loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب لیلا - فریدون زعیم اوغلو

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب لیلا اثر فریدون زعیم اوغلو با ترجمه ی حسین تهرانی در نشر مرکز به چاپ رسیده است.

کتاب "لیلا"، رمانی بر اساس سرگذشت واقعی زندگی مادر نویسنده می باشد که داستانی پر فراز و نشیب و تاثیرگذار را برای مخاطب تشریح می کند. شخصیت اصلی داستان، "لیلا"، دختری کوچک است که آخرین فرزند خانواده ای هفت نفره با سه دختر و دو پسر با نام های "یاسمین"، "سلدا"، "تولگا" و "چنگیز" می باشد و در یکی از مناطق شهر آناتولی در کشور ترکیه زندگی می کند و مادر و پدرش نیز، "امینه" و "خالد بیک" نام دارند. در خانه ی آن ها، پدر حرف اول و آخر را زده و همه چیز را تحت سلطه ی خود داشته و تک تک اعضای خانواده از او وحشت دارند و هم چون کلفتی، به خدمت او می پردازند. استبداد و رفتارهای غیراخلاقی "خالد" به حدی زیاد است که" لیلا" همواره به جای پدر، او را شوهر مادرش خطاب کرده و هیچ گونه احساس عاطفی ای نسبت به او از خود بروز نمی دهد. "خالد" هر شب به هنگام ورود به خانه، هم چون حاکمی ظالم، به فحاشی همسر و فرزندانش پرداخته و آن ها را مورد ظلم قرار داده و با ترکه ای کتک شان می زند. "امینه" نیز در مقابل از فرزندانش می خواهد که هیچ واکنشی از خود نشان نداده و صبورانه رفتارهای خصمانه ی پدرشان را تحمل کنند. روزها همین طور سخت و طاقت فرسا از پی هم می گذرد تا این که دخترک قصه، به زنی جوان و بالغ مبدل گشته و درگیر ماجراهایی پرکشش و خواندنی می گردد.


برشی از متن کتاب


مادرم می گوید: «اول بهتر است هلو را خورد و بعد خربزه را.» خربزه را به چهار قسمت تقسیم می کند، چاقو را موازی با خطوط آن، از یک سر خربزه به سر دیگر آن می کشد و بعد آن را به تکه های کوچک تر تقسیم می کند. با تنها چنگال استیل موجود تکه ای از خربزه را به من می دهد و دستش را زیر چانه ام نگه می دارد. گاز می زنم و قاچ خربزه را آن قدر می جوم تا ابش از چانه ام جاری می شود. «گردنبندت کجاست؟» می گویم: «همان جا ک بقیه ی خرت و پرت هایم آن جا هستند.» «چه خرت و پرت هایی جمع کرده ای؟» «چیزهای بچه گانه، مهره های کوچک و گرد.» «مهره؟» می گویم: بله مهره، پوب های کوچک شیار دار.» می گوید: «آن ها چوب خراطی هستند. پس چنگیز چوبت را خراطی کرده. چه نقشی روی آن انداخته است؟» «اسمم را.» «برادرت باهوش است. او می تواند بخواند و بنویسد. به زودی تو هم خواهی توانست... حالا برو بیرون و جلوی خانه بازی کن. ولی دور نشو. وگرنه تو را می دزدند و به عنوان عروس به کولی ها می فروشند!» *** چهره ای با مژگان به هم چسبیده، موهای بافته. پنج انگشت در یک دست، ده انگشت در دو دست: دستمالی را که مادرم روی آینه ی گرد انداخته بود بلند کرده ام و خودم را در آن می بینم. خیرگی چشمانم در آینه بازتاب می یابند، سطح نقره ای ترک برداشته، با وجود این صورتم در نیمه ی بزرگ تر آن جا می گیرد. آیا خوش حالم؟ آیا دهانم سر جایش است، همان جایی که خدا آن را گذاشته؟ مادرم می گوید: «صورت قصر روح است.» به لبان خشکم کمی روغن زیتون می زند، و بر اساس قانونی که شوهرش وضع کرده، روی آینه را دوباره می پوشاند. نوک انگشت، یک خط طویل، یک خط کوتاه. شستم در زمین خیس سوراخ هایی ایجاد می کند. چون اجازه ندارم روی زمین بنشینم، روی خاک زانو زده ام و پاشنه های پایم سنگینی بار تنه ام را تحمل می کنند. مردی مسن، که نیم رخ کنار زمین بازی ایستاده، با زانو شاخه های خشک و باریک را می شکند. ترکه ها را جمع می کند و می رود. پنج نوک انگشت، یک باغچه ی شن کش خورده، انگشتان دست دیگرم، یک حصار زیبا. و حالا می خواهم از خرت و پرت هایم استفاده کنم؛ سنگ ریزه های تیز و زیبا. با یک سنگ ریزه و دو سنگ تونل ها و قبرها را پر می کنم. دیگر هیچ چیز، هیچ جانوری نمی تواند از داخل سوراخ ها بیرون بخزد. «زود بیا خانه!» «نمی خواهم، نمی خواهم.» ولی از جا بلند می شوم و می دوم داخل خانه. به آغوش یاسمین می دوم که دست هایم را با یک تکه دستمال خیس پاک می کند. «تو چه هستی؟» «مثل دیوار، بی صدا.» «حتی اگر از تو سوالی کرد، دهانت را باز می کنی؟» می گویم: «نه، هرگز» «و چشمانت، آن ها چه می کنند؟» می گویم: «هیچ، به او نگاه نمی کنم، هرگز به چشمانش نگاه نمی کنم.» مادرم خواهر دیگر و دو برادرم را صدا می زند...

نویسنده: فریدون زعیم اوغلو مترجم: حسین تهرانی انتشارات: مرکز


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب لیلا - فریدون زعیم اوغلو" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل