loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مایکل وی 3 (جدال با آمپر)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
228,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب جدال با آمپر، جلد سوم از مجموعه ی مایکل وی، اثر ریچارد پل اوانز و ترجمه ی فرانک معنوی امین از انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

پس از این که مایکل و دوستان الکتریکی اش نام گروه الکتروکلن را برای خود انتخاب می کنند، برای نجات مادر مایکل به کشور پرو می روند و در آن جا موفق می شوند یکی از نیروگاه های برق این کشور به نام استارتوس که متعلق به سازمان الجن است را نابود کنند. آن ها پس از این اتفاق به جنگل های پرو پناه می برند و مایکل که از جراحت های ناشی از درگیری در نیروگاه مصدوم شده است در جنگل بیهوش و از دیگر بچه های گروه جدا می شود. قبیله ی آماکارا او را پیدا کرده و به روستایشان می برند و پای آسیب دیده اش را ترمیم می کنند. مایکل در این دهکده با دختری به نام تسا آشنا می شود، او نیز یک انسان الکتریکی است و این قدرت را دارد که الکتریسیته را تقویت و نیروی آن را چند برابر کند. تسا قبلاً در نیروگاه حضور داشته و وظیفه اش تقویت برق نیروگاه بوده است، اما شش ماه قبل موفق می شود از آن جا فرار کند. مایکل از طریق تسا متوجه می شود که سازمان الجن بر روی نقاط مختلف کره ی زمین قایق ها و کشتی های تحقیقاتی فراوانی دارد و یکی از همین کشتی ها آمپر نام دارد که محل تجمع روسای الجن می باشد، هتچ و بچه های الکتریکی که به او وفادار هستند، با هلی کوپتر در راه این کشتی هستند. دهکده ی آماکارا مکان امنی برای مایکل و تسا نیست، نه تنها سازمان بلکه دولت پرو نیز در تعقیب آنهاست و آن ها باید هر چه سریعتر خود را به دیگر بچه های الکتریکی برسانند و ... .

مجموعه ی هفت جلدی "مایکل وِی" به زندگی 17 نوجوان می پردازد که تمامی آن ها به نوعی تحت تاثیر جریان الکتریسیته هستند و هر یک توانایی و قدرتی خارق العاده و منحصر به فرد دارند. سازمانی به نام اِلجِن ماشینی به نام MEI می سازد تا از آن برای کشف بیماری ها و ناهنجاری های درون بدن انسان بهره ببرد؛ اما خود دستگاه یک سری ناهنجاری تولید می کند که حاصل آن تولد 17 نوزاد است. این نوزادان اکنون به سنین نوجوانی رسیده اند و سازمان قصد دارد با به دام انداختن آن ها و به کار گیریشان اهداف خود را دنبال کند، مایکل وِی یکی از این نوجوانان است. این مجموعه برای نوجوانان 14+ سال مناسب می باشد.

 


برشی از متن کتاب


شورش درون اتاق شورا، شیما با حالتی گرفته به گروه نگاه کرد. او گفت: «پس همه هم رای هستیم. وقتی به دریای آزاد برسیم، دکتر هنچ اعدام خواهد شد.» بعد شدیدا به سرفه افتاد و آهسته نفسش را بیرون داد. «خلاص شدن از دستش باعث آسودگی منه.» دو نگهبان الجن، اسپافورد و مول با تفنگ های کشیده، بیرون در سالن شورا ایستاده بودند. صدای بوق بلندی از دستگاه ارتباطی اسپافورد به گوش رسید. او به سمت مول برگشت و گفت: «وقتشه.» مول با سرش تایید کرد. او باردیگر نگاهی به راهرو انداخت و بعد با هم در سال جلسه را باز کردند، وارد شدند و درها را پشت سرشان بستند. شیما گفت: «آقایون، شما باید برید بیرون. این هنوز هم یه جلسه ی محرمانه ست.» نگهبانان سلاح هایشان را به سمت اعضای شورا گرفتند. «شما همه بازداشتین. دستاتون رو بذاریون روی سرتون. همین الان.» شیما پرسید: «شما دارین چی کار می کنین؟» دو مخفیانه دکمه ای را در زیر میز فشار داد. اسپافورد تکرار کرد: «همین الان.» دو به نگهبان ها گفت: «پیشنهاد می کنم شما سلاح هاتون را بندازین. من به نگهبان ها خبر دادم.» مول داد زد: «خفه شود و زانو بزن و آماده باش تا دریاسالار ناوگان الجن رو ببینی.» دو گفت: «دریا سالار؟» اسپافورد گفت: «دریاسالار هتچ» شیما گفت: «شما کلا روانی شدین؟» بعد درباز و هتچ وارد اتاق شد. کوئنتین و تورستین دو طرفش قرار داشتند و سه عضو شورای برکنار شده، پشت سرشان می آمدند. شیما به هتچ اشاره کرد و فریاد زد: «نگهبان ها، دستگیرشون کنین.» هتچ فقط سرش را به چپ و راست تکان داد و گفت: «مثل همیشه درکت کمه. اونا از تو دستور نمی گیرن.» بعد به سمت اسپافورد و مول برگشت. «کارتون خوب بود آقایون.» دو گفت: «کودتای کوچولت جواب نمی ده. من نگهبان ها رو خبر کردم. فقط کمی طول می کشه تا تو دوباره برگردی تو سلول.» هتچ چند لحظه به زن نگاه کرد و بعد آهسته گفت: «تو نگهبان ها رو خبردار کردی؟» درست در این لحظه درهای سالن محکم باز شد و ده ها نگهبان ملبس به یونیفرم مشکی به اتاق ریختند. کاپیتان جوخه ی بنفش پوشی آن ها را هدایت می کرد. دو گفت: «این نگهبان ها.» بعد به سمت کاپیتان برگشت. «خدا رو شکر شما اینجایید. دکتر هتچ سرکش شده. بازداشتش کنین.» کاپیتان فقط به او نگاه کرد، چشمانش با حالتی از تفکر باریک شده بودند. زن فریاد زد: «بهت دستور دادم.» شیما با صدایی آرام به دو گفت: «اونا سربازهای ما نیستن.» هتچ که بیشتر سرگرم به نظر می رسید تا عصبانی، گفت: «درست می گی شیما. که صادقانه بگم، برام تازگی داره، چون این روزا خیلی به ندرت پیش میاد درباره ی چیزی درست بگی. ولی فکر می کنم حتی یه ساعت شکسته هم حداقل دوبار در روز ساعت رو درست می گه.» شیما گفت: «می خوای چی کار کنی هتچ؟» هتچ جواب داد: «من تو رو از مقاومت خلع می کنم.» بعد به سمت کاپیتان برگشت. «اونا رو بازداشت کنین.» «بله قربان.» کاپیتان به سمت میز شورا برگشت وداد زد: «همه دستاشون رو بگیرن بالای سرشون و بایستن. همین الان.» هیچ کدام از اعضای شورا اطاعت نکردند، بلکه برای دستورات شیما به او نگاه کردند. شیما جسورانه به هتچ خیره شد. ...    

نویسنده: ریچارد پل اوانز مترجم: فرانک معنوی امین انتشارات: پرتقال  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مایکل وی 3 (جدال با آمپر)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل