loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب شیرین تر از شکر 4 (داستان های زمستان)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب شیرین تر از شکر بازنویسی ابوالفضل هادی منش . تصویرگر محمدحسین صلواتیان توسط انتشارات جمال به چاپ رسیده است.

شیرین تر از شکر نام مجموعه ای 4 جلدی است که شامی 365 قصه، حکایت و مَثل از داستان های کهن فارسی و روایت هایی از زندگانی پیامبر (ص) و ائمه (علیهما السلام) است که برای کودکان و نوجوانان بازنویسی شده اند. این کتاب که " داستان های زمستان " نام دارد از داستان شماره 272 تا 365  این مجموعه را شامل می شود. طول برخی از حکایات کوتاه و چند خط و برخی دیگر طولانی و چند صفحه می باشد و پس از نام داستان منبع آن نیز برای خواننده بیان شده است. همچنین در همه ی آن ها سعی شده تا در پس نقل داستان، پندی نیز برای مخاطب بیان گردد. این داستان ها از کتاب های معروفی مانند تفسیر قرآن کریم، تذکره الاولیاء، تفسیر طبری، اسرار التوحید، بوستان و گلستان سعدی، بهارستان، قابوسنامه، منطق الطیر، کلیله و دمنه، کیمیای سعادت و بسیاری دیگر از مهمترین آثار کهن برگرفته و بازنویسی شده اند. تصاویر کتاب را محمدحسین صلواتیان به تصویر کشیده است.

 

 


برشی از متن کتاب


رطب خورده منع رطب چون کند؟ کودکی، زیاد خرما می خورد. مادرش او را نزد پیغمبر برد و عرض کرد: «به این طفل بفرمایید خرما نخورد.» پیغمبر فرمود: «امروز برو، و فردا بیا.» روز دیگر، زن باز آمد. حضرت، کودک را نصیحت کرد که خرما نخورد. زن  گفت: «ای رسول خدا! چرا دیروز او را نصیحت نکردید؟» حضرت فرمود:« دیروز، خودم خرما خورده بودم، حرفم در او تاثیر نداشت که «رطب خورده منع رطب چون کند؟»»   من؛ همان فقیرم مردی خسیس با همسرش غذا می خورد. گدایی به در خانه آمد. زن خواست غذایی به فقیر بدهد اما چون از همسرش می ترسید، به بهانه ای به در خانه رفت و نانی را که زیر لباسش مخفی کرده بود به فقیر داد. شوهرش فهمید، او را طلاق داد! مدتی گذتش و آن زن، شوهر کرد. روزی با همسرش غذا می خورد که فقیری به در خانه آنها آمد. زن ترسید چیزی به فقیر بدهد ، تا ماجرای شوهر قبلی اش تکرار نشود؛ به همین خاطر از شوهرش اجازه گرفت تا چیزی به فقیر بدهد. شوهرش گفت: «هرچه را در سفره است بردار و به فقیر بده.» زن، غذا را از سر سفره برداشت و برای فقیر برد، که ناگهان دید آن فقیر، شوهر قبلی او است! فریاد زد و به درون خانه آمد. ماجرا را برای شوهرش تعریف کرد و گفت: «این فقیر، شوهر قبلی من است. او مال زیادی داشت؛ اما بسیار خسیس بود و به خاطر تنگ نظری، مالش را از دست داده و فقیر شده است.» مرد خنده ای کرد و به او گفت: «می خواهی بهتر از این را برایت بگویم؟ آن فقیری که آن روز به در خانه شما آمد و تو مخفیانه به او کمک کردی و شوهرت فهمید و تو را طلاق داد من بودم! اما من جوان مرد و بخشنده بودم و خداوند مرا ثروتمند و بی نیاز کرد و او را که خسیس بود و طمع داشت فقیر و نیازمند گرداند.»   زمین او را بعلید یکی از بزرگان بصره می گوید: قصد سفر حج کرده بودم. از بصره که خارج شدم، جوانی را دیدم که پشت سر من می آمد در حالی که مشک آب و عصایی در دست داشت. او با شتاب حرکت می کرد. از کنار من گذشت. کمی که دور شد ناگهان فریادی زد و به زمین فرو رفت و فقط مشک و عصایش بیرون ماند! من در تعجب مانده بودم. پیرمردی از پشت سرم می آمد. وقتی به من رسید گفت: «زمین او را بلعید؟» گفتم: «بله؛ اما تو از کجا می دانی؟» گفت: «او پسرم بود؛ به من بی احترامی کرده و مرا رنجانده بود. به او گفتم: از خدا می خواهم وقتی از بصره بیرون رفتی، زمین تو را در خود فرو ببرد! و خداوند هم دعای مرا مستجاب کرد.»

365 داستان کهن ایرانی داستانهای زمستان بازنویسی: ابوالفضل هادی منش تصویرگر: محمدحسین صلواتیان انتشارات: جمال


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شیرین تر از شکر 4 (داستان های زمستان)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل