محصولات مرتبط
دربارهی کتاب شطرنجباز
کتاب "شطرنجباز"، آخرین اثر "اشتفان تسوایک"، نویسندهی مشهور اتریشی است و رمانی خواندنی را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
یکی از شخصیت اصلی قصه، "میرکو چنتوویک" نام دارد. او پسری روستایی میباشد که هیچ استعدادی در فراگیری درس و علم ندارد. وی، در دوازده سالگی پدرش را از دست میدهد. پس از این واقعه، کشیش دهکدهی محل زندگی میرکو، سرپرستی پسر قصه را برعهده میگیرد.
کشیش پس از پذیرش مسئولیت میرکو، مجددا او را مجبور به فراگیری علم میکند و تلاش زیادی را صرف تحقق این موضوع مینماید. اما جدیت این مرد نیز، راه به جایی نمیبرد و پسرک همچون گذشته، موفق به یادگیری نمیشود. از همین جهت، پسر و پدرخواندهی قصه، دست از تلاش میکشند. میرکو، به طور مداوم، در انجام کارهایی همچون تهیهی هیزم و کار در مزرعه به پدرخواندهاش یاری میرساند.
سرگروهبان بازنشستهای از اهالی دهکده، یکی از دوستان کشیش میباشد. او طبق عادت همیشگی، هر شب، به منزل کشیش رفته و چند ساعت با او به بازی شطرنج میپردازد. در طول تمام این ساعات، میرکو آرام و ساکت با قیافهای خوابآلود، در گوشهای نشسته و به بازی این دو مرد خیره میشود.
کشیش و دوستش همیشه با تصور اینکه میرکو متوجه عملکرد آنها در بازی نمیگردد، به او اهمیتی نمیدهند. تا اینکه یکی از شبها، کشیش، به ناچار جهت انجام کاری، بازی خود را نیمه رها میکند. در این هنگام، سرگروهبان با تمسخر از میرکو میخواهد که در مقابلش نشسته و او را در ادامه بازی همراهی نماید. در کمال تعجب، میرکو، سرگروهبان را شکست میدهد.
این موضوع بارها و بارها اتفاق میافتد تا اینکه کشیش نیز، متوجه توانایی و استعداد بینظیر فرزندخواندهاش، در بازی شطرنج میشود. بنابراین تصمیم میگیرد که توانایی او را در بازی با شطرنجبازان ماهر و توانای دیگر نیز بسنجد. تصمیمی که آیندهای روشن و متفاوت را در مقابل میرکو قرار میدهد.
بخشی از کتاب شطرنجباز
با آنکه نیمهشب نزدیک شده بود، کشیش مهربان و نیکوکار میخواست که میرکو را بیازماید. مهرهها را روی صفحهی شطرنج چید تا میرکو بازی کند. میرکو به آسانی او را مغلوب کرد. هرچند که میرکو بسیار کند بازی میکرد اما بازی او بسیار دقیق و سنجیده بود.
کشیش که بیش از دیگران از کندذهنی این پسر باخبر بود، و این قضیه بیش از هر کس او را مبهوت کرده بود، به فکر افتاد که او را برای آزمایش بزرگتری آماده کند. برای این منظور یک روز صبح وادارش کرد که لباس خوب و پاکیزهای بپوشد. او را نزد استاد سلمانی دهکده برد تا موهای درهم و بلندش را که به رنگ کاه بود، کوتاه کند و سپس میرکو را با سورتمه به شهر کوچکی برد که به آن دهکده بسیار نزدیک بود. کشیش در آن شهر چند شطرنجباز زبردست را میشناخت که هر روز برای بازی به بزرگترین کافهی شهر میآمدند.
آن روز وقتی کشیش وارد آن کافه شد، شطرنجبازان که سرگرم بازی بودند، چند لحظهای نگاهشان را از روی مهرههای شطرنج برداشتند و با کنجکاوی به این پسر پانزده ساله که همراه کشیش بود و موی زرد و صورت سرخ و سفیدی داشت و پوستینی از پوست بره بر دوش انداخته بود، نگاه کردند. میرکو با شرم و سر به زیر در کناری ایستاده بود. کشیش از او خواست که با یکی از حریفان بازی کند. در اولین بازی میرکو مغلوب شد. زیرا آن شطرنجباز با روش سیسیلی بازی را آغاز کرده بود و کشیش و سرگروهبان هیچوقت با این سبک بازی نمیکردند. اما در بازی دوم با بهترین شطرنجباز شهر به نتیجهی مساوی رسید و در بازیهای بعدی حریفان خود را یکی پس از دیگری مغلوب کرد.
و بدین گونه شهر کوچکی در یوگسلاوی شاهد و ناظر واقعهای بود که آغازی بود برای رسیدن یک نوجوان روستایی به نام میرکو چنتوویک به قلهی شهرت جهانی.
آن روز شطرنجبازان از کشیش که سرپرست میرکو بود، خواهش کردند که اجازه بدهد این پسر تا روز بعد در شهر بماند و با شطرنجبازان زبردست دیگر، و بهخصوص با کنت سیمزیک که از شیقتگان شطرنج بود بازی کند، آنها نیز با این استاد درس ناخوانده آشنا شوند و مهارت و قدرت او را در این صحنه بیازمایند...
کتاب شطرنجباز به قلم اشتفان تسوایک و ترجمهی دکتر محمد مجلسی در نشر دنیای نو به چاپ رسیده است.
- نویسنده: اشتفان تسوایک
- مترجم: دکتر محمد مجلسی
- انتشارات: دنیای نو
مشخصات
- مترجم محمد مجلسی
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 8
- سال انتشار 1399
- تعداد صفحه 109
- انتشارات دنیای نو
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران