loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب شیرها از آمپول نمی ترسند!

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب شیرها از آمپول نمی ترسند نوشته ی هوارد جی.بنت با ترجمه ی فاطمه جعفر آبادی توسط انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.

ترس از پزشک، آمپول، بیمارستان و...یکی از شایع ترین ترس هایی است که در کودکان دیده می شود. البته این ترس حتی در برخی از بزرگسالان نیز وجود دارد. اما ترس در کودکان می تواند مانع تحمل درمان و مداوا گردد. ترس از آمپول به این دلیل است که کودک هیچ تصوری از نتیجه ی درمان ندارد پس از نظر او تحمل این درد ظالمانه است. به همین دلیل کودکان از هر شخصی با روپوش سفید مانند پزشک و دندان پزشک می ترسند، و با بی قراری و گریه کردن مانع از انجام درمان می شوند. یکی از راه های مقابله با این ترس در کودکان گفتن حقیقت در رابطه با سوالاتی است که کودکان درباره ی آمپول زدن از بزرگ ترها می پرسند.هم چنین با کمک گرفتن از قوه ی تخیل کودکان و ایجاد احساساتی مثل شجاعت و قوی بودن در آن ها می توان تا حدودی ترس آن ها را از بین برد. شما می توانید با مطالعه ی داستان آمده در این کتاب و تعریف آن برای کودکان تا حدودی از ترس آن ها بکاهید. شخصیت اصلی داستان کودکی است که برای معاینه ی " چک آپ " به همراه مادرش به مطب پزشک می رود. او در ابتدا به دلیل ترسی که از زدن آمپول دارد مدام سوالاتی از مادر خود می پرسد. اما پرستار و پزشک با کمک گرفتن از قوه ی تخیل کودک و صحبت کردن با او این ترس را به لحظاتی شاد برای کودک تبدیل می کنند و در پایان داستان مولی ( نام کودکی است که شخصیت اصلی داستان می باشد )، از شجاعت خود احساس غرور نموده و دیگر ترسی از آمپول زدن و پزشک ندارد. متن ساده ی آمده در این کتاب به همراه تصاویر رنگی زیبا، جذابیت آن را برای کودکان دو چندان می کند.

 


برشی از متن کتاب


امروز رفتم دکتر. مادرم گفت: امروز وقت معاینه ی دوره ای ( چک آپ ) ام است. وقتی ما رسیدیم، بچه های زیادی منتظر دکتر نشسته بودند. پرسیدم: من حتما باید آمپول بزنم؟ سگ اسباب بازی ام سینامون را بغل گرفتم. مادرم گفت: نمی دانم مولی - بین. چرا وقتی دکتر رایان دیدیم از خودش نمی پرسی؟ گفتم: من دوست دارم دکتر رایان را ببینم اما آپول زدن را دوست ندارم. پرستار کارول من را به اتاق معاینه ی دکتر رایان برد. گفت: بگذار ببینم قدت چقدر است؟ من کنار دیوار ایستادم. گفت: بگذار ببینم وزنت چقدر است؟ و من روی ترازو ایستادم. بگذار ببینم قلبت چطور کار می کند؟ پرستار کارول یک نوار پارچه ای را محکم دور بازوی من می پیچد. وقتی دکتر آمد توی اتاق گفت: سلام مولی. به به، قدت خیلی بلند تر شده. قبل از اینکه معاینه را شروع کنیم، سوالی نداری؟ گفتم: من باید آمپول بزنم؟ این سوال خوبیه. من اول تو را معاینه می کنم و بعد به سوال هایت جواب می دهم. خوبه؟ دکتر رایان گفت: یک لحظه صبر کن، من نمی دانستم تو قبلا میمون بودی. گفتم: من میمون نیستم. دکتر رایان بازوها و شانه هایم را معاینه کرد. گفت: تو بازوهای خیلی قوی ای داری. شرط می بندم می توانی از بلندترین شاخه های درخت ها در جنگل تاب بخوری. دکتر رایان شکمم را فشار و نافم را غلغلک داد. می بینم که روی بدنت مو نداری. میمون ها یک عالمه مو روی بدنشان دارند، بنابراین فکر می کنم تو میمون نباشی....

  • مهارت های زندگی
  • از سری کتابهای نردبان
  • نویسنده: هوارد جی. بنت
  • تصویرگر: ام. اس. وبر
  • مترجم: فاطمه جعفرآبادی
  • انتشارات: فنی ایران


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شیرها از آمپول نمی ترسند!" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل