کتاب فواید اختاپوس بودن | پرتقال

درباره‌ی کتاب فواید اختاپوس بودن اثر ان بریدن

کتاب "فواید اختاپوس بودن" رمانی خواندنی و جذاب می‌باشد که برای مطالعه‌ی مخاطب کودک و نوجوان به نگارش درآمده است.

شخصیت اصلی قصه، "زوئی آلبرو" نام دارد. او دختری خجالتی، مسئولیت‌پذیر و مهربان است که در خانواده‌ای پرجمعیت زندگی می‌کند. خانواده‌ای شامل خواهر و برادران ناتنی‌اش، "هکتور"، "برایس" و آرورا، و "مادرش" و شوهر او، "لنی" و همچنین پدر پیر لنی، "آقای فرانک". محل زندگی این افراد یک کانکس بزرگ است؛ کانکسی که به فرانک تعلق دارد.

زوئی، در کلاس هفتم تحصیل می‌کند. او موظف است که از خواهر و برادران کوچک‌ترش مراقبت نماید؛ وظیفه‌ای بسیار دشوار و پر دردسر. زیرا مادر زوئی نیز همچون لنی، در بیرون از منزل فعالیت می‌کند. با وجود تمام این دغدغه‌ها و مسئولیت‌ها، زوئی از زندگی خود راضی است و از آن لذت می‌برد. تنها مشکل او، عدم توانایی در برقراری ارتباط با همکلاسی‌هایش می‌باشد. زیرا این دختر از رویارویی با دیگران هراس دارد.

حیوان مورد علاقه‌ی زوئی اختاپوس است. چرا که، دستان زیادی دارد و می‌تواند در مواقع لزوم خود را به رنگ محیط اطرافش دربیاورد؛ ویژگی‌هایی که زوئی همیشه دوست دارد، از آن‌ها بهره‌مند شود. زیرا در صورت داشتن چند دست، به راحتی می‌تواند تمام وظایف خود را سریع و درست‌تر انجام دهد و با برخورداری از توانایی استتار، از دیدگان بقیه پنهان بماند.

اصل ماجرای کتاب از جایی آغاز می‌شود که زوئی به دستور معلم مدرسه، خود را برای مناظره‌ی درسی آماده می‌کند؛ مناظره‌ای که شخصیت واقعی او را نمایان ساخته و عاملی برای موفقیت‌های بعدی زوئی می‌گردد.

برشی از متن کتاب فواید اختاپوس بودن

روز بعد کلاس مطالعات اجتماعی که تمام می‌شود، این پا آن پا می‌کنم. خانم روشامبیو دارد با یکی از دخترها که خوره‌ی نمره‌ی 100 است صحبت می‌کند. حرف‌شان که تمام می‌شود، می‌روم جلو. «مامانم گفت اشکالی نداره من رو برسونین. فقط...»

برگه‌های سوال توی دستش را می‌گذارد روی میز. «فقط چی؟»

«مطمئنین می‌تونین من رو برسونین؟»

خانم روشامبیو می‌گوید: «صددرصد. خوشحال هم می‌شم.»

سرم را می‌آورم پایین. «چون اگه من به اتوبوس نرسم و شما هم به هر دلیلی نتونین...»

دستش را روی شانه‌ام می‌گذارد. «می‌تونی به من هم مثل اتوبوس مدرسه اعتماد کنی. قول می‌دم.»

آخرین بهانه‌ام هم از پنجره پر می‌کشد و می‌رود.

دوشنبه زنگ آخر مدرسه که می‌خورد، احساس می‌کنم غیرممکن است پاهایم من را تا کتابخانه ببرند. لابد بقیه‌ی بچه‌ها فکر می‌کنند خودم خواسته‌ام آنجا باشم. لابد پیش خودشان می‌گویند که من فکر می‌کنم این حق را دارم که آنجا باشم.

به پنجره‌ای می‌رسم که پشتش پارکینگ پیداست. می‌ایستم، اتوبوس‌ها روشن شده‌اند ولی هنوز راه نیفتاده‌اند. اگر الان بخواهم فرار کنم، می‌توانم از اینجا بپرم پایین و مثل همیشه سوار اتوبوس شوم.

آن طرف پارکینگ، فیوشا را می‌بینم که به تابلوی پارک ممنوع تکیه داده و دارد با گوشی‌اش ور می‌رود. فقط دارد ادا درمی‌آورد، چون خودش گفت شارژ گوشی‌اش تمام شده. البته این را هم مثل بچه‌ی آدم نمی‌توانست بگوید؛ هفت‌بار آه کشید و چشمش را به سیزده جهت مختلف چرخاند تا مجبورم کند ازش بپرسم چی شده. جدیدا انگار فقط برای این دوست هستیم که او پشت چشم نازک کند و من منظورش را حدس بزنم. یقه‌ی کاپشنم را کنار می‌زنم، دستم را می‌برم زیرپیراهنم و می‌کشم روی نقش اختاپوسم. اختاپوسی که می‌خواهد همه او را جدی بگیرند.

اگر عین یکی از بچه‌های فعال کلاس مناظره می‌شدم، همه چیز فرق می‌کرد. چشم‌هایم را می‌بندم. من که خوب بلدم استتار کنم و قشنگ رنگ میز بشوم، حالا هم فقط کافی است طوری استتار کنم که هم‌رنگ بچه‌ها بشوم.

یک نفس عمیق می‌کشم و دست‌های اختاپوسی‌ام را خم و راست می‌کنم. بعد راه می‌افتم سمت کتابخانه.

وقتی می‌رسم آنجا، خانم روشامبیو کلاس را شروع کرده. «اولین فرقی که این کلاس با کلاس مناظره‌ی قبلی دارد...

کتاب فواید اختاپوس بودن اثر ان بریدن با ترجمه‌ی سارا عاشوری توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

• نویسنده: ان بریدن
• مترجم: سارا عاشوری
• انتشارات: پرتقال