loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب طیب - رضایی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب طیب زندگی نامه و خاطرات حر نهضت امام خمینی (ره) شهید طیب حاج رضایی توسط نشر امینان به چاپ رسیده است.

"طیب" روایت گر سرگذشت زندگی شهید "طیب حاج رضایی"، معروف به "حر نهضت امام خمینی (ره)" می باشد و خاطرات زندگی ایشان را به نقل از فرزندان، دوستان، آشنایان و اسناد تاریخی شرح می دهد. طیب حاج رضایی در سال 1290 در محله ی "صام پز خانه ی تهران" دیده به جهان گشود. وی از همان دوران کودکی به ورزش باستانی علاقه ی فراوانی داشت و سرانجام در سن 17 سالگی فراگیری این ورزش را به صورت حرفه ای آغاز نمود. برای اولین بار در سن بیست سالگی به جرم نزاع و درگیری و ایجاد اخلال در نظم عمومی، به عنوان مجرم دستگیر و محکوم به حبس شد. پس از این ماجرا، بارها جرم های مختلفی را مرتکب شد و در نتیجه ی این اعمال، همه او را با نام "طیب خان" می شناختند. هنگامی که به سن سی سالگی رسید، در میدان میوه تره بار" امین السلطان" به کار میوه فروشی پرداخت و یک سال بعد با همسرش، خانم "عفت عباس پور" ازدواج کرد؛ هنوز بیش تر از یک سال از این ازدواج نگذشته بود که توسط نیروهای شهربانی به اتهام قتل دستگیر و روانه ی زندان شد. پس از گذراندن پنج سال حبس، آزاد گشته و با بازگشت به شغل پیشین خود، به واردات موز پرداخت و توانست جایگاه ویژه ای را در میان میوه فروشان به خود اختصاص دهد. طیب برای بار دوم با خانمی به نام "فخرالسادات" پیمان زناشویی بسته و زندگی جدیدی را آغاز نمود. او در آن سال ها از حامیان شاه بود اما به مرور زمان طرز نگرش و افکارش تغییر یافته و با انتخاب مسیری کاملا متفاوت از گذشته، به یکی از هواداران سرسخت امام خمینی مبدل گشت و در این راه، با فراز و نشیب های بسیاری دست و پنجه نرم کرده و روایتی خواندنی را خلق نمود.


فهرست


کسانی که 15 خرداد را به وجود ... جوانمرد دوران نوجوانی کرمانشاه طیب خان رضاخان بازار امین ‌السلطان ازدواج تبعید موز خدمت به خلق درگیری خونین بیمارستان بیژن محرم قهرمان لوطی‌ گری اصغر شاطر لوطی ‌ها نهم اسفند تابستان 1332 کودتا تاج‌ بخش میدان میوه شخصیت گذشت ولیعهد تربیت صحیح جریمه دشمن افتادگی برای خدا اعتراض چک برگشتی در محضر علما دسته ی عزادار نهضت اسلامی مسجد حاج ابوالفتح شب عاشورا پانزده خرداد بازداشت بازجویی دیدار یار شکنجه دادگاه دیدار با امام آخرین دیدار خبر شهادت شهید تیرباران واکنش مردم حر نهضت سلام به امام یادی از دوست گذر زمان رویای صادقه سرانجام تصاویر و اسناد

برشی از متن کتاب


دوران نوجوانی خاطرات نقل شده توسط طیب حاج رضایی برای فرزند پدرم، طیب خان، عصرها در خانه بود. روال کار بازار میوه به صورتی بود که نیمه شب به میدان میوه می رفت. تا ساعت هفت صبح بیش تر کارهایش را انجام می داد بعد صبحانه می خورد و تا قبل از ظهر کار فروش محصولات را به پایان می رساند. طیب خان، ظهر به پاتوق همیشگی اش می رفت. حدود ساعت دوی عصر به خانه می آمد.3 بعد از جواب دادن به مراجعان و حل مشکلات مردم مشغول استراحت می شد. پدر غروب ها با ما صحبت می کرد. از گذشته، از دورانی که مشغول کار و تحصیل بوده و ... برای ما حرف می زد. فراموش نمی کنم. یک بار درباره ی پدربزرگم از ایشان سوال کردم. گفت: پدر من، حسین علی بیک، از آدم های سفره دار و لوتی منطقه ی خراقان قزوین بود. این مرد از انسان های متدین بود که خیلی به فقرا کمک می کرد. در آن روستا چند زن بی سرپرست بودند که پدرم با آن ها ازدواج کرد. من و طاهر از یک مادر بودیم به نام صغری خانم. آقا مسیح از یکی دیگر از خانم ها بود. اکبر آقا هم از یکی دیگر از خانم های پدرم بود. پدر ادامه داد: موقعی که من هنوز به دنیا نیامده بودم. یعنی حدود سال 1285 پدرم از قزوین به تهران آمد. او در «صام پز خونه» یا همان صابون پز خانه (محله ای بین چهار راه مولوی و میدان اعدام که از ضلع جنوبی به دروازه ی قاره منتهی می شد) ساکن شدند. پدرم در کار جمع اوری هیزم و تهیه ی زغال برای نانوایی ها بود. من سال 1290 به دنیا آمدم. دوره ی دبستان را در همان محل گذراندم و به دبیرستان نظام رفتم. مدرسه ی نظام وابسته به ارتش بود. بیش تر کسانی که از آن جا فارغ التحصیل می شدند در پست های دولتی و نظامی گماشته می شدند. بعد پدرم به خاطره ای از دوران شاه اشاره کرد: یک روز سر کلاس درس بودم. آن روز رضاخان به کلاس ما آمد! البته آن موقع هنوز رضا شاه نشده بود. او وارد کلاس شد و به معلم گفت: می خوام سوال بپرسم، بهترین شاگرد این کلاس کیه؟ معلم کلاس ما که هل شده بود مرتب به بچه ها نگاه می کرد من دستم را بالا آوردم. رضاخان من را صدا کرد و گفت: بیا این جا! همه ترسیده بودند اما من با شجاعت جلو رفتم. رضاخان به نقشه ی روی دیوار نگاه کرد و گفت: قشنگ برای من توضیح بده همسایه های کشور ما چه کسانی هستند، چه شرایطی دارند و ... من هم که شاگرد درس خوان کلاس بودم شروع کردم برایش توضیح دادن. از هیچ چیزی هم نترسیدم. این جا ترکیه است. مردم این کشور مسلمان و دولت آن ها ... این جا افغانستان ... این جا خلیج فارس و ... کاملا نقشه را توضیح دادم. خیلی از مطالبی که من می گفتم شاید خود رضاخان هم نشنیده بود! وقتی توضیحات من تمام شد رضاخان مرا تشویق کرد. پدر ادامه داد..

زندگی نامه و خاطرات حر نهضت امام خمینی (ره) (شهید طیب حاج رضایی) انتشارات: امینان


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب طیب - رضایی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل