loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب کاپیتان کچاپ ( ماجرای کمیسر کلیکر 5)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب کاپیتان کچاپ از مجموعه ی کمیسر کلیکر اثر راینر ماریا شرودر و آن که زیبرت با ترجمه ی فریبا فقیهی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

آقای "اشتیگل" کارخانه دار بزرگ که در معرض ورشکستگی قرار دارد کلکسیون الماس های خود را فروخته و قصد دارد با صحنه سازی به شرکت بیمه وانمود کند که الماس ها به سرقت رفته اند و به این ترتیب از بیمه خسارت بگیرد. "اشتیگل" برای عملی کردن نقشه اش سراغ دارو دسته ی گانگسترها، سارقین بزرگ شهر می رود. "آلفونس کروگر" ملقب به "کاپیتان کچاپ"، سر دسته ی گانگسترها قبول می کند تا در قبال گرفتن مبلغی چشم گیر این سرقت را به همراه گروهش انجام دهد. اما آن ها با مشکل بزرگی مواجه شده اند. "بلکی" که قبلا عضو گروه خلافکارها بوده و در باز کردن انواع گاو صندوق مهارت دارد، مدتی است که کار خلاف را کنار گذاشته و از گروه خارج شده است و همه او را به عنوان یکی از دوستان نزدیک "کمیسر کلیکر"، بازپرس معروف شهر می شناسند. کاپیتان کچاپ به افرادش دستور می دهد که بلکی را پیش او بیاورند تا به هر ترتیب شده، او را راضی کنند تا در این سرقت همراهشان باشد. آیا بلکی که مدت هاست کارهای خلافش را کنار گذاشته و از افراد قسم خورده ی کمیسر کلیکر به شمار می آید، با دزدی مثل کاپیتان کچاپ همدست می شود؟ ...

"ماجراهای کمیسر کلیکر" یک مجموعه ی پلیسی تمام عیار با کلی معماهای پیچیده است. "کمیسر ناگل" که به خاطر کله کچلش به "کمیسر کلیکر" معروف است این معماها را به همراه افرادش حل می کند. "فرد فانه" معروف به "بلکی" مال خر معروف شهر با علاقه ی خاصی به لباس های سیاه و جملات بی ربط حکیمانه، "بودو بروکن" معروف به "بودو دینامیک" بوکسوری با قدرت خرس، "آدی آرلیش" معروف به آدی هفت خط، استاد کلاهبرداری، "تینو تران" معروف به "تینو اسبی" استاد جعل اسکناس و "کارلو کانالتی" معروف به "کارلو مارمولک" استاد آویزان شدن از در و دیوار جز شخصیت های اصلی این داستان ها به شمار می آیند.

 


برشی از متن کتاب


کارخانه دار که قصد داشت با کمک گانگسترها از ورشکستگی نجات پیدا کند، می دانست که در واقع چاره ی دیگری ندارد. او لحظه ای فکر کرد و به این نتیجه رسید که نجات خودش واجب تر است. و به این ترتیب، اگرچه با اکراه ولی سرانجام پیشنهاد را پذیرفت و تاکید کرد: «ولی نباید خون و خونریزی بشه.» دشنه به او نگاه هولناکی کرد: «نکنه دارین کار خودمون ور یادمون می دین؟ مارو ناشی و چلفتی و تازه کار فرض کردین؟» اشتیگل به تته پته افتاد: «نه ... نه ... معلومه که نه.» کاکال ابروها را بالا انداخت و با تکبر به برنی گفت: «یارو کمدین خوبی از آب در میاد! هی داره پیش ما سوتی می ده!» کاپیتان کچاپ با حرکت دست فرمان آرامش داد: «خاطرتون جمع جمع باشه. شما با حرفه ای ها طرفین. اشتیزل، من و افرادم آدم های خیلی مطمئنی هستیم. اما اگه واقعا شک دارین ...» اشتیگل با عجله تایید کرد: «آ ... نه ... اصلا شک ندارم!» کاپیتان کچاپ با رضایت گفت: «با هم تفاهم داریم. این از امروز، من باهاتون در تماس می مونم تا جزئیات کار رو به اطلاعتون برسونم. شما هم مقدمات رو آماده کنین. سرقت تا دو هفته ی دیگه کلید می خوره.» اشتیگل زود از جا برخاست. از این که دارد از انبار تاریک خلاص و از گانگسترها دور می شود، نفسی به راحتی کشید. «یه چیزی رو فراموش کردین اشتیزل!» «فراموش؟ ... چی رو؟» «پنجاه هزار تا رو! بلاخره ما هم هزینه داریم، می دونین ...» اشتیگل با عجله دسته ی پول را از جیب بغل بیرون کشید و به سمت کاپیتان کچاپ گرفت و او هم با انگشتان چرب و چیلی شروع به شمردن کرد. کاپیتان با لحنی هشدار دهنده گفت: «معامله شروع شد اشتیزل. از همین الان دیگه نمی شه بادبون ها رو پایین کشید. حالا دیگه با تمام سرعت به پیش! یادتون نره!» «نه، یادم نمی ره!» برنی بانانی او را تا دم ماشین همراهی کرد. وقتی دوباره نزد همدستانش بازگشت، از رئیسش پرسید: «نقشه اش خیلی وسوسه انگیزه فقط یه گیر بزرگ داره.» کاپیتان کچاپ ابروها را بالا انداخت: «که این طور، چه گیری؟ ها، برنی؟» برنی گفت: «چون پلیس یار پنجم مون چارلی ـ گاو صندوق رو دستگیر کرده و براش هفت سال حبس بریده و هیچ کدوم از ما تخصص چارلی گاو صندوق را نداریم. مگه نباید دستبرد طبیعی به نظر برسه؟ آخه پس چه جوری می شه جواهرات رو از ویلای اشتیگل دزدید؟» جناب سردسته و ملوان قلابی بطری کچاپ را به دهان برد و تا ته سر کشید و از لذت صدای خوک درآورد: «این گیر رو چشم بسته رد می کنیم برنی. یکی رو می شناسم که کار شکستن گاو صندوق رو برامون انجام بده.» کاکل پرسید: «اون وقت کیه این مرد میدون؟ یه آدم کار درست لازم داریم. من این دور و بر همچین کسی رو سراغ ندارم.» رئیس جواب داد: «ولی من چرا. بلکی گاو صندوق رو می شکنه.» هر سه گانگستر حیرت زده به او نگاه کردند. حتی ژست بی حوصله ی برنی از صورتش پرید. برنی خیال می کرد اشتباه شنیده و پرسید: «منظورت بلکی باند آدی ارلیشه؟»          

نویسنده: راینر ماریا شرودر تصویرگر: آن که زیبرت مترجم: فریبا فقیهی انتشارات: پرتقال  

راینر ماریا شرودر


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب کاپیتان کچاپ ( ماجرای کمیسر کلیکر 5)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل