loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مداد - زعفران

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب مداد نوشته ی الن البرگ و ترجمه ی رضی هیرمند با تصویرگری بروس اینگمن توسط انتشارات زعفران به چاپ رسیده است.

روزی مداد سیاه کوچولویی که مدت ها تنها در گوشه ای افتاده بود تصمیم گرفت کاری انجام دهد تا شاید از کسالت دربیاید. او دست به کار شد، عکس پسر بچه ای را کشید و اسمش را "مانجو" گذاشت. کمی بعد برایش یک سگ به نام "بروس" و یک گربه به نام "میلدی" کشید. برای آن ها خانه، خیابان، پارک و حتی غذا هم نقاشی کرد. اما یک جای کار ایراد داشت؛ همه ی نقاشی ها سیاه و سفید بود بنابراین مداد تصمیم گرفت که یک قلم موی رنگی هم بکشد تا همه چیز را رنگ آمیزی کند. مداد از این که دید نقاشی هایش رنگ و بویی تازه گرفته حسابی سر ذوق آمد و همین طور به نقاشی کردن ادامه داد، خواهر و برادرهایی برای مانجو و همین طور عمو، عمه، خاله و ... تا جایی که خانواده ی بسیار بزرگ و پر جمعیتی را به وجود آورد. اما با شلوغ تر شدن نقاشی ها مشکلات بسیاری مثل دعوای بچه ها با یکدیگر و اختلاف نظرهایی بین بزرگترها نیز اتفاق افتاد. مداد از اوضاع پیش آمده خیلی ناراحت شد و تلاش کرد راه حلی بیابد تا این که فکری بسیار خلاقانه به ذهنش رسید ...


برشی از متن کتاب


بانجو گفت: «برای من یک سیب بکش.» سگ واق واق کرد: «برای من یک استخوان بکش.» گربه میومیو کرد: «برای من ... یک موش بکش.» مداد گفت: «نه. موش نمی کشم.» گربه میو میو کرد: «خب، پس غذای گربه بکش.» تازه آن وقت بود که صدای آه و ناله شان بلند شد: «ما که نمی توانیم این ها را بخوریم.» بانجو داد زد: «من سیب می خواهم!» بروس واق واق کرد: «من استخوان می خواهم!» میلدی میو میو کرد: «من غذای گربه می خواهم.» مداد مانده بود چه کار کند، اخمی کرد و رفت توی فکر. و بعد اگر گفتید چه کشید؟ یک قلم مو. قلم مو گفت: «اسم من چیست؟» مداد گفت: «اوووم ... کیتی.» کیتی گفت: «عالیست. حالا من چه کار می توانم برایت انجام دهم؟» آن وقت کیتی سیب و استخوان و غذای گربه را رنگ کرد. بانجو و بروس را هم رنگ کرد، اما میلدی را نه. چون میلدی یک گربه ی سیاه و سفید بود. کیتی خانه، خیابان و پارک را هم رنگ کرد. مداد با ذوق و شوق بلند گفت: «دیگر چی؟» کیتی داد زد: «هر چی!» او هم ذوق زده بود. «تو بکش من رنگ می کنم.» و همین کار را کرد. بانجو خواهر کوچولویی گیرش آمد به اسم السی. بابا و مامانی به اسم آقا و خانم. و دو تا پدر بزرگ و دو تا مادر بزرگ. و عمویی به نام عمو چارلی و سه چهار تا عموزاده. یک دوست هم گیرش آمد. به اسم پلی؛ و همین طور هم یک توپ. توپ گفت: «اسم من چیست؟» مداد گفت: «دست ورادر!» توپ دلگیر شد. مداد گفت: «خیلی خب، باشد ... سباستین.»              

(کتاب های زعفرانی) نویسنده: الن البرگ مترجم: رضی هیرمندی تصویرگر: بروس اینگمن انتشارات: زعفران  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مداد - زعفران" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل