کتاب شیر و خرگوش (قصه های خوب دنیا)

کتاب شیر و خرگوش، از مجموعه ی قصه های خوب دنیا اثر سامپورنا چاترجی، ترجمه ی ارشیا صادقین و تصویرگری تاپاس گوآ از انتشارات پینه دوز به چاپ رسیده است.

در این جلد، داستان شیر شکارچی و بزرگی به نام باسوراکا بیان شده که در جنگلی انبوه زندگی می کند و هر روز تعداد بی شماری از حیوانات جنگل را شکار می کند. حیوانات از این مسئله به شدت ناراحت هستند و تصمیم می گیرند تا جلسه ای با شیر برگزار کنند و به او پیشنهاد می دهند که هر روز یکی از آن ها به قرعه انتخاب شده و نزد شیر برای خوردن بیایید تا بدین ترتیب دیگر حیوانات در امان باشند. باسوراکا نیز با این مسئله موافقت می کند و هر روز یکی از حیوانات به غاری که شیر شکارچی در آن زندگی می کند، می رود. روزی نوبت به خرگوش می رسد، او در مسیرش چاه آبی را می بیند که تصویر خودش در آب چاه نمایان است. در همین لحظه فکری به ذهن خرگوش خطور می کند و خود را با عجله به غار باسوراکا می رساند و ... .

مجموعه ی قصه های خوب دنیا متشکل از کتاب قصه هایی کوچک به همراه تصاویر رنگی است که در هر یک از جلدهای آن داستانی از فرهنگ ها و کشورهای مختلف جهان گردآوری شده است. این اثر برای گروه سنی ب و ج مناسب می باشد. عناوین برخی از جلدهای آن عبارتند از: شغال و بز، بازگشت خوب آنانسی، لباس جدید پادشاه، چوپان دروغگو و شیر و غاز می باشد.

 

برشی از متن کتاب

در جنگل بزرگ و انبوه، شیر وحشتناکی به نام باسوراکا زندگی می کرد. او که اخلاق بدی داشت حاکم آن جنگل بود و صدای ترسناک و اشتهایی باور نکردنی داشت. باسوراکا آن قدر قوی و نیرومند بود که هیچ حیوانی نمی توانست از دست او فرار کند. وقتی آنها می شنیدند که باسوراکا می خواهد شکار کند با ترس وحشت فریاد می زدند: «فرار کنید! فرار کنید!» اما تعداد کمی از حیوانات قادر بودند از دست او فرار کنند. باسوراکا آن قدر شکار می کرد تا کاملاً سیر شود. اما بعضی وقت ها هم که حوصله نداشت، به تمام موجوداتی که در اطرافش می دید، حمله می کرد. هر روز تعداد زیادی از حیوانات به دست او کشته می شدند. یک روز تمام حیوانات جنگل جمع شدند تا چاره ای برای این مسئله پیدا کنند. آنها به این نتیجه رسیدند که این جریان نباید برای همیشه ادامه پیدا کند و باید کاری می کردند. جلسه ای گذاشتند و راجع بع آنچه که می توانستند انجام دهند، بحث و گفتگو کردند. بالاخره به نتیجه رسیدند و همه ی آنها از جمله بزهای کوهی، پرندگان، گاومیش ها و گورخرها نزد شیر رفتند. میمون که شاعر بود، خواست که از طرف همه صحبت کند. او گفت: «ای پادشاه جنگل، تو چرا هر روز تعداد زیادی از ما را می کشی و می خودی؟! به زودی دیگر چیزی برای خوردن پیدا نخواهی کرد. اگر ما قول بدهیم که هر روز حیوانی را به غار تو بفرستیم، تو هم در عوض قول می دهی که به بقیه ی ما آسیبی نرسانی؟» بعد از شاخه ای آویزان شد و شروع به شعر خواندن: «اگه اشتباهتو یواش یواش، جبران کنی دیگه هرگز اشتباه نمی کنی اگه به گاو خودت، غذاهای خوب دهی شیر خوبی به تو پس خواهد داد اگه به مزرعه ی خودت به موقع آب دهی گل های خاک تو چون ابریشم نرم می شوند اگه ای شاه با حیوان ها مهربان باشی بهترین هدیه ها رو از آنها پس می گیری.»        

نویسنده: سامپورتا چاتر جی مترجم: ارشیا صادقین تصویرگر: تاپاس گوآ انتشارات: پینه دوز