loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب سفر مرد بی لبخند

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
12,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب سفر مرد بی لبخند نوشته ی مسعود ملک یاری توسط انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.

داستان آمده در این کتاب در رابطه با مردی است که به همراه تنها دخترش زندگی می کند. او علاقه ی بسیاری به شکار کردن حیوانات مختلف دارد و هر شب به اتاق مخصوص خود که در قسمت زیر شیروانی قرار گرفته، می رود و احساس افتخار و غرور می کند. زیرا داخل این اتاق پُر از اجساد خشک شده ی حیواناتی مثل یوز پلنگ، دُرنا، خرس قهوه ای، قوچ و... می باشد که مرد شکارچی از تماشای آنها لذت می بَرد. دختر کوچولو اصلا از این کار پدرش خوشحال نیست چرا که احساس می کند هر شب صدای گریه و ناله ی حیوانات شکار شده را می شنود به همین خاطر از رفتن به آن اتاق تاریک و وحشتناک، می ترسد. یک شب مرد، کابوس وحشتناکی می بیند و سراسیمه از خواب می پرد و دخترش را صدا می زند اما هیچ جوابی نمی شنود. او از آن خانه رفته است و تنها یک نامه برای پدر نوشته و از او خواسته اگر روزی دلش برای دختر تنگ شد، عروسکش را برای او ببرد. تمام طول آن روز را شکارچی، عروسک به دست، دنبال دختر می گردد ولی هیچ اثری از او پیدا نمی کند. او غمگین و خسته و به خانه باز می گردد؛ شب هنگام زمانی که او در خواب می باشد، مورچه ها به همراه ملکه شان به خانه ی او می روند و مرد را همان طور که بر روی تختش خوابیده بود با خود به سمت جنگل می برند. صبح روز بعد وقتی شکارچی بیدار می شود خود را در جنگل می بیند؛ ملکه ی مورچه ها به او می گوید اگر می خواهی دخترت را ببینی من تو را به آرزویت می رسانم ام سه شرط دارد که باید آنها را بپذیری... سفرِ مردِ بی لبخند با جملات ساده، صفحاتِ مصور و رنگ آمیزی زیبا علاوه بر سرگرم کردن کودکان آنها را با اهمیت حفاظت از محیط زیست، گونه های جانوری و... آشنا می کند.

 


برشی از متن کتاب


شکارچی شب ها در تالار افتخاراتش می خوابید؛ در اتاق زیر شیروانی مخصوصش که مثل موزه شلوغ و مثل تونل وحشت، ترسناک بود. دختر شکارچی از اتاق زیر شیروانی می ترسید. می گفت مثل گورستان است و برای همین در اتاق خودش، کنار عروسکش می خوابید. شب شکارچی کابوس وحشتناکی دید. از خواب پرید، از پله ها پایین آمد و وحشت زده دخترش را صدا کرد، ولی اثری از او نبود جز نامه ای و عروسکی روی میز. این جا شب ها صدای گریه ی توله ی خرس ها و بچه روباه ها می آید و صدای جیغ پرنده ها. دوستت دارم پدر، ولی می ترسم. من از این جا می روم. اگر دلت برایم تنگ شد، عروسکم را بیاور. شکارچی آن روز ببا عروسک دخترش جنگل و بیشه را وجب به وجب گشت؛ همه ی درخت ها و حیوانات به شکل دخترش در آمده بودند. هر پرنده ای که می دید، شبیه دخترش بود. آن روز شکارچی چیزی جز غصه و اندوه پیدا نکرد. دلش برای دخترش تنگ شده بود، عروسک را بغل کرد و با چشم های پُر از اشک خوابید. هنوز قرص ماه به وسط آسمان نرسیده بود که درِ کلبه باز شد و هزاران مورچه وارد شدند. ملکه از همه بزرگ تر بود و جلوتر می رفت. مورچه ها به اتاق شکارچی رفتند، تخت را از زمین بلند کردند و با خود بردند. صبح فردا، شکارچی تابش آفتاب را روی صورتش احساس کرد. صدای پرنده ها آمد، بعد نسیمی گذشت و صدای برگ ها در گوشش پیچید. چشمش را که باز کرد، به جای سقف اتاقش، آسمان آبی را دید. به عمرش صبح به این زیبایی ندیده بود. پایش را که زمین گذاشت، از خنکای چمن مور مورش شد. چطوری آمدم این جا؟ ملکه ی مورچه ها که بیخ گوشش نشسته بود،گفت: نترس. شکارچی ترسید. دور و برش را نگاه کرد و گفت: کی هستی؟ و دنبال تفنگش گشت. ملکه گفت: تفنگت را نیاورده ایم. این جا جنگل است. من هم ملکه ی مورچه هایم. دیشب آرزو کردی بازهم دخترت را ببینی. ما آرزویت را برآورده می کنیم. می توانی برگردی، ولی اگر بمانی، دیدن دخترت سه شرط دارد. شکارچی عروسک دخترش را محکم بغل کرد. ملکه به جایی اشاره کرد...    

  • از سری کتاب های نردبان
  • نویسنده: مسعود ملک یاری
  • تصویرگر: محبوبه اسفندیاری


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب سفر مرد بی لبخند" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل