کتاب ماه پیشونی (داستان های چشم قلمبه 2)

کتاب ماه پیشونی نوشته ی معصومه سلمان با تصویرگری معصومه پورمند توسط انتشارات آریا نوین به چاپ رسیده است.

این کتاب داستان دختر بچه ای است به نام " ماه پیشونی " که با نامادری بدجنس و دخترش زندگی می کرد. نامادری تمام کارهای سخت را به عهده ی ماه پیشونی می گذاشت تا انجام دهد. یک روز که ماه پیشونی برای آوردن آب از چاه به جنگل رفته بود، با سطل به سر دیوی می کوبد که داخل چاه آب زندگی می کرد. دیو بزرگ خیلی عصبانی می شود اما، همین اتفاق بد زندگی او را به نحو خیلی خوبی تغییر می دهد...به نظر شما چه اتفاقی برای او می افتد؟ جنس صفحات این کتاب از نوع گلاسه بوده و دارای جلد سخت می باشند، که همین امر موجب ماندگاری بیشتر آن می شود. با مطالعه ی این کتاب کودکان متوجه خواهند شد که همیشه و در هر شرایطی باید از فکر و اندیشه ی خود کمک بگیریم تا راه درست را انتخاب کنیم. " ماه پیشونی " جلد دوم از مجموعه کتاب هایی با عنوان " داستان های چشم قلمبه " می باشد. شکل ظاهری این کتاب به گونه ای طراحی شده است که روی صفحه ی آخر آن دو عدد چشم متحرک عروسکی قرار گرفته و روی تمام صفحات این کتاب جای این دو چشم با دقت و ظرافت تمام به صورت دو حفره ی تو خالی مشخص شده است. حتی روی جلد کتاب نیز این حفره ها قرار گرفته اند. متحرک بودن چشم ها و داشتن ظاهر متفاوت و کودکانه ی این کتاب با سایر کتاب ها یکی از دلایل محبوبیت این مجموعه بین کودکان می باشد و کودک شما سریع تر و راحت تر با کتاب ارتباط برقرار کرده و جذب آن می شود بویژه کودکانی که علاقه ای به مطالعه ی کتاب از خود نشان نمی دهند این گونه کتاب ها می توانند بهترین گزینه باشند . مجموعه کتاب های " چشم قلمبه " در ده جلد با داستان های مختلف به صورت جداگانه چاپ و منتشر شده است که عناوین جلدهای دیگر این کتاب عبارت است از:مهمان های ناخوانده، نمکی، نخودی، ننه سرما، دختر نارنج، علی بابا و چهل دزد، شاهزاده و سیب طلا، خرگوش و لاک پشت، سه بچه خرگوش.

 

برشی از متن کتاب

یکی بود یکی نبود، در زمان های خیلی دور در میان روستایی، دختر کوچکی به نام ستاره با نامادری و دخترش در یک خانه ی قدیمی زندگی می کرد. نامادری زن بدجنسی بود. او هر روز دخترک را مجبور می کرد تا کارهای سختی را انجام دهد. ستاره کوچولو مجبور بود تا برای آوردن آب یک سطل بزرگ را با خود تا میان جنگل حمل کند. روزی از روزها، وقتی که دخترک برای آوردن آب به جنگل رفته بود همین که سطل آب را به چاه انداخت. ناگهان صدای ناله شنید. صدا گفت: آخ سرم کی بود که با سطل به سر من کوبید؟ ستاره حسابی ترسیده بود که یک دیو گنده از توی چاه بیرون آمد، دیو نگاهی به ستاره کرد و گفت: تو با سطل توی سرم زدی؟ ستاره من من کنان سلام کرد و گفت: ببخشید من فقط می خواستم آب بردارم. دیو گفت: ببین سرم باد کرد، ستاره نگاهی کرد و دید که سر دیو خیلی کثیف است. بعد گفت: اگر اجازه بدهی موهایت را شانه کنم، تا زیباتر شوی آن وقت مرا می بخشی؟ دیو اجازه داد و ستاره شروع کرد به تمیز کردن موهای دیو و آنها را شست و شانه کرد. دیو نگاهی به چاه انداخت و عکس خودش را در آب دید و خندید و بعد برای تشکر یک ماه زیبا را روی پیشانی دخترک چسباند. دخترک آن قدر زیبا شد که مردم به او ماه پیشونی می گفتند. نامادری بدجنس مدام از او می پرسید که: هی ورپریده بگو ببینم این ماه زیبا را از کجا آورده ای؟...

• نویسنده: معصومه سلمان
• تصویرگر: معصومه پورمند
• انتشارات: آریا نوین