کتاب سفر به مرکز زمین | ژول ورن؛ نشر افق
- انتشارات : افق
- مترجم : ثمین نبی پور
- تگ : رمان های جاویدان جهان کتاب سفر به مرکز زمین
محصولات مرتبط
درباره ی کتاب سفر به مرکز زمین اثر ژول ورن
کتاب سفر به مرکز زمین از مجموعه رمان های جاویدان جهان اثر ژول ورن با ترجمهی ثمین نبیپور توسط نشر افق به چاپ رسیده است. این کتاب نشر افق، رمانی علمی و تخیلی است که روایتهایی مهیج و پرکشش را در اختیار مخاطب قرار میدهد. شخصیت اصلی قصه، "اکسل" نام دارد. او پسری باهوش میباشد که والدین خود را از دست داده است. پس از این واقعه، عمویش، پرفسور "لیدنبروک"، مسئولیت اکسل را برعهده گرفته و او را نزد خود، به منزل قدیمیاش، واقع در هامبورگ میبرد.
لیدنبروک، مردی دانشمند و ثروتمند است که به رشتههای مختلفی همچون فلسفه، شیمی و بسیاری علوم دیگر تسلط دارد. در این میان به علم زمینشناسی و کانیشناسی بسیار علاقهمند میباشد. وی پس از پذیرش سرپرستی اکسل, تمامی دانستههای علمی خود را به این پسر آموزش میدهد. اکسل نیز، همچون عمویش، به دو علم زمینشناسی و کانیشناسی کشش فراوانی دارد. آنها بیشتر اوقات خود را صرف مطالعه و تحقیق میکنند و همواره به اطلاعات قابلتوجه و تازهای دست مییابند.
اصل ماجرای داستان سفر به مرکز زمین، از جایی آغاز میشود که لیدنبروک، کتابی قدیمی و کهنهای را پیدا میکند؛ کتابی ایسلندی که یکی از نسخههای اصیل آن میباشد. موضوعی که موجب ایجاد شور و شادمانی در قلب و روح پرفسور میگردد. وی به حدی از این رویداد شگفتزده میشود که تصمیم میگیرد، اکسل را نیز در شادی خود شریک نماید.
پرفسور، در حضور اکسل، با هیجانی وصفناشدنی کتاب قدیمی را ورق میزند؛ درست در همین لحظه تکه کاغذی از میان صفحات آن به بیرون میافتد؛ کاغذی قدیمی که روی آن، با خط رونی، جملهای نوشته شده است. پرفسور همچون همیشه، با کنجکاوی تمام به خطوط خیره شده و سعی میکند آن را ترجمه نماید. پس از ترجمهی این جمله، اکسل و عمویش، متوجه موضوعی مهم میشوند؛ موضوعی که آنها را وارد ماجراهایی پرکشش و خواندنی میکند.
بخشی از کتاب سفر به مرکز زمین؛ انتشارات افق
عمویم چند دقیقه به آن کاغذ خیره ماند و بعد اعلام کرد به خط رونی نوشته شده. حروفش به آنچه در کتاب نوشته شده بودند، شباهت داشتند، اما معنایشان چه بود؟ من هم دقیقا میخواستم همین را بفهمم.
از آنجا که اعتقاد داشتم الفبای رونی تنها وسیلهای برای گیج کردن انسان بود، وقتی فهمیدم عمویم هم مثل من از آن هیچ نمیفهمد، خوشحال شدم. حرکت لرزان انگشتهایش من را به این باور رساند.
زیر لب با خودش گفت: «با این حال، شک ندارم خط ایسلندی باستان است.»
عمویم این را خوب میدانست، چون او مثل واژهنامهای به چند زبان مختلف بود. عمو به خلاف بعضی دانشمندان فرزانه، اهل تظاهر نبود. ادعا نمیکرد که به دو هزار زبان و چهار هزار گویش محلی از گوشه و کنار جهان صحبت میکند، اما تمام زبانها و گویشهای مهم را بلد بود.
اکنون که به گذشته مینگرم، نمیدانم اگر ساعت با دو ضربه زمان را نشان نمیداد و آشپز پیر خانه ما را به ناهار دعوت نمیکرد، عمویم به چه کارهای غریب و شتابزدهای دست میزد.
عمویم فریاد کشید: «لعنت به ناهار!»
اما من گرسنه بودم، به سمت اتاق غذاخوری رفتم و سر جای همیشگیام نشستم. از روی ادب، سه دقیقه صبر کردم، اما اثری از عمویم، پرفسور نبود. تعجب کردم. او معمولا از لذت یک ناهار دلچسب چشمپوشی نمیکرد. ناهار اوج تجمل آلمانی بود: سوپ جعفری، املت گوشت با دورچین گیاه ترشک، خوراک گوشت گوساله و آلو در صدف، میوههای خوشطعم و شراب موزل. عمویم، از ترس لکهدار شدن طومار چرمی عزیزش، از حضور سر میز غذا خودداری کرد. من از روی وظیفهشناسی به جای هر دونفرمان ناهار خوردم.
کم مانده بود آشپز و مستخدم پیر خانه عقلش را از دست بدهد. بعد از آن همه دردسری که برای تهیهی خوراک متحمل شده بود، غیبت اربابش سر میز غذا مایهی دلسردیاش شد. گاه که چشمش به من و ویرانی خوراکیهای بهشتیاش میافتاد، این دلسردی جایش را به دلهره میداد. اگر عمویم سر میز غذا میآمد، چه؟
ناگهان درست وقتی که آخرین سیب را خوردم و آخرین جرعهی شراب را نوشیدم، صدایی گوشخراش از همان نزدیکی بلند شد. عمویم بود که با فریاد من را صدا میزد...
- رمانهای جاویدان جهان
- نویسنده: ژول ورن
- مترجم: ثمین نبیپور
- انتشارات: افق
نظرات کاربران درباره کتاب سفر به مرکز زمین | ژول ورن؛ نشر افق
دیدگاه کاربران