loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مترو 2034 - دمیتری گلوخوفسکی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب مترو 2034 نوشته ی دمیتری گلوخوفسکی و ترجمه ی فربد اذسن در انتشارات کتابسرای تندیس به چاپ رسیده است.

در این کتاب، داستانی علمی- تخیلی را می خوانیم که شامل 18 فصل و بخشی پایانی است. مترو 2034، اولین بار در سال 2009 به چاپ رسید. این کتاب در ادامه داستان کتاب مترو 2033 نوشته شده است. داستان 2034،‌یک سال بعد از جریان کتاب 2033 اتفاق می افتد و این کتاب کاملا مستقل از کتاب 2033 است و احتیاجی نیست برای خواندن آن، کتاب قبلی حتما خوانده شود. این کتاب به صورت اپیزودی و مانند کتاب 2033، تعریف نشده است. داستان این کتاب، در آینده و سال 2034 رخ می دهد و درباره ساکنین ایستگاه مترویی است که حالت فراطبیعی دارد. ساکنان مشکلات فراوانی دارند که هر روزه با آنها مواجه می شوند. این ایستگاه با ایستگاه های دیگر در ارتباط است و در صورتی که مبادله و ارتباط آنها باهم قطع شود، ساکنان نابود می شوند. به علاوه، محموله مهمات ایستگاه نیز در حال اتمام است که مشکلات را چندین برابر کرده است. در نتیجه برای حل مشکلات، گروهی تعیین شده و به ماموریت فرستاده می شوند. این گروه کوچک، شامل چهار نفر است، یک شکارچی، احمد، هومر و ساشا. ساشا، دختر مردی است تبعید شده که قبلا ایستگاهی را فرماندهی می کرده است. احمد  مردی جوان است. هومر، پیرمردی که در آرزوی جاودانه کردن دوره ای که زندگی می کند، است و شکارچی که قبلا از موجودات تاریک بوده اما الان به جمع ساکنان مترو پیوسته است. این گروه، یک بیماری مرگبار را کشف می کنند که باید آن را از بین ببرند و در صورت عدم موفقیت نه تنها ساکنان ایستگاهشان، بلکه انسان های دیگر نیز به خطر می افتند.


برشی از متن کتاب


" شکارچی هنوز به سوال پیرمرد جواب نداده بود. در واقع دیگر به کل از صحبت کردن با او دست برداشته بود. برای هومر، سفر یک و نیم کیلومتری از ناگاتینسکایا به تولسکایا، به اندازه جاده مختوم به جلجتای (تپه ای که عیسی در آن به صلیب کشیده شد)، بی انتها به نظر می رسید. او می دانست که پایان زندگی اش به طور قریب به یقین در این تونل رقم می‌خورد و برایش دشوار بود که خود را به پیشروی با سرعت بیشتر در آن ترغیب کند. حداقل این گونه زمانی برای آماده شدن باقی می ماند و هومر می توانست سرش را با فکر کردن به خاطراتش گرم کند. او راجع به النا فکر کرد، بابت غرورش خودش را سرزنش نمود و از او طلب بخشش کرد. او با غصه زیاد آن روز جادویی را در خیابان تور، زیر آن باران تابستانی، به خاطر آورد. او از اینکه به کسی نسپرده بود تا از روزنامه هایش نگهداری کند، افسوس می خورد. او آماده مردن بود، آماده بود تا هیولاها او را از هم بدرند، موش های عظیم الجثه او را ببلعند، آلودگی او را مسموم کند... برای این حقیقت که تولسکایا به سیاهچاله ای تبدیل شده بود که همه چیز را در خود می بلعید و هیچ چیز را به بیرون پس نمی داد، چه احتمال دیگری می توانست پیدا کند؟ حالا که هنگام نزدیک شدن به تولسکایا صدای معمولی یک انسان را شنیده بود، نمی دانست باید چه فکری کند. آیا ایستگاه تسخیر شده بود؟ ولی چه کسی می توانست پوزه گروه های تهاجمی اعزام شده از سواستوپولسکایا را این گونه به خاک بمالد؟ چه کسی تمام ولگرد هایی را که از تونل ها به ایستگاه عزیمت کرده بودند، از بین برده بود و حتی به زن ها و پیرمردها هم اجازه رفتن نداده بود؟ صدا از فاصله دور گفت: - 30 قدم بیایید جلوتر! صدا به شدت آشنا به نظر می رسید؛ آنقدر آشنا که هومر مطمئن بود اگر زمان کافی در اختیار داشت، می توانست آن را شناسایی کند. آیا ممکن بود صدا متعلق به یکی از اهالی سواستوپولسکایا باشد؟ شکارچی در حالی که دستانش را گهواره کلاشینکوفش قرار داده بود، مطیعانه شروع به شمردن قدم هایش کرد. سه قدم شکارچی برابر بود با پنجاه قدم هومر. کمی جلوتر می توانست تصویر مبهمی از یک مانع را ببیند که از اشیا و اجسام تصادفی سرهم‌ بندی شده بود. بنا بر دلایلی نگهبان ‌هایی کنار آن ایستاده بودند، از هیچ منبع نوری استفاده نمی کردند. یک نفر از پشت اجسام تلنبار شده دستور داد: - چراغ قوه هاتون رو خاموش کنید! یکی از شما 20 قدم دیگه بیاد جلوتر. شکارچی چراغ قوه اش را خاموش کرد و جلو رفت. هومر که تنها مانده بود، جرات نداشت از دستورات صاحب صدا سرپیچی کند. در تاریکی مطلقی که به طور ناگهانی ایجاد شده بود، روی ریل ها نشست، با احتیاط به دنبال دیوار گشت و به آن تکیه داد. در آن حالت از هیچ طریقی نمی ‌توانست برای کسی مزاحمت ایجاد کند. صدای قدم های سرتیپ به هنگام طی شدن فاصله مورد نظر قطع شد. هومر صداهایی شنید: یک نفر داشت از شکارچی بازجویی می کرد، ولی صدایش به درستی شنیده نمی شد. شکارچی با صدای بلند و لحنی تند سوال های او را جواب می داد. اوضاع داشت بیخ پیدا می کرد: لحن های عصبی، ولی کنترل شده طرفین گفت و گو جای خود را به دشنام و تهدید داده بود. به نظر می رسید شکارچی داشت چیزی را از نگهبان‌ های نامرئی درخواست می‌کرد، ولی آنها حاضر به پذیرفتن درخواستش نبودند." .

نویسنده


دمیتری گلوخوفسکی، نویسنده روسی، در سال 1979 به دنیا آمده است. او، اولین کتاب خود را در 18 سالگی با نام مترو 2033 به چاپ رساند. گلوخوفسکی، علاوه بر روزنامه نویسی به رمان نویسی و نوشتن داستان های سیاسی- اجتماعی می پردازد. از دیگر کتاب های او می توان به مترو 2033، مترو 2035، آینده و متن اشاره کرد.

  • نویسنده: دمیتری گلوخوفسکی
  • ترجمه: فربد اذسن
  • انتشارات: کتابسرای تندیس

مشخصات

  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 2
  • سال انتشار 1398
  • تعداد صفحه 480
  • انتشارات کتابسرای تندیس

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مترو 2034 - دمیتری گلوخوفسکی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل