loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب شاهزاده خانم همستر 2 (جادوگر موش ها)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
79,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب جادوگر موش ها دومین جلد از مجموعه ی شاهزاده خانم همستر نوشته ی ارسلا ورنون و ترجمه ی حسین فدایی حسین توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

شاهزاده " هرییت همستربون " بعد از غلبه بر نفرین دوازده سالگی اش، مصونیت خود را از دست داده و دیگر موجود شکست ناپذیر گذشته نیست. اما او برخلاف همه ی شاهزاده ها دوست داشت به جنگ هیولاها برود، و دوست نداشت مجبور باشد درون قصر بماند و کارهای همیشگی و خسته کننده مربوط به قصر را انجام دهد. او به همراه " مامفری " در راه برگشت به قصر هستند که با موش پیری که جادوگر است، مواجه می شوند. جادوگر بعد از خوردن غذا با هرییت با او از جادوی جادوگری حرف می زند که دوازده شاهزاده را نفرین کرده است. این دوازده شاهزاده، دختران پادشاه کشور همسایه هستند. نامشان هم نام ماه های سال میلادی است. آن ها هر شب مجبور هستند از شب تا صبح مشغول چرخیدن و رقص باشند و هیچ کس تا به حال نتوانسته به آنان کمک کند و آن ها را از نفرین شان نجات دهد. هر شب کف اتاقشان باز می شود و آنان به زیر زمینی می روند و تا صبح مشغول چرخیدن می شوند. تا به حال 6 و سال و نیم از شروع نفرین گذشته و اگر آن ها کارشان را هفت سال انجام دهند نفرین کامل شده و کشورشان با آسیب مواجه می شود. هرییت در ابتدا علاقه ای به کمک کردن به آن ها ندارد، اما در نهایت فکر می کند این کار از بیکاری بهتر است و برای کمک به آن ها راهی کشور همسایه می شود و ...

 


برشی از متن کتاب


فصل 8 همین که دریچه ی کف اتاق باز شد، هرییت آماده بود. او که بارانی نامرئی اش را به تن کرده بود، روی تخت دراز کشیده و پتو را تا روی شانه هایش بالا آورد تا کسی متوجه بیداربودنش نشود. بعد هم با چشم های نیمه باز، از زیر پتو، ورودی در را دید زد. ژانویه از در وارد شد و نگاهی توی اتاق انداخت. او دیگر لباس خواب تنش نبود، بلکه لباس بلندی با دامن چین دار و کفش ابریشمی مخصوص پوشیده بود. صدایی گفت: «زود باشین.» هرییت تقریبا مطمئن بود که این صدای آگوست است، «اون کل نوشیدنی رو خورده و کاملا بی هوش شده.» صدای دیگری گفت: «عجله کنین. پاهام داره به خارش می افته!» ژانویه گفت: خیله خوب.» بعد برگشت و بیرون رفت. هرییت می توانست صدای موش ها را بشنود که لباس هایشان را عوض می کردند. صدای پاهای آن ها هم به گوشش می خورد، طوری که انگار بعضی از آن ها از همین حالا مشغول چرخیدن شده بودند. هرییت کلاه بارانی را روی سرش کشید و خزید گوشه ی اتاق. دریچه ی کف اتاق درست به همان شکلی بود که موش پیرگفته بود. مثل باز شدن دهان موقع خمیازه. دریچه باز بود و شاهزاده خانم ها یکی یکی وارد آن می شدند. همه ی آن ها لباس بلند و کفش ابریشمی مخصوص پوشیده بودند. همان طور که موش ها به شکل های عجیب و غریبی حرکت می کردند و می چرخیدند، گاهی هم دست هایشان را به دو طرف دراز می کردند یا خم و راست می شدند. فوریه و مارس کل مسیر اتاق خواب را با چرخ زدن طی کردند، طوری که انگار از این کار واقعا لذت می بردند. آگوست نفر آخر بود. او جلوی دریچه توقف کرد و نگاهی به پشت سرش انداخت. یکی دیگر از موش ها آرام گفت: «درو ببند.» هرییت بلافاصله بارانی اش را طوری حرکت داد که روی پاهایش را هم بپوشاند و بعد با حرکت تند و سریعی، به طرف دریچه رفت. داخل دریچه تاریک بود و پله های خیلی زیادی به سمت پایین وجود داشت. پیش از آنکه آگوست دریچه را محکم ببندد، هرییت داخل دریچه خزید و خودش را به دیوار ی راه پله چسباند تا آگوست با او برخورد نکند. بعد از آن، شاهزاده موش بدون اینکه متوجه هرییت شود، به سرعت از جلوی بارانی اش رد شد. یکی از موش ها از آگوست پرسید: «کجا موندی پس؟» -هیچی لباسم لای در گیر کرده بود. ژانویه صدا زد: «عجله کنین. داره دیر می شه.» آگوست با خودش زمزمه کرد: «خدا ما رو ببخشه که منتظرشون گذاشتیم.» بعد لباسش را جمع کرد و با عجله از پله ها پایین رفت. هرییت هم پشت سرش از پله ها پایین رفت. سعی می کرد پاهایش را هم زمان با شاهزاده خانم ها زمین بگذارد، می ترسید کسی فالگوش ایستاده باشد و متوجه صدای پای اضافه شود. پله ها همین طور تا پایین و پایین و پایین ادامه داشت. سبیل های هرییت مورمور می شد. جادو1 هرییت با ناراحتی فکر کرد، حتی اگر این قلعه دیوارهای خیلی پهنی داشت که بتواند یک راه پله را توی خودش جا بدهد، حالا آن ها مسیری طولانی را به زیرزمین آمده بودند. بعد با خودش گفت: «مسیر برگشت نباید به این آسونی ها باشد. حالا چه بارونی نامرئی داشته باشم و چه نداشته باشم، اگه به دیوار بچسبم و خس و خس صدا بدم، ممکنه اونا متوجه من بشن.» پله ها یک باره تمام شد و آن ها وارد غار زیرزمینی بسیار بزرگی شدند. بعد مسیری ساخته شده از سنگ سفید مرمر ظاهر شد که از بین درخت های نقره ای متحرک می گذشت. این مسیر از غار می گذشت و به رودخانه ای در آن دورها می رسید. ...

نویسنده: ارسلا ورنون مترجم: حسین فدایی حسین انتشارات: پرتقال  

ارسلا ورنون


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شاهزاده خانم همستر 2 (جادوگر موش ها)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل