loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب عملیات ماهیتابه ( ماجرای کمیسر کلیکر 1)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
17,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب عملیات ماهیتابه اولین جلد از ماجرای کمیسر کلیکر اثر راینرماریا شرودر و ترجمه ی فریبا فقیهی از انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

این اثر جلد اول از مجموعه ی " ماجرای کمیسر کلیکر " می باشد. در هر یک از جلد های این مجموعه " کمیسر کلیکر " که افسر مشهوری در اداره ی پلیس است، با عده ای از خلافکاران روبه روست و سعی دارد آن ها را به دام بیاندازد. در داستان این جلد خواننده با خلافکاری به نام " آدی ارلیش " معروف به آدی هفت خط که رئیس باند خلافکاری می باشد، آشنا می شود. او به همراه سه نفر دیگر به نام های " تینو تران " که تخصص اصلی اش جعل اسکناس است، " کارلو کانالتی " مشهور به کارلو مارمولک که می تواند به راحتی از هر سطح صافی بالا برود و " بودو بروکن " که به بودو دینامیت معروف است و همه او را به خاطر قدرت زیادش می شناسند، قصد دارند تا با حفر تونلی از یک انبار قدیمی و متروک به خزانه ی بانکی برسند. آن ها سه روز است که به طور مداوم در حال حفر تونل هستند و زمان برگزاری جشن در سطح شهر را برای اجرای نقشه شان انتخاب کرده اند، زیرا سر و صدای ماشین های کارناوال جشن مانع از رسیدن صدای تیشه و کلنگ می شود. بعد از سه روز کار حفر آن ها به تونلی می رسند که به هواکش اتاق خرانه داری وصل می شود، اما زمانی که به پشت دریچه ی هواکش می رسند متوجه می شوند که عملیاتشان لو رفته است و پلیس ها در آن جا در انتظارشان هستند. آن ها بی سر و صدا مسیری که آمده اند را برمی گردند و اثر انگشت ها و ردّشان را از روی وسایل پاک می کنند. ادی از انبار بیرون می رود و با سرقت یکی از ماشین های گل کاری شده ی جشن به سراغ دوستانش می آید. آنها به سختی خود را به میدان شهر می رسانند و دوست دیگرشان "فرد مانّه" که به ماهیتابه معروف است به سراغ آن ها می آید و گروه خلافکاران را به خانه ی خود می برد. اما کمیسر آنها را پیدا می کند و به آن ها می گوید، می داند کار حفر تونل را آن ها انجام داده اند و منتظر فرصتی است که این گروه را به دام بیاندازد و ... . تصاویر کتاب را " آن که زیبرت " به تصویر کشیده و این اثر برای گروه سنی نوجوان مناسب می باشد.

 


برشی از متن کتاب


تاج گل نجات بخش تینو تران بی قرار نزدیک ونِ سرقتی بالا و پایین می رفت. اضطراب به تدریج وجودش را فرا می گرفت. آرام وقرار نداشت، بیست ثانیه بعد پرسید: «پس این کجا موند؟ اگر آدی تنهایی در رفته باشه چی؟» کارلو تشر زد: «چرت نگو تینو! رئیس هیچ وقت ما رو قال نگذاشته!» و بعد از بیست دقیقه بی پایان دیگر، سرو کله آدی پیدا شد. لبخند رضایتی روی لبش بود: «آقایون یک چیزی یافتم. یک کلک حسابی سر پلیس ها سوار می کنیم! بیایید!» خلافکارها خودشان را به زور از لای در رد کردند و وارد حیاط شدند. درست جلوی در ورودی یک واگن گلکاری شده کارناوال با یک تاج عظیم از گل های تازه دیده می شد. کارلو از آدی که داشت می پرید روی صندلی ماشین پرسید: «یا خدا! با این غول نکره میخوای چیکار کنی؟» رئیس جواب داد: «با همین می زنیم به چاک دیگه!» تینوتران بینی اش را چین داد: «من بوی گل رو نمی تونم تحمل کنم. حساسیت دارم.اون وقت تموم مدت باید عطسه کنم و تازه نفسم هم بند میاد.» آدی با بی حوصلگی گفت: «برای من آه و ناله نکن! باید در بریم!» بودو دینامیت رفت داخل ماشین کنار آدی نشست و گفت: «پس منتظر چی هستیم؟ من گل ها رو دوست دارم ... آل کاپون هم همین طور.» وقتی هر چهار مرد داخل اتاقک راننده چپیدند آدی با حرص نفسش را بیرون داد و گفت: «خدااا! آخه کجای این قضیه فهمیدنش سخته؟ چهارتا مرد با لباس کارهای کثیف جلوی یک کامیون؟ باور کنید دیگه از این مشکوک تر نداریم!!» کارلو گیج شده بود: «آخه پس کجا سوار شیم؟» آدی هفت خط به هرم گل عظیم الجثه اشاره کرد: «بپرید زیر تاج گل، نکنه فکر کردید توی تاج هم پر از گل شده. آقایون لطفا کمی سخت بگذرونین. ضمنا یه وقت به داربست آویزون نشید و تاب بخورید! مفهوم شد؟» تینوتران دستانش را با نارضایتی دراز کرد و با التماس به آدی نگاه کرد: «آدی تو این کار رو با من نمی کنی! من آلرژی دارم ... هاااا چی ... بوی این گلا... هاااااچی ... من رو می کشه» آدی بی تفاوت شانه بالا انداخت: «می خوای همینجا بمون، انتخاب با خودته.» بعد دستهایش را برد زیر فرمان و کورکورانه دنبال کابل استارت گشت و لحظه ای بعد موتور کامیون با سر و صدا روشن شد. تینوتران با حال زار در فکر بود. عرق سردی روی پیشانی اش نشست. «من ... هااااچی ... ناچارم بزنم به دل جهنم!» کارلو او را دست انداخت: «هرچی باشه بهتر از جا و غذای مجانی به خرج دوسته، اون هم پشت میله ها!» آدی هم لبخندی به روی جناب جاعل زد و گفت: «به او بدی که گفتی هم نیست ها! هع، تازه عینکت رو هم لازم دارم. خب یه جورایی باید تغییر قیافه بدم و عینک پروفسوری تو درست به درد همین کار می خوره!» تینو اعتراض کرد: «بی عینک هیچی نمی بینم.» آدی خیلی راحت عینک تینو را برداشت. الان فقط وقت عمل بود: «لازم نیست چیزی ببینی. به هر حال زیر تاج گل تاریکه.» پیش از آنکه تینو تران فرصت اعتراض داشته باشد، دو دست قوی او را به زیر تاج گل کشاند. تینو بد و بیراهی گفت و عطسه کرد. آدی نمی توانست جلوی لبخندش را بگیرد. با تیمش به او خوش می گذشت. یک قوطی روغن موتور کنار صندلی راننده بود که خیلی به کار آدی می آمد. به سرعت درش را باز کرد و کمی روغن به صورت و لباسش مالید. بعد گاز داد و عینک تینو را به چشم زد....  

فهرست


  • جاروکردن گاو صندوق
  • یک تماس ناشناس
  • تج گل نجات بخش
  • بارون
  • آخرین اخطار
  • فکر بکر بلکی
  • هتل یا کلوپ اشباح؟
  • پارک هتل
  • تمرین بدن سازی کارلو
  • گنج در قوطی آرد
  • آماده باش ضربتی
  • آل کاپون
  • یک تاجر الماس دست و دل باز
  • شش خلافکار در کمین گانگسترها


نویسنده: راینر ماریا شرودر تصویرگر: آن که زیبرت مترجم: فریبا فقیهی انتشارات: پرتقال  

راینر ماریا شرودر


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب عملیات ماهیتابه ( ماجرای کمیسر کلیکر 1)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل