loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مسافری که با ستاره شمال آمد

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب مسافری که با ستاره ی شمال آمد اثر ژرژ سیمنون و ترجمه ی کاوه میرعباسی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.

کتاب حاضر، رمانی پلیسی و معمایی را روایت می کند که "کمیسر مگره"، مردی زیرک با موهایی خرمایی، شخصیت اصلی آن و یکی از ماموران پلیس فرانسه می باشد. وی در ابتدای داستان، ماموریت می یابد تا درباره ی آقای "پیوتر لتونیایی"، مجرمی 32 ساله و تحت تعقیب پلیس بین المللی گزارش داده و او را که سوار بر قطار مسافربری "ستاره شمال" بوده و به زودی به فرانسه خواهد رسید، تحت نظر قرار دهد. "مگره" پس از مطالعه ی دقیق مشخصات ظاهری "پیوتر" و تسلط کامل بر جزئیات ظاهری او، به سمت ایستگاه راه آهن حرکت کرده و به انتظار رسیدن قطار ستاره ی شمال می نشیند. وی آن چنان دقیق، تمامی ویژگی های مجرم تحت تعقیب را در ذهن خود مجسم می نماید که به راحتی قادر خواهد بود، به محض رویت، او را شناسایی کند. با ورود قطار مذکور و توقف در سکو، کمیسر با دقت فراوان تمامی مسافران را زیر نظر می گیرد تا این که مردی با مشخصات "پیوتر" از قطار پیاده می شود. درست در همین هنگام یکی از خدمه های قطار با وحشت و هیجان گزارش قتلی را می دهد، از همین روی "مگره" خود را معرفی کرده و از او می خواهد تا محل قتل را به وی نشان دهد. با ورود به قطار و مشاهده ی جنازه ی مقتول، کمیسر کاملا شگفت زده می شود؛ زیرا مقتول نیز همانند مسافری که لحظاتی پیش شناسایی اش کرد، دقیقا مشابه "پیوتر لتونیایی" بوده و همین مساله موجب خلق معمایی بزرگ و روایت داستانی مهیج و جذاب برای خواننده می شود.


برشی از متن کتاب


پلیس بین المللی به پلیس فرانسه ایکسوزوست کراکوویا ویمونترا مه خکس تریو پسوت اوو پیوتر لتونیایی برمن وس تیز بتو لم. کمیسر مگره، از پلیس ضربتی شماره 1، سر بلند کرد، به نظرش رسید خرناس بخاری چدنی وسط دفترش، که با لوله کلفت سیاهی به سقف متصل بود، خفیف شده است. تلگراف را روی میز انداخت، سنگین و کرخت از جا بلند شد، دریچه هوا را تنظیم کرد و سه بیلچه زغال داخل آتشگاه ریخت. بعد، سرپا، پشت به آتش، پیپش را پراز توتون کرد، یقه مصنوعی اش را، که گرچه خیلی کوتاه بود ولی باز آزارش می داد، پایین کشید. نگاهی به ساعتش انداخت که چهار را نشان می داد. کتش به جالباسی نصب شده به در، آویزان بود. آهسته به سمت میز کارش برگشت، دوباره تلگراف را خواند و زیرلبی ترجمه کرد: «کمیسیون بین المللی پلیس جنایی به Surete generale، پاریس: پلیس کراکوویا عبور پیوتر لتونیایی را به مقصد برمن اطلاع داد.» کمیسیون بین المللی پلیس جنایی، که در وین مقر دارد و مبارزه پیگیر علیه گانگستریم اروپایی را هدایت می کند، مشخصا وظیفه اش ایجاد هماهنگی و ارتباط بین پلیس کشورهای مختلف است. مگره دست دراز کرد و تلگراف دیگری را برداشت، که آن هم به پلکد نوشته شده بود. در ذهن ترجمه اش کرد: «مرکز پلیس برمن به تامینات عمومی، پاریس: پیوتر لتونیایی در مسیر آمستردام و بروکسل مشاهده شده است.» سومین تلگراف، ارسالی از ستاد مرکزی پلیس هلند، واقع در زیک، اعلام می کرد: «پیوتر لتونیایی ساعت 11 صبح در کوپه ج ــ 263، واگن 5، ستاره شمال`، سوار شد. مقصد: پاریس.» آخرین خبر به پلکد از بروکسل بود و می گفت: «عبور پیوتر لتونیایی در ساعت 2 از بروکسل با ستاره شمال در کوپه اعلام شده از آمستردام تایید می گردد.» بر دیوار پشت میز کار، نقشه خیلی بزرگی به چشم می خورد که مگره، دست ها در جیب و پیپ گوشه لب، با جثه تنومند و سنگینش، مقابلش ایستاد. نگاهش از نقطه ای که کراکوویا را نشان می داد به نقطه ای که بندر برمن را مشخص می کرد، پرید؛ بعد از آن جا متوجه آمستردام و بروکسل شد. باز نگاهی به ساعتش انداخت، چهار و بیست دقیقه. ستاره شمال فاصله بین سنگانتین و کامپین را معمولاً با سرعت صد و ده کیلومتر در ساعت می پیمود. در مرز توقف نداشت. سرعتش را هم اصلاً کم نمی کرد. در واگن 5، کوپه ج ــ 263، پیوتر لتونیایی لابد یا سرگرم مطالعه بود یا تماشای مناظری که از مقابلش می گریختند. مگره به سمت دری رفت که بر گنجه ای دیواری باز می شد، دست هایش را زیر شیر آب بالای طشتی لعابی شست، شانه ای به موهای زبرش کشید، که خرمایی تیره بود و در بین شان چند تار سفید بر شقیقه ها به چشم می خورد، سپس کراواتش را که هیچ وقت نمی توانست آن را درست گره بزند، کمی صاف و مرتب کرد. اواسط پاییز بود. هوا زود تاریک می شد. از پنجره، گوشه ای از رود سن را دید، میدان سن میشل را، قایق لاروبی را، همگی فرورفته در سایه ای آبی فام که چراغ های گازسوز، یکی پس از دیگری، مانند ستاره هایی پراکنده بر پیکرش سوسو می زدند. از کشوی میزش تلگراف دفتر بین الملی تشخیص هویت کپنهاک را بیرون کشید و نگاهی سرسری به آن انداخت. پلیس پاریس. پیوتر لتونیایی 32 169 1512. 224. 255. 2732. 3116. 3233. 3243. 3325. 3415. 3522. 4115. 4144. 4147. 5221. ... و غیره. این بار زحمت ترجمه اش را به صدای بلند به خود داد، و حتی چندبار هم تکرارش کرد، مثل ...

  • نویسنده: ژرژ سیمنون
  • مترجم: کاوه میرعباسی
  • انتشارات: نیلوفر

ژرژ سیمنون


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مسافری که با ستاره شمال آمد" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل