loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مانولیتو به سفر می رود - آفرینگان

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب مانولیتو به سفر می رود نوشته ی الویرا لیندو و ترجمه ی فرزانه مهری توسط نشر آفرینگان به چاپ رسیده است.

پدر مانولیتو یک کامیون حمل بار دارد و به دلیل شغلش همیشه در سفر به سر می برد. تعطیلات تابستان از راه رسیده و پدر مانولیتو قرار است برای اولین بار تا یک هفته هیچ کاری را نپذیرد و در کنار خانواده اش بماند تا آن ها را برای چند روز به کنار دریا ببرد. مانولیتو خیلی هیجان زده می باشد، چون این دفعه ی اولی است که می تواند دریا را ار نزدیک ببیند. مادر مانولیتو از این که بچه ها در زمان حضور پدرشان خیلی مراقب رفتارشان هستند و کم تر شیطنت می کنند بسیار خوشحال است. اما دقیقا در اولین روز مرخصی پدر یک پیشنهاد کاری به او می شود! او باید باری را با کامیونش به ژاپن ببرد. دستمزد کار بسیار وسوسه انگیز است از این رو پدر بر خلاف قولی که به خانواده اش داده کار را می پذیرد. مادر مانولیتو بعد از فهمیدن این موضوع بسیار عصبانی شده و دعوایی اساسی با پدر  می کند. پدر مانولیتو برای این که همسرش را راضی کند به او می گوید که مانولیتو را همراه خودش می برد تا او و برادرش چند روزی از هم دور باشند و مادر هم استراحت کند. مانولیتو که تا حالا هیچ سفری نرفته اکنون برای رفتن به ژاپن بسیار هیجان زده است و برنامه های بسیاری در سر دارد..‌.

ماجراهای مانولیتو شامل چند جلد کتاب با عناوین مختلفی چون مانولیتو به سفر می رود، رازهای مانولیتو، من و جونور، کریسمس مانولیتو و ... می باشد که برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. شخصیت اصلی داستان پسر کوچولویی به نام مانولیتو است که در قالب داستان هایی طنزآمیز همه ی خرابکاری هایی که در مدرسه، خانه، محله شان و ... به بار می آورد را روایت می کند. او همراه پدر، مادر، برادر کوچکش که مانولیتو جونور صدایش می کند و پدربزرگ دوست داشتنی اش زندگی می کند. ییهاد و گوش گنده دوستان صمیمی مانولیتو هستند که در بیشتر خرابکاری ها و شیطنت ها او را همراهی می کنند!


فهرست


قسمت اول: خداحافظ کارابانشل قسمت دوم: هفته ژاپن قسمت سوم: زوروی مالواروسا

برشی از متن کتاب



ساعت شش و نیم صبح بود که کامیونی به نام مانولیتو توقف کرد و بچه ای که شبیه یک کاشف بود از آن خارج شد. کار ساده ای نبود چون درست مثل کاشفان واقعی، آن بچه ی فوق العاده، یک کوله پشتی، یک کت که دکمه هایش تا بیخ گلویش بسته شده بود، قمقمه، واکمن، کیف کمری حاوی پس اندازش و کلاهی با لبه ای بسیار پهن که جلوی دیدش را می گرفت، به همراه داشت و هر چند وقت یک بار سکندری می خورد. آن بچه من بودم و اولین مرحله ی سفر طولانی ما آغاز شده بود. در حقیقت فقط ده دقیقه بود که مادرم را گریان دم در ورودی ساختمان ترک کرده بودیم. مثل مادرانی بود که با فرزندان خود که به سوی جنگی ظالمانه می روند، خداحافظی می کنند. پدرم مجبور شد مرا از میان بازوان او بیرون بکشد. چندان آسان نبود. مادرم را می توان به جای یک هشت پا در آکواریوم گذاشت. وقتی بازوانش را دور تو حلقه می زند، هرگز مطمئن نیستی که بتوانی زنده بیرون بیایی. وقتی سوار کامیون شدیم، مجبور شدیم که چند بار با تکان دادن دست با او خداحافظی کنیم: اول، وقتی که پدرم موتور کامیون را روشن کرد، بعد وقتی که سر خیابان پیچیدیم. وقتی دستم  را تکان می دادم، قیافه غمگینی داشتم؛ نمی دانم مادر تو هم این طوری است یا نه، ولی مادر من عاشق چنین چیزی است‌. اگر موقع خداحافظی قیافه ی بدبخت بیچاره ها را داشته باشی، پنجاه امتیاز  کسب می کنی. وقتی از نظرمان دور شد باز هم مدتی قیافه ی غمگین خودم را حفظ کردم و شروع کردم به شمردن پول های توی کیف کمری ام. به خاطر سفرم، پدربزرگم پنجاه پزوتا به من داده بود. مادرم هم همین طور‌. لوئیزا همسایه صمیمی مادرم، فقط بیست و پنج تا داد. مادرم گفت: "چه سخاوتی، حسابی ولخرجی کرده!" باید بگویم هر چیزی که لوئیزا به ما بدهد، به نظر مادرم کم است. لوئیزا بچه ندارد و مادرم می گوید پولی را که به ما نمی دهد خرج چیزهای بیخودی می کند.    

نویسنده: الویرا لیندو مترجم: فرزانه مهری انتشارات: آفرینگان  

الویرا لیندو


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مانولیتو به سفر می رود - آفرینگان" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل