loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب معرکه در معرکه | داود میرباقری

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب معرکه در معرکه داود میرباقری

کتاب "معرکه در معرکه" یک نمایشنامه خواندنی است که روایتی پرکشش را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد.

شخصیت اصلی قصه، پهلوانی جوان می‌باشد؛ مردی قدرتمند و جوانمرد که از زمان تولد خود تا کنون کوچک‌ترین آزاری به کسی نرسانده است. وی با استفاده از توانایی جسمی خویش، و برگزاری نمایش، درآمدی ناچیزی را کسب می‌کند؛ درآمدی که تنها برای تامین خوراک او کافی می‌باشد. پهلوان قصه، به واسطه‌ی شغل خویش، مدام از جایی به جای دیگر سفر می‌کند و همچون مسافری دائمی، خانه و مکانی ثابت برای زندگی ندارد. از همین روی، هیچ‌گاه ازدواج نکرده و مجرد است. شاگرد پهلوان، از دیگر شخصیت‌های قصه می‌باشد. وی همیشه و همه جا همراه پهلوان است و به هنگام برگزاری معرکه‌های او، با زبان چرم و نرم خویش، نظر عابران را به خود و استادش جلب می‌کند. سپس، بعد از سخنرانی‌ها و حرافی‌های تمام ناشدنی خود، از تماشاگران بابت نمایش پیش رو، پول طلب می‌نماید.

داستان در حین اجرای یکی از همین نمایش‌ها آغاز می‌گردد. مطابق روال معمول، پهلوان در مرکز میدان قرار گرفته و زنجیری را دور بازوان خود بسته است. شاگرد نیز، در میانه‌های معرکه، از این سو به آن سو رفته و سخنوری می‌نماید. درست در همین هنگام، زنی جوان از میان حضار، پا به میدان گذاشته و شروع به صحبت می‌کند. وی در طی سخنان خود، به روایتی دروغین و شرم‌آور اشاره می‌نماید؛ روایتی رسواکننده که تنها مقصود آن، بازی با آبرو و شرف پهلوان است.

در واقع این زن مدعی می‌گردد که پهلوان هفت سال پیش او را با چرب‌زبانی‌ها و وسوسه‌های شیطانی‌اش فریب داده و بعد از رسیدن به مقصود خویش، زن را برای همیشه ترک نموده است. در نتیجه‌ی این ارتباط، او باردار شده و فرزندش را به تنهایی و دور از پهلوان به دنیا آورده؛ فرزندی که تاکنون پدرش را ملاقات نکرده و این مرد را نمی‌شناسد. پس از پایان روایت‌های ساختگی این زن، پهلوان با زیرکی فراوان، بخشی از ادعاهای او را می‌پذیرد تا به این واسطه، از قضاوت‌های نادرست و ننگین حاضرین، در امان بماند. غافل از اینکه، زن فریبکار دست از نقشه‌ها و اهداف شوم خود برنخواهد داشت و او را با ماجراهایی دنباله‌دار مواجه خواهد ساخت.

 

برشی از متن کتاب معرکه در معرکه

دختر باران پرسش‌های کودکانه‌اش را بر سر پهلوان می‌بارد. پهلوان با حوصله‌ی کودکانه و مهر پدرانه‌ای پاسخ می‌دهد.

دختر: بابا. هر کی بره سفر دیر میاد؟

پهلوان: نه جان دل. هر کی تو سفر گم بشه دیر میاد.

دختر: آدم گنده‌ها بلدن گم بشن؟

پهلوان: هر کی ناشی باشه گم می‌شه بابا.

دختر: ناشی چیه؟

پهلوان: ناشی ناشیه.

دختر: مث کی؟

پهلوان: مث من.

دختر: آدم گم بشه چی می‌شه؟

پهلوان: هیچی، تنها می‌شه.

دختر: تنها بشه چی می‌شه؟

پهلوان: دلش تنگ می‌شه، غصه می‌خوره، مریض می‌شه، می‌میره.

دختر: پس چرا تو نمردی؟

پهلوان: [می‌خندد] ای ناقلا. می‌خوای بمیرم؟

دختر: نه. رفتی سفر، منم ببر. دستمو محکم بچسب که گم نشی.

پهلوان: بازیگوشی کنم چکارم می‌کنی؟

دختر: گوشاتو می‌برم.

پهلوان: آخ چشم.

دختر: چشات چی شده؟

پهلوان: لوچه، لوچ.

پهلوان شکلک می‌سازد. دختر می‌خندد. اما خنده‌اش دوامی ندارد، متوجه جای خالی مادرش می‌شود، افسرده می‌شود.

دختر: بابا، مادر چرا رفت؟

پهلوان: خسته بود جان دل.

دختر: خسته که باشی چی می‌شه؟

پهلوان: کوفته می‌شی.

دختر: کوفته که باشی چی می‌شه؟

پهلوان: کوفته باشی، قل می‌خوری، می‌ری یه جای خلوت، یه گوشه‌ی دنج، دستاتو می‌ذاری زیر سرت، پاهاتو تا می‌کنی، خروپف هوا می‌کنی.

پهلوان می‌خوابد. خروپف می‌کند. دختر خمیازه می‌کشد. کمی بزرگ‌تر نشان می‌دهد. فریاد می‌زند. پهلوان از جا می‌پرد.

دختر: گشنمه.

پهلوان: کیه؟ چیه؟

دختر: ناهار چی بخوریم؟

پهلوان: دل ضعفه.

دختر: دمپختکه؟

پهلوان: چقدر می‌لنبونی جان دل، عجیبه.

دختر: چی خوردم؟

پهلوان: نون و پیاز، تغار دوغ، آروغ آروغ یادت نیست؟

دختر: دیشب بود.

پهلوان: نون و شکر، قوری چایی، ملچ و ملوچ یادت نیست؟

دختر: سحر بود.

پهلوان جیب‌هایش را می‌کاود اما پولی ندارد.

پهلوان: عجب عجب. سیر شدن کار پرزحمتیه. دنگ و فنگش زیاده. کفگیر رسید به ته دیگ. گاوه دوقلو زایید. وقتی پول نداشته باشی برا سیر شدن باید چکار کنی؟

دختر: کار. کار می‌کنیم.

پهلوان: های باریکلا. یا منان یا رزاق.

پهلوان دور می‌چرخد. دختر سرکار می‌شود در سوت می‌دمد.

دختر: اوهوی قناس.

پهلوان: در خدمتم سرکار.

دختر: میخ کجایی؟

پهلوان: فعله کارم سرکار.

دختر: جفنگ نگو.

پهلوان: ما بیکاریم سرکار. شنیدم هر کی فعله بخواد میاد اینجا.

دختر: کیش کیش قدغنه.

پهلوان: به چه قانونی؟

دختر: تنت می‌خاره؟ کله‌ات بو قرمه‌سبزی می‌ده؟

پهلوان: پشم و پیلی‌مون ریخته سرکار. لنگ کفنیم. کفنشو بده جوری می‌میریم که حظ کنی.

دختر: ای یاغی. [در سوت می‌دمد] این قلچماقو کت و بالش کنید.

پهلوان: [ترسیده] غلومتم سرکار...

کتاب معرکه در معرکه اثر داود میرباقری توسط انتشارات آمه به چاپ رسیده است.



  • نویسنده: داود میرباقری
  • انتشارات: آمه

مشخصات

  • نویسنده داود میرباقری
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 6
  • سال انتشار 1398
  • تعداد صفحه 71
  • انتشارات آمه

داود میرباقری


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب معرکه در معرکه | داود میرباقری" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل