کتاب مدرسه جاسوسی 7 (سرقت از موزه‌ی بریتانیا)

درباره‌ی کتاب مدرسه جاسوسی 7 (سرقت از موزه‌ی بریتانیا)

کتاب "سرقت از موزه‌ی بریتانیا" جلد هفتم از مجموعه مدرسه‌ی جاسوسی می‌باشد که برای مخاطب کودک و نوجوان به نگارش درآمده است.

بنجامین و تعدادی از دانش‌آموزان مدرسه‌ی جاسوسی از جمله، "اریکا هیل" و "زویی" (بهترین دوستان پسر قصه) جهت شناسایی و دستگیری گردانندگان و روسای سازمان بین‌المللی "اسپایدر" به مکزیک سفر کرده‌اند. در طی این سفر، "موری هیل"، نیز آن‌ها را همراهی می‌کند؛ نوجوانی موزی و باهوش که یکی از اعضای سابق اسپایدر می‌باشد. او چند ماه پیش، توسط نیروهای سیا دستگیر شده است. اما به دلیل خیانت اسپایدر و عدم یاری رساندن این سازمان به خویش، با سیا همکاری می‌نماید.

ماجرا از سی‌ام مارس آغاز می‌گردد. بنجامین و همکارانش، عملیات خرابکارانه‌ی بزرگ و مخفی اسپایدر را خنثی کرده و تعدادی از اعضای آن را به دام انداخته‌اند؛ اما مطابق همیشه، روسای اسپایدر از چنگال‌شان گریخته‌اند. هم‌چنان سازمان سیا، از هویت واقعی این گردانندگان خلافکار بی‌خبر هستند؛ موضوعی که شناسایی و دستگیری آن‌ها را به تاخیر می‌اندازد. ولی حالا، بنجامین و دوستانش، سرنخی از این افراد را بدست آورده‌اند؛ سرنخی که یک کلید کوچک می‌باشد و منابع موثق، آن را تایید می‌کنند. بزرگ‌ترین مشکل اینجاست که دانش‌آموزان سیا نمی‌دانند، این کلید به چه چیز و یا کجا تعلق دارد؛ موضوعی که سازنده‌اش به طور حتم از آن مطلع می‌باشد.

سازنده‌ی کلید مرموز، کسی نیست جز "جاشوا هلال"؛ جوان‌ترین عضو تیم نخبگان اسپایدر که هم‌اکنون به دلیل جراحت زیاد، با حفظ تدابیر امنیتی بالا، در یکی از درمانگاه‌های مکزیک بیهوش است؛ بنابراین موفقیت در ماموریت دستگیری روسای اسپایدر، بستگی به همکاری جاشوا دارد.

شخصیت اصلی قصه، "بنجامین ریپلی" نام دارد. او پسری نوجوان است که در "آکادمی جاسوسی سیا" تحصیل می‌کند؛ آموزشگاهی مهم با دانش‌آموزان باهوش و نابغه که جهت حفظ امنیت کشور امریکا و اهداف مختلف آن، مورد تعلیم قرار می‌گیرند. بنجامین تاکنون، مامویت‌های مختلفی را برعهده گرفته است. او با خطرات جانی زیادی مواجه گشته؛ اما خوشبختانه توانسته همه را با سلامت، پشت سر بگذارد. "اسپایدر"، سازمانی بین‌المللی است که هرج‌ومرج‌های زیادی را در نقاط مختلف جهان ایجاد می‌کند و بدترین دشمن سیا به حساب می‌آید.

برشی از متن کتاب مدرسه جاسوسی 7 (سرقت از موزه‌ی بریتانیا)

نقشه کشیدن برای فرار

موزه‌ی بریتانیا

لندن، انگلستان

31 مارس

8:45 صبح

به عنوان کارآموز جاسوسی، یکی از چیزهایی که خیلی خوب بلد شده بودم، پناه گرفتن بود.

البته وقتی وارد مدرسه‌ی جاسوسی شدم، استعدادش را داشتم؛ چون سال‌ها فرار از دست قلدرها و عوضی‌ها و اراذل و اوباش مدرسه‌ی راهنمایی‌ام این مهارت را در من تقویت کرده بود. ولی حالا که یکسال (هم سر کلاس و هم توی ماموریت‌هایم) با حمله‌های ناگهانی و شبیخون و کمین برخورد داشتم، استاد این کار شده بودم که به محض دیدن اولین نشانه‌ی دردسر فلنگ را ببندم. اگر پناه گرفتن جزء مسابقات ورزشی المپیک بود، من یکی از مدعیان جدی مدال طلا می‌شدم.

به محض اینکه نیروهای دشمن سر پیچ پیدایشان شد، دمم را روی کولم گذاشتم و زدم به چاک. وقتی شروع به تیراندازی کردند، داشتم شیرجه می‌زدم پشت پیچ راهرو. خوشبختانه جاسوس‌های همکارم هم داشتند همین کار را می‌کردند، حتی موری که واکنش‌هایش عین تنبلی بود که به کما رفته. به هر حال حس بقای شخصی که تا حد زیادی در او هم بود، باعث شد پابه‌پای من فرار کند.

فرارمان فقط از روی بزدلی نبود. یکی از اولین چیزهایی که در مدرسه‌ی جاسوسی یاد گرفته بودیم، قانون اول بقای شخصی پریبیل بود: بهترین برای در امان ماندن از تیر خوردن این است که در مسیر گلوله نباشی. اینکه سر جایت بمانی، اسلحه بکشی و شلیک کنی، جذاب به نظر می‌رسید، ولی معمولا باعث می‌شد در همان نقطه‌ای بمانی که آدم‌بدها به سمتش نشانه رفته بودند. تازه، بیشتر ما اصلا اسلحه‌ای نداشتیم که دربیاوریم و شلیک کنیم.

بنابراین همگی بدوبدو از پیچ راهرو گذشتیم و گلوله‌ها راهروی پشت سرمان را تکه‌پاره کردند. با اینکه من یه‌کم زودتر از بقیه حرکت کرده بودم، کاترین ویژژژ از کنارم گذشت. (شاید در رشته‌ی پناه گرفتن المپیک مدال نقره می‌گرفتم و مغلوب بریتانیا می‌شدم.) دستور داد: «دنبالم بیاین!» و بعد جلوتر از ما رفت توی پیچ بعدی.

مایک شانه به شانه‌ی من می‌دوید و قیافه‌اش جوری بود که انگار درد داشت. ناله کرد: «نمی‌تونستن صبر کنن من اول برم دست‌شویی؟»

صدای پای دشمن از پشت سرمان می‌آمد. جنی هم‌سن‌وسال ما بود، ولی بقیه‌ی اعضای تیمش بزرگسال بودند: مرد و زن قوی و ترسناک...

کتاب مدرسه جاسوسی 7: سرقت از موزه‌ی بریتانیا اثر استوارت گیبز و ترجمه‌ی مریم رفیعی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

• نویسنده: استوارت گیبز
• مترجم: مریم رفیعی
• انتشارات: پرتقال