loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب شکرستان و یک داستان (شیر آب)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب شیر آب نوشته ی سروش چیت ساز توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.

این کتاب جلد دیگری از مجموعه ی" شکرستان و یک داستان " می باشد. داستان این جلد در رابطه با " مهاراجه ی " هندی است که پسرش را گم کرده بود و برای پیدا کردن او به شکرستان آمده بود. مهاراجه برای پیدا کردن پسرش " راجو " هزار سکه مژدگانی در نظر گرفته بود و اگر کسی پسرش را پیدا کند او را با خود به قصر خواهد برد. همین موضوع شکرستانی ها را وسوسه می کند که خود را جای راجو جا بزنند تا هم مژدگانی بگیرند و هم به قصر بروند. اما برای انجام این کار مشکلی وجود داشت که آن ها اصل ماجرا را نمی دانستند به همین خاطر " حکیم باشی " سه نفر از جمله ننه قمر، پهلوون فرصت و فخر النسا را مامور کرد تا بع اصل ماجرا و چگونگی گم شدن پسر مهاراجه پی ببرند...برای فهمیدن ادامه ی داستان و این که پسر مهاراجه کیست و چگونه گم شده با این قصه همراه شوید.

 


برشی از متن کتاب


مهاراجه تنبوری پسرش را گم کرده بود و آمده بود شکرستان دنبال پسرش و می خواست هزار سکه مژدگانی بدهد به کسی که پسرش را پیدا کند. همه ی اهالی توی میدان شهر گرد آمده بودند و درباره ی ثروت مهاراجه حرف می زدند. او علاوه بر هزار سکه ای که پاداش می داد، پسرش را هم با خود به قصر می برده همه ی مردم دلشان می خواست جای پسر مهاراجه باشند. اما چه کسی می توانست جای پسر مهاراجه باشد؟ هر کس چیزی می گفت. وسط حرف هایی که مردم می زدند فکری به ذهن حکیم باشی رسید و گفت: باید یه نفر رو جای راجو، پسر مهاراجه جا بزنیم و اون یک نفر هم باید وقتی رفت قصر هوای همه رو داشته باشه. فقط بدی اش این بود که هیچ کس قصه ی ناپدید شدن پسر مهاراجه را نمی دانست. حکیم باشی که برای آن هم فکری کرده بود گفت: باید بدون اینکه مهاراجه بویی ببره، قصه را از زبانش بیرون بکشیم. پس سه نفر را مامور کرد تا هر کدام از یک بخش قصه سر در بیاورد و بعد با سرهم کردن آن تمام قصه را بسازند. نفر اولی که سراغ مهاراجه رفت ننه قمر بود. ننه قمر باید می فهمید که راجو کی از پدرش جدا شده چقدر از آن زمان گذشته. برای همین خودش را به چادر مهاراجه رساند و گفت: سلام ننه، شنیدم پسرت ناپدید شده، گفتم بیام احوالت رو بپرسم. آخ چه دلی داری ننه جون! بچه که بودم یه بار تو بازار دست مادرم رو ول کردم و گم شدم. از ترس داشتم پس میفتادم. بزرگ نبودم که بدونم نباید بترسم. بچه بودم ننه. طفلی پسر توهم حتما خیلی ترسیده. مهاراجه یاد پسرش افتاد زد زیر گریه و گفت: آره پسرم حتما خیلی ترسیده. از جواب مهاراجه معلوم شد که پسرش بچه بود، گم شده...

شکرستان و یک داستان نویسنده: سروش چیت ساز انتشارات: سوره مهر  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شکرستان و یک داستان (شیر آب)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل