loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب فشار آب بر دنیای عجیب دلکو

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
6,500 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید
دسته بندی :

کتاب فشار آب بر دنیای عجیب دلکو نوشته هادی تقی زاده توسط انتشارات روزنه به چاپ رسیده است.

کتاب "فشار آب بر دنیای عجیب دلکو" مجموعه داستان های کوتاهی در رابطه با جامعه و رویدادهای اجتماعی حال حاضر کشور عزیزمان ایران می باشد که وقایع مربوط به آن ها را در ورای داستان ها و شخصیت های خلق شده توسط مولف به گونه ای هنرمندانه بیان می نماید. نویسنده جهت نگارش مجموعه ی حاضر، واقعیت و تخیلات خویش را در هم آمیخته و با بهره گیری از عنصر پارودی و به کارگیری از عبارات و واژه هایی طنزآمیز و جذاب، قصه هایی زیبا از شخصیت های متفاوت را ارائه می دهد. این داستان ها در برگیرنده ی بیست حکایت با نام های "ماجرای «صلح»"، "کتاب جحدر بن عباس"، "بارون کوک کوتوله"، "پرنده ‌ای به نام «پترو»"، "غول و کشتی یونانی"، "زندگی دوگانه ‌ی محمدحسن خان اعتمادالسلطنه"، "ماجرای «تارف پنتی پل»"، "سازمان پلیسی منتقدین"، "تاثیر شگفت ‌انگیز یک داستان"، "تحریم ‌شده ‌ها"، "داستان برج سفید"، "دستگاه اتفاق ‌سنج جهانی"، "سومین عصر یخبندان"، "شریک آسایشگاه در اتاق 102"، "عادات اجتماعی من"، "مدرسه ‌ی نوسترا"، "وظیفه ‌ی اصلی چهار متوسطه در سال 85"، "واسکو"، "بازی با قضایای ساده ‌ی ریاضی" و "فشار آب بر دنیای عجیب دلکو" می باشد. در قصه ی "فشار آب بر دنیای عجیب دلکو"، شخصیت اصلی داستان پسری جوان و مجرد است که خواهری ناتنی و ترک زبان دارد. وی در خانه ای روزگار می گذراند که تنها ارثیه ی پدر برای او و خواهرش است. از قضا در یکی از همین روزها، چاه های فاضلاب خانه پر شده و او را وادار به چاره جویی و درخواست کمک می کند. این موضوع، پسر داستان را با دردسرهایی خواندنی روبه رو کرده و روایتی سرشار از طنز همراه با اغراق را برای مخاطب شرح می دهد.


برشی از متن کتاب


ماجرای «صلح» به: دخترم روژین. به: همسرم ثمین. برای قافیه، همین.   ما دنبال جنگ نبودیم، اما یک روز صبح جنگ به ما تحمیل شد. داشتیم صبحانه می خوردیم که یک کلاس دومی زنگ در خانه مان را زد. مامان در را باز کرد و گفت: «پاشو پسر، آمدند دنبالت!» «لباس های نظامی ام را تنم کردم. چکمه هایم را واکس زدم و پاگون هایم را برق انداختم. فرمانده از سربازهای شلخته خوشش نمی آمد و آن ها را یک راست می فرستاد خط مقدم. مادرم بغلم کرد و کاسه ی آب را خالی کرد پشت سرم. آب شتک زد روی چکمه هایم و آن ها را آبله آبله کرد. همیشه محبتش کار دستم داده بود. در حالی که گریه می کرد گفت: «مواظب پشت سرت باش. نامردها از پشت حمله می کنند. به کسی رحم نکن. حتی یک وجب از خاک مان را واگذار نکنی!» گفتم: «کاملاً آماده ام.» و پدرم با سرانگشت ضربه ای مردانه و دلگرم کننده به پشتم زد. عادتش بود؛ با این کار همدلی اش را نشان می داد. مثل هر دفعه کلید زره پوش قدیمی مان را گذاشت کف دستم. خواهرم گونه ام را بوسید و زیر لب گفت: «به آرش تیراندازی نکنی! بیچاره گناهی ندارد. خدا خواسته توی آن محله زندگی کند، دست خودش که نبود!» گفتم: «دست من که نیست. جنگ مثل لاتاری ست؛ قرعه ی مرگ و زندگی. امیدوارم بهش آسیبی نرسد.» گفت: «خدا پشت و پناهت» و مثل هر بار، گردن بند فیروزه اش را انداخت گردنم و گفت: «این سنگ را به خون دوازده مرد سلیم آغشته اند. بلاگردان است، هم برای تو هم برای او.» به سرعت دویدم طرف زره پوش. تازه روغن کاری شده بود. پدرم می دانست که جنگ همین روزها شروع می شود. برای همین همه ی جمعه ی پیش را به روغن کاری زره پوش اختصاص داده بود. زره پوش سرفه ای کرد و روشن شد. روغن سوزی داشت. دود کوچه را پر کرد. با این وضع شاید از سال آینده جمعیت «صلح سبز» اجازه نامه ی استفاده از زره پوش را صادر نکند. باید به فکر یکی تازه تر باشیم. گاز را تخته کردم تا مقر فرماندهی. فرمانده ی ما کلاس ششمی بود. با صدای تودماغی در انیفورمی آبی گفت: «دیر کردی کلاس چهارمی! مواضع استراتژیک را از دست دادیم.» گفتم: «داشتم صبحانه می خوردم قربان. به محض رسیدن پیغام، خودم را رساندم. اگر تلفن می زدید زودتر می آمدم.» با بداخلاقی گفت: «از این همه صدای تیر و تفنگ جا نخوردی؟ فکر نکردی خبری شده که این همه ترقه در می کنند؟» «خیر قربان، فکر کردم برای آماده کردن کلاس اولی ها و دومی ها دارید مانور می دهید.» فرمانده با تشر به معاونش گفت: «مگر نگفتم پیام ها باید مثل باد رسانده شوند؟ باز از کلاس اولی ها استفاده کردی! آن ها تا شلوارشان را بالا بکشند جنگ را باخته ایم.» معاون سرش را انداخت پایین و گفت: «قربان، توی ستاد هیچ کلاس سومی یا چهارمی ای وجود نداشت. همه مرخصی گرفته بودند. امروز روز ولنتاین است. چاره ای نداشتم.» فرمانده دماغش را خاراند و خندید: «بله! بله! یادت باشد آن جعبه را بفرستی. می خواهم بعد از جنگ با آغوش باز به استقبالم بیاید.» و از من پرسید: «چی شده؟ توهم داری؟» با صدایی استوار پاسخ دادم: «خیر قربان. من دهنم بوی شیر می دهد.» ...  

فهرست


ماجرای «صلح» کتاب جحدر بن عباس بارون کوک کوتوله پرنده ‌ای به نام «پترو» غول و کشتی یونانی زندگی دوگانه‌ ی محمدحسن خان اعتمادالسلطنه ماجرای «تارف پنتی پل» (2) سازمان پلیسی منتقدین تاثیر شگفت ‌انگیز یک داستان تحریم ‌شده ‌ها داستان برج سفید دستگاه اتفاق‌ سنج جهانی سومین عصر یخبندان شریک آسایشگاه در اتاق 102 عادات اجتماعی من مدرسه ‌ی نوسترا وظیفه‌ ی اصلی چهار متوسطه در سال 85 واسکو بازی با قضایای ساده ‌ی ریاضی فشار آب بر دنیای عجیب دلکو

نویسنده: هادی تقی زاده انتشارات: روزنه


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب فشار آب بر دنیای عجیب دلکو" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل