loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قصه برای بچه های بی عقل

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب قصه برای بچه های بی عقل نوشته ی ژاک پرور وترجمه ی محمد مجلسی توسط انتشارات دنیای نو به چاپ رسیده است.

" آقا نخودی " نام پسرکی می باشد که در جنگلی بزرگ گم شده است او به دنبال پیدا کردن مسیر خانه، داخل جنگل به راه می افتد و هر قدمی که برمی دارد یک قلوه سنگ را جای پای خود می گذارد تا اگر نتوانست مسیر درست را پیدا کند از راهی که آمده، سر جای اولش باز گردد؛ غافل از این که شتر مرغی پشت سرش، تمام قلوه سنگ ها را می بلعد. بعد از مدتی گشتن و راه رفتن پسرک به درخت تنومندی می رسد؛ به اطرافش نگاهی می اندازد و از این که می بیند گم شده، ترس و دلهره به جانش می افتد. او به پشت سرش نگاه می کند ولی نشانه هایی را که برای بازگشتن به نقطه ی شروع، گذاشته بود را نمی بیند. در همان لحظه صداهای عجیبی به گوشش می رسد، صدای ناقوس کلیسا، شیپور، ساز و آواز و... اما هرچه با دقت به اطرافش نگاه می کند چیزی نمی بیند. کمی جلوتر می رود و پشت تنه ی درخت، شترمرغی را می بیند که می تواند صحبت کند. شترمرغ به او می گوید من توانایی خاصی دارم که می توانم هر چیزی را که سر راهم می بینم ببلعم؛ صداهایی را که شنیدی از دهان من بیرون می آمد، اکنون هم از تو می خواهم سوار بر پشت من بشوی تا دور دنیا را بگردیم. آقا نخودی، که دلش می خواهد به خانه و نزد پدر و مادرش برگردد با او مخالفت می کند ولی در نهایت با صحبت ها و دلایلی که شترمرغ برایش می آورد تصمیم می گیرد با او به تماشای دنیا برود... داستانی که پیش تر به آن اشاره شد با عنوان شترمرغ، یکی از قصه های آمده در این کتاب می باشد. داشتن جلد سخت، صفحات مصور، زبان ساده و طنزآمیز از ویژگی های مثبت به کار گرفته شده در آن می باشد.

 


برشی از متن کتاب


شترمرغ آقا نخودی پسرک سر به هوا در جنگل راه خود را گم کرده بود، و هر قدمی که به جلو برمی داشت، قلوه سنگی پیدا می کرد و در جای پای خود می گذاشت، تا اگر در جنگل به جایی نرسید، بتواند به جای اول برگردد. غافل از آن که شترمرغ پشت سر اوست و همه ی قلوه سنگ ها را دانه دانه می بلعد. آقا نخودی بی هدف پیش می رفت تا به یک درخت تنومند رسید و رویش را برگرداند و از قلوه سنگ ها اثری ندید. آقا نخودی با ترس ودلهره به اطرافش نگاه می کرد و با خود می گفت: دیگر نمی توانم به خانه برگردم و پدر و مادرم را ببینم... بیچاره و بدبخت شدم!... اما ناگهان صداهای عجیب و غریبی را شنید که معلوم نبود از کدام سو است: صدای خنده، صدای ناقوس کلیسا، صدای شیپور، ساز و آواز و صدای یک ارکستر... به هر طرف که نگاه می کرد کسی یا چیزی را نمی دید جز درخت های بلند و چند تا پرنده ی ریز و درشت که روی شاخه ها نشسته بودند. ناچار جلوتر رفت و شاخ و برگ ها را کنار زد، و شترمرغ را نزدیک کنده ی درختی دید، و پیش از آن که چیزی بگوید، شترمرغ به او گفت: من می توانم هر چیزی را که سر راهم می بینم ببلعم. امروز به این جا که می آمدم یک ناقوس کلیسا، دو تا شیپور، چند تا دیگ و کاسه ی سالادخوری و قلوه سنگ های تو را بلعیدم... آقا نخودی!... حالا به جای این که غصه بخوری و خودت را زجر و عذاب بدهی، زودتر بیا و به پشت من بنشین، تا تو را به گردش دور دنیا ببرم. آقا نخودی گفت: پدر و مادرم را چه کار کنم؟ اگر با تو بیایم آنها را نمی بینم. شترمرغ: اگر آنها دوستت می داشتند، وسط جنگل رهایت نمی کردند که این طور گُم و گور شوی. آقا نخودی: بد یا خوب، آنها پدر و مادر من هستند. مادرم را چه کار کنم؟ دلم می خواهد دوباره او را ببینم. شترمرغ (با خشم): با این حرف های بی معنی و بی ربط حوصله ی مرا سر می بری! من که مادر تو را دوست ندارم. مادرت کلاهی به سرش می گذارد از پرهای شترمرغ. می دانی چند تا شترمرغ را کشته اند تا پرهای کلاه او را به دست آورده اند؟ آقا نخودی: کلاه پرِ شترمرغ خیلی گران است. اما مادرم این کلاه را به سرش می گذارد تا به قول خودش چشم زن های همسایه از حسادت کور شود...      

برشی از متن کتاب


  • ژاک پرِوِر نویسنده (قصه برای بچه های بی عقل) - دکتر محمد مجلسی
  • شترمرغ
  • صحنه ای از زندگی بزهای کوهی
  • شتر ناراضی
  • فیل دریایی
  • اپرای غم انگیز در چند پرده
  • اسب تنها در یک جزیره
  • شیر در قفس
  • روزی که خرها خر شدند


نویسنده: ژاک پرور مترجم: محمد مجلسی انتشارات: دنیای نو


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قصه برای بچه های بی عقل" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل