loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مجموعه تو هم می توانی (جلدهای 1 تا 6) - جلد سخت

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب تو هم می توانی (جلدهای 1 تا 6) به قلم نانامی اسانو و ترجمه ی حسین فتاحی از سوی انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.

"تو هم می توانی" مجموعه ای از 6 داستان آموزنده و جذاب در قالب کتاب هایی جدا می باشدکه نقش اصلی این مجموعه را گربه کوچولویی به نام کتی بازی می کند. بچه ها با او همراه می شوند و در هر قسمت با یکی از موارد مهم زندگی روزمره همچون رعایت نظافت شخصی، آداب اجتماعی، نظم و انضباط، خودکفایی، تغذیه سالم و ... آشنا می شوند. در داستان اول با عنوان "دندانم را مسواک می زنم" کتی داندن درد می گیرد و مادرش برای او علت های پوسیدگی دندان و نحوه مسواک زدن صحیح را توضیح می دهد. داستان دوم با عنوان "به همه سلام می کنم" کتی به همه حتی گل ها و خورشید سلام می کند و به خاطر رعایت ادب از سوی والدینش تشویق می شود. سومین داستان با عنوان "اسباب بازی هایم را جمع می کنم" کتی بعد از بازی کردن اتاقش را مرتب نکرده و به رخت خواب می رود؛ او خواب می بیند که اسباب بازی ها از این که جمع نشده اند ناراحت هستند و دیگر نمی خواهند پیش کتی بمانند، بنابراین صبح به محض بیدار شدن اتاقش را مرتب کرده و هر وسیله را در جای خودش قرار می دهد. "خودم لباسم را می پوشم" داستان چهارم این مجموعه می باشد که در آن لباس های کتی با او صحبت می کنند و روش پوشیدن بلوز و شلوار را به خوبی برایش توضیح می دهند. در داستان "من خوردنی ها را دوست دارم" گربه کوچولو از سبزیجات خوشش نمی آید و اصلا آن ها را نمی خورد به همین دلیل ضعیف و بیمار می شود، او با خودش فکر می کند که شاید اگر سبزیجات بخورد حالش بهتر شود بنابراین تصمیم می گیرد که از همه ی سبزیجات به اندازه ی لازم استفاده کند. در نهایت آخرین داستان با عنوان "خودم به دستشویی می روم"، مادر کتی متوجه می شود که کتی دستشویی اش را نگه می دارد و به موقع دست شویی نمی رود بنابراین در قالب بازی بامزه مهارت دست شویی رفتن را به او آموزش می دهد. از ویژگی های ظاهری این مجموعه ی آموزنده و جذاب به جلد ضخیم، ورق های براق و رنگی به همراه نقاشی های شاد و زیبا می توان اشاره کرد.

 


برشی از متن کتاب


اسباب بازی هایم را جمع می کنم کتی با اسباب بازی هایش بازی می کرد. بازیش که تمام شد، با خوشحالی گفت: «به به! چه خانه ی قشنگی درست کردم!» کتی سراغ مداد رنگی هایش رفت تا نقاشی بکشد. مادرش به اتاق آمد و رو به کتی گفت: «کتی جان! وقت خوای است. اسباب بازی هایت را جمع کن و برو بخواب!» کتی گفت: «چشم مامان جون الان جمع می کنم!» کتی به مادرش گفت اسباب بازی هایش را جمع می کند ام این کار را نکرد. پیش خودش گفت: «فردا دوباره می خواهم بازی کنم، پس چرا باید این ها را جمع کنم؟» او اسباب بازی ها را همان طور وسط اتاق گذاشت و رفت خوابید. وقتی کتی خوابید، اسباب بازی ها ناراحت شدند. همگی پیش کتی آمدند و گفتند: «ما دوست نداریم که ما را جمع نکنی. ما از این وضع خوشمان نمی آید. دوست داریم مرتب باشیم.» اسباب بازی ها راه افتادند. وسایل خانه سازی، مداد رنگیها و خرس کوچولو همگی به دنبال هم رفتند. کتی آن ها را دید و فریاد زد: «صبر کنید! نروید!» کتی از خواب بیدار شد. دید اسباب بازی ها هنوز روی زمین پخش هستند. خوش حال شد که آن ها نرفته اند. کتی با خودش گفت: «خوب شد که خواب می دیدم و اسباب بازی هایم نرفته اند.» کتی پیش اسباب بازی هایش رفت و گفت: «از همه ی شما معذرت می خواهم.» مادر به اتاق کتی آمد. دید او بیدار است. گفت: «صبح بخیر کتی جان! بیدار شده ای؟» بعد که دید کتی اسباب بازی هایش را مرتب می کند، گفت: «به به! داری اسباب بازی هایت را جمع می کنی؟ آفرین به تو دختر خوب!» کتی گفت: «بله، می خواهم هر کدام را سر جای خودش بگذارم.» مادر گفت: «آفرین! اسباب بازی هایت خیلی خوش حال می شوند.» از آن روز کتی هر جا که می رفت به بچه ها می گفت: «بعد از بازی اسباب بازی هایتان را جمع کنید، اگر آن ها را جمع نکنید ناراحت می شوند. همیشه اسباب بازی هایتان را تمیز و مرتب نگه دارید! من هم همیشه این کار را می کنم. نگاه کنید وسایل خانه سازی سر جایشان، مداد رنگی ها توی جعبه، خرس کوچولو هم سرجایش است. نگاه کنید، چقدر اتاقم تمیز و مرتب است.» خودم لباسم را می پوشم مادر  به کتی گفت: «کتی جان لباس هایت را بپوش می خواهیم به شهربازی برویم.» کتی گفت: «خودم لباس هایم را می پوشم.» کتی خوشحال بود. او شهربازی را خیلی دوست داشت. برای همین با عجله دکمه ی شلوارش را کشید تا آن را باز کند. دکمه به کتی گفت: «کتی جان من این طوری باز نمی شوم. دکمه که با کشیدن باز نمی شود. خوب نگاه کن. باید دکمه را از سوراخ جا دکمه ای رد کنی.» کتی همین کار را کرد و دکمه باز شد. کتی لباس راحتی اش را درآورد. باید بلوزش را می پوشید. با خودش گفت: «باید عجله کنم. می خواهم بروم شهربازی.» اما نمی دانست کدام طرف باید جلو باشد و کدام طرف پشت سرش. بلوز گفت: «کتی جان! خوب نگاه کن خودت می فهمی. بعد مرا بپوش.» کتی بلوز را روی سرش انداخت. اما سرش توی بلوز گیر کرد. دیگر جایی را نمی دید...      

  • کتاب های بنفشه
  • نویسنده: نانامی اسانو
  • مترجم: حسین فتاحی
  • انتشارات: قدیانی

نانامی اسانو


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مجموعه تو هم می توانی (جلدهای 1 تا 6) - جلد سخت" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل