کتاب شکارچی اژدها (من قهرمانم 4)

کتاب شکارچی اژدها جلد چهارم از مجموعه ی من قهرمانم نوشته ی استیو بارلو و استیو اسکیدمور و ترجمه ی سعیدا زندیان توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.

در این جلد شما نقش یک جنگجو از سرزمین " اسکاندا " را بازی می کنید. شما شکارچی هیولاها و موجودات خطرناک هستید، و تا به حال با موجودات مخوف بسیاری مبارزه کرده اید و غول های زیادی را از پا درآورده اید. شما سوار بر کشتی تان به سمت خانه در حال حرکتید که نوری از طرف قصر شاه " اولاف "  می آید و توجه تان را جلب می کند، به آن جا رفته و متوجه می شوید اژدهایی به شهر حمله کرده است و شما هستید که تصمیم می گیرید به نبرد اژدها بروید و یا به شهر خودتان بازگردید و ...در هر یک از جلد های این مجموعه، داستان کتاب توسط خواننده پیش می رود و سرنوشت قهرمان داستان را که در واقع خود اوست، تعیین می کند. در ابتدای هر کتاب مشخص می شود که موضوع این جلد چیست و بعد از یک مقدمه ی کوتاه 2 مسیر برای ادامه داستان به خواننده داده می شود. این خواننده است که با انتخاب خود و رفتن به صفحه ای که انتخاب کرده است ادامه ی داستان را رقم می زند. گاهی ممکن است انتخاب های غلطی انجام دهد و در مسیر داستان شکست بخورد، که در این حالت می تواند در صورت تمایل از اول شروع نماید، اما این بار انتخاب های درستی داشته باشد.

 

 

برشی از متن کتاب

شما در این داستان نقش جنگجویی از سرزمین اسکاندا را بازی می کنید و لرد دانو فرمانروای سرزمینتان است. شما شکارچی هیولاها و موجودات مخوف هستید. با گرگ ها و گرازهای وحشی، فیلهای دریایی بزرگ جثه، وال های قاتل، خرس های قهوه ای جنگلی و خرس های سفید سرزمینهای قطبی مبارزه کرده اید. غول ها و هیولاها را از پای درآورده اید و رودررو با آنها جنگیده اید. اما تا به حال با موجود قدرتمندی که همه سرزمینتان از آن وحشت دارند، روبه رو نشده اید یعنی اژدها. آخرین مأموریتتان نبرد با غولی وحشتناک بوده است. در راه بازگشت به خانه اید و سر بزرگ و زشت غول را برای تقدیم به فرمانروا با کشتی تان همراه خود می برید. شما و همراهانتان که از این نبرد خسته شده اید، موفقیتتان را جشن گرفته اید. حالا به قسمت 1 بروید. 1 همان طور که سوار بر کشتی بادبانیتان به طرف قلمرو پادشاهی هالوند در حرکتید، نوری را در آسمان می بینید. شب تاریک و مه آلودی است. قطره های باران عرشه کشتی را خیس کرده اند. کشتی در دریای طوفانی به شدت تکان می خورد و می توانید قسمتی از خشکی را ببینید. ناخدای کشتی پیش شما می آید، به نقطه ای اشاره می کند و می گوید: «قصر بزرگ و طلایی شاه اولاف، درست همان جایی است که آسمانش نورانی است. شاید مردمش دارند با آتش علامت می دهند و درخواست کمک می کنند. می خواهید مسیرمان را تغییر بدهیم؟» اگر کنجکاوید تا علت روشنایی آن نقطه از آسمان را بدانید، به قسمت 39 بروید. اگر اهمیتی به آن نمی دهید و می خواهید به راهتان ادامه بدهید به قسمت 44 بروید.

از سری کتابهای بنفشه نویسنده:استیو بارلو - استیو اسکیدمور ترجمه ی: سعیدا زندیان انتشارات: قدیانی