد و از او می خواهد اتفاقاتی که در طول روز در مدرسه و خانه و اطرافش جریان دارد، یادداشت کند. او دختر را از زیر زمین خانه اشان که جن خانه نام دارد، می ترساند و به او می گوید کلاغ ها برایش خبر می آورند و اگر دروغ گفته باشد جایش در جن خانه است. بچه های مدرسه به پدر دختر احترام می گذارند و همه او را دوست دارند، تا اینکه پدر رویا دستگیر می شود و بچه ها روابطشان را با دخترک کم می کنند. رویا برای عکس اول کتابش دندان های تیز می کشد و عکس اول کتاب دخترک را هم به شکل دراکولا در می آورد. او این حوادث را یادداشت می کند و پدرش شب ها دفترچه را می خواند و یک سکه به دخترک می دهد. دایی نظام، دایی دخترک به خانه ی آن ها می آید و مادر دخترک او را از گفتن بعضی حرف ها و انجام بعضی مارها منع می کند. او در جن خانه مخفی می شود و همان جا می ماند. کم کم مدارس تعطیل می شوند و دخترک هم در خانه می ماند و با بچه های همسایه ها بازی می کند و اتفاق های توی خانه را که چندین مستأجر دارد توی دفترچه اش می نویسد. یک روز او به همراه دوستش نرگس به مغازه ی جعفر آقا می رود و ...

 


برشی از متن کتاب


دایی مثل بابا پر زور نیست. بابا قلدر است و همه ازش می ترسند. لباس پلیسی را که می پوشد و با چوبدستی که می کوبد کف دستش، همه ترسشان می گیرد و بله قربان، چشم قربان می گویند. بابا به مامان می گوید برایش اسپند دود کند. مامان همیشه بوی اسپند می دهد و همه اش می گوید چشم. بابا می گوید نظام ترسوست، دماغش را بگیری جانش در می رود. دلم می خواهد به بابا بگویم دایی اصلا ترسو نیست، کم زور و لاغر مردنی است. چون شب که همه خواب بودند رفته بود جن خانه ها و جن ها هم کاری به کارش نداشتند، مثل مشتی هم قوزی اش نکردند. این را آن شبی که دستشویی داشتم و می ترسیدم بروم، فهمیدم. دایی انگشت گذاشت روی بینی ام و گفت: " هیس! " و مرا برد دستشویی. دفترچه ام دست بابا بود. کلاغ ها هم خواب بودند.   چند روز است که مدرسمان را تعطیل کرده اند؛ یعنی تعطیل نکرده اند، خودش تعطیل شده. شاید به خاطر این که نفت کم است و ما باید توی کلاس از سرما بلرزیم، شاید هم برای حفظ شیشه. دیروزی که می خواستیم تعطیل بشویم، صدای پسرها و شکستن شیشه از مدرسه بغلی مان می آمد. اول پسر ها فریاد زدند: " برای حفظ شیشه مدرسه باید تعطیل شه. " و بعد صدای جیرینگ شیشه ها آمد. خانم مدیر، ما را توی حیاط به صف کرد و گفت که می توانیم یواش و بی صدا، مستقیم برویم خانه و توی کوچه اصلا معطل نشویم و گفت روز های دیگر هم اگر دل مان خواست برویم و اگر نخواست، نرویم! مامان گفت: " مگر مدرسه خانه ی خاله است که اگر دل تان خواست بروید و اگر نخواست، نروید؟ " صبح زود که شد چادرش را سر کرد و باهم رفتیم مدرسه. در مدرسه باز بود. پاهایم لرزشان گرفت، چون مشق هایم را ننوشته بودم. هیچ کس توی حیاط نبود! از پشت شیشه دیدیم که کلاس و نیمکت ها خالی بود. توی دفتر هم فقط خانم مدیر نشسته بود و رادیو گوش می داد. خانم مدیر، با خنده چیز هایی در گوش مامان گفت و هردو خندیدند. من فهمیدم وقتی همه ی بچه ها باهم نیایند مدرسه، مدرسه می شود خانه خاله. از مدرسه که بیرون آمدیم، لرز پاهایم تمام شده بود. من همه ی این ها را توی دفتر چه ام نوشته ام. قلکم دارد سنگین می شود!

از سری کتابهای فندق نویسنده: فاطمه فروتن تصویرگر: ارغوان خسروی انتشارات: افق

مشخصات

  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 1
  • تعداد صفحه 80
  • انتشارات افق

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب من نگهبان جن خانه هستم - افق" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل