loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مامور z و پنگوئنی از مریخ (مامور Z 3)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
33,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب کتاب مامور z و پنگوئنی از مریخ

"بن" پسر نوجوانی و خیال پردازی است که همراه پدر و مادرش در شهر ی کوچک زندگی می کند. او حتی سر کلاس درس، در صحرای آفریقا یا کشتی وایکینگ ها سیر می کند. بن و دوستانش، "بارنی" و "جکس" دائما در حال نقشه کشیدن و طراحی یک عملیات جدید هستند. برای سرگرم شدن هر کاری انجام می دهند. در نزدیکی زمین بازی اتاقک نگهبانی قدیمی وجود دارد که مدت هاست کسی در آن زندگی نمی کند.

بن و دوستانش آن جا را به مقر فرماندهی خودشان تبدیل کرده اند و وسایلی مثل سیم، کلاه دوچرخه سواری، طناب و حتی ماسک های گوناگون را برای بازی های پرهیجانشان در آن جا نگه داری می کنند. آن ها شبانه ماسک هایی شبیه خرس و گوریل می زنند و پشت درختان پنهان می شوند تا در موقعیتی مناسب راننده هایی را که برای استراحت یا خرید توقف می کنند را غافل گیر کنند! آن ها هم چنان به کارها و بازی های پرهیجانشان ادامه می دهند، تا این که یک روز با آمدن همسایه جدید یعنی خانواده ی "ساید باتم" که پسری هم سن بن دارند، همه چیز تغییر می کند. آن ها برای آشنایی به خانه ی بن می آیند، در این ملاقات آقای باتم که پدری بسیار سخت گیر و قانون مند است کلی از محسنات پسرش، "تاد" تعریف می کند.

بن بعد از مدت کوتاه دوستی متوجه می شود که تاد اصلا آن طوری که خانواده اش فکر می کنند نیست و تمام رفتارهای مثبتی که از خود در خانه نشان می دهد به خاطر سخت گیری های پدرش است. او در هر فرصتی دست به دزدی و سرقت می زند. بعد از گذشت چند ماه، مدیر مدرسه آقای باتم را احضار کرده و از رفتارهای ناشایست "تاد" شکایت می کند. آقای باتم که اصلا نمی خواهد این موضوع را بپذیرد، آن را نتیجه ی ارتباط پسرش با بن و دوستانش می داند. او رفتاری تند و تحقیر آمیز با بن و دوستانش می کند.

بچه ها که به شدت از او ناراحت شده اند، تصمیم می گیرند تا در کنار یک تفریح حسابی کمی سر به سر آقای همسایه بگذارند. آقای باتم به شدت به وجود سفینه و موجودات فضایی متعقد است. بن و دوستانش عملیات بزرگی طراحی می کنند: یک پنگوئن را به شکل موجود فضایی در می آورند، بادکنک غول پیکری را با گاز هلیوم پر می کنند، صدای ماشین چمن زنی را ضبط می کنند تا توسط آن صدای برخورد سفینه با زمین را تداعی کنند، با یخ خشک، دود بسیاری تولید می کنند.

حتی تکه ای شهاب سنگ می خرند تا همه چیز طبیعی جلوه کند. شبانه آقای باتم را به کمک نور چراغ قوه از خانه بیرون می کشند و بعد عملیات شان را شروع  می کنند...  این داستان بامزه و هیجان انگیز در کتاب مامور Z و پنگوئنی از مریخ سومین جلد از مجموعه ی مامور برای نوجوانان و جوانان تالیف شده است.

برشی کتاب مامور z و پنگوئنی از مریخ

ماشین یخ خشک را بیرون آوردم، آن را بردم تا کنار حصار، بعد آن را کشیدم توی پارک

سه بار صدای جیغ در آوردم و منتظر ماندم تا بارنی و جنکس از وسط تاریکی جلو بیایند و تجهیزات را هم بیاورند. با سر به هم علامت دادیم. جنکس عینک آفتابی را از جیب عقب اش در آورد و به چشمک زد. بارنی دستمال سیاه بزرگی روی صورتش بسته بود. من یقه ی کتم را بالا کشیدم و زیپش را تا ته بستم.

بارنی نجوا کرد: «دست به کار شویم.»

پنگوئن گفت: «کوآاااک» و ساردینی را که جنکس از بالای سبدش آویزان کرده بود قاپید.

وسایل را برداشتیم، بعد راه افتادیم سمت بوته کوچکی که وسط زمین بازی روییده بود. جنکس نور افکن ها را در آورد و روی علف هایی که جلوی بوته روییده بودند، گذاشت. بعد باد کنک و دستگاه تولید هلیوم  را درآورد و آن ها را روی کیف پارچه ای اش گذاشت. لباس عملیات را به پنگوئنی که دائم می جنبید پوشاندم و بارنی آرام به سمت اتاقک ستاره شناسی روشن سایپا تیم رفت و ردی از  روغن ماهی نامرئی روی زمین ریخت.

وقتی به مقر موقت فرماندهی عملیات برگشت ضبط صوت و یک چراغ قوه به من داد. با من خیلی رسمی دست داد و گفت: «خب بن! باید بکشیمش بیرون.» و بعد از این حرف آرام من را به سمت تاریکی هل داد.

دهان باز کردم که جوابی به او بدهم، ولی دهانم کاملا خشک بود. آن قدر آدرنالین توی بدنم ترشح شده بود که همه بدنم خشک شده بود. پنج نفس آرام و عمیق کشیدم و راه افتادم.

شنیدم که بارنی پشت سرم گفت: «یخ خشک جنکس! روشنش کن.» و بعد من تنها بودم.

مثل کماندوها قوز کردم تا به حصار خانه ساید باتم رسیدم. آرام، صاف ایستادم و بعد بوته ها را کنار زدم. ساید باتم در اتاقک بود، از پنجره ی اتاقک پشت سرش را با آن موهای مرتب و شانه کرده می دویدم.

دکمه ی پخش را زدم.

صدای چمن زن بلند شد. «دنگ، درونگ، بوروم، پیس ... صدا را کمی بلندتر کردم. تق تق تق، کروونگ، گوروووش ...»

چراغ قوه را سمت او گرفتم و روشن کردم. هیچ اتفاقی نیفتاد. حتی چشمش را از روی چشمی تلسکوپ برنداشت. حسابی غرق در دب اکبر یا سحابی شکارچی بود.

دوباره چراغ قوه را روشن کردم  و صدارا کمی بالاتر بردم.

بله!

برگشت. چشمانش را تنگ کرد. برای سومین بار چراغ قوه را روشن کردم. از روی صندلی بلند شد و راه افتاد سمت در اتاقک.

برگشتم و به دو دور شدم.

وقتی دوان دوان وسط بخار یخ خشک رسیدم، با صدای آهسته گفتم: «داره می آد!»

صدای کلیک سریع و محوی شنیدم و بدون این که اخطاری به من بدهند، چند نور افکن چهارصد واتی توی صورتم روشن شدند. ناگهان و کاملا کور شده بودم. تلو تلو خوران چند قدم دیگر جلو رفتم، به سر بارنی خوردم، ضبط صوت از دستم پرت شد هوا و به پشت روی بوته ها افتادم.

باری گفت: «هوووی! حواست باشه داری چی کار می کنی کله پوک احمق!»

از بالای سرم صدای چمن زنی را شنیدم که به سرعت نزدیک می شد و درست لحظه ای قبل از این که ضبط صوت صورت خوش تیپ من را داغون کند، با دست صورتم را پوشاندم.

جیغ کشیدم: «آی ی ی ی!»

بارنی غرید: «محض رضای خدا دهنت رو ببند. قراره صدای پایین آمدن سفینه دربیاریم، نه مسابقه کشتی!»

کتاب مامور Z و پنگوئنی از مریخی جلد سوم از مجموعه ی مامورZ، اثر مارک هادون و ترجمه ی بیتا ابراهیمی از سوی نشر هوپا به چاپ رسیده است.



  • نویسنده: مارک هادون
  • مترجم: بیتا ابراهیمی
  • انتشارات: هوپا

مارک هادون


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مامور z و پنگوئنی از مریخ (مامور Z 3)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل