loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب زوربای یونانی | نیکوس کازانتزاکیس

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره کتاب زوربای یونانی؛ نشر نگاه

زوربای یونانی داستانِ دوستیِ جوانی روشنفکر با پیرمردی 60 ساله و زنده دل را تعریف می کند که به ادعای خودش یک عاشق پر  جنب و جوش، یک جنگجوی ماجراجو، آشپز، نوازنده، معدنچی و قصه گو و خیلی چیزهای دیگر است. بله زوربا چنین شخصیتی دارد. مردی که تلاش برای توصیف او بیهوده است. مرد جوان برای مدتی کتابهایش را کنار می گذارد و برای راه‌اندازی مجدد یک معدن زغال سنگ به جزیره کرت سفر  می کند.

او درست قبل از مسافرت با زوربا آشنا می شود و زوربا را قانع می کند که  او را به عنوان سرکارگر معدن استخدام کند. آنها به جزیره می رسند و شروع به کار روی معدن می کنند. با این حال جوان نمی‌تواند بر وسوسه‌اش برای کار بر روی دستنوشته های ناتمامش درباره زندگی و اندیشه بودا خودداری کند ، رفاقت جوان با زوربا و شریک شدن در طرح‌های کسب‌وکار، آن دو را در موقعیت استاد و شاگردی قرار می‌دهد تا اینکه  ... کازانتزاکیس در بیشتر رمان هایش و از جمله این رمان از داستان برای به نمایش درآوردن مسایل  فلسفی بهره می برد. این کتاب یک رمان تربیتی برای آموزش مرد جوان احساساتی است که به جهان خشن قرن بیستم وارد می شود.  از کتاب زوربای یونانی یک فیلم سینمایی به همین نام ساخته شده‌است.

خرید کتاب زوربای یونانی اثر کازانتزاکیس

کتاب زوربای یونانی نوشته ی نیکوس کازانتزاکیس و ترجمه ی محمود مصاحب از انتشارات نگاه به همراه سایر کتاب های داستان خارجی را از کتابانه خریداری نمایید.


برشی از متن کتاب


صبحدم با شادی و نشاط کامل، مانند طفلی که هدایای سال نو خود را گرفته باشد، از خواب برخاستم. باد سردی می وزید، آسمان صاف بود و دریا درخشان و شفاف. راه دهکده را در پیش گرفتم. آیین قداس در این ساعت به پایان رسیده بود. در حالی که قدم می زدم با عواطف و احساساتی گنگ و مجهول از خود می پرسیدم آیا اولین شخصی را_ خوش یمن یا بدیمن _ که در این صبحگاه عید خواهم دید که خواهد بود؟ با خود می گفتم خدا کند که یا کودکی باشد با دستانی پر از هدایای عید میلاد مسیح؛ یا پیرمردی سرحال و زنده دل با لباس سفید بلند آستین گشاد و, در عین حال، سربلند و خرسند از این که وظایف خود را در این دنیا با شجاعت و شهامت انجام داده است. هر چه بیشتر راه می رفتم و به ابادی نزدیک تر می شدم بر نگرانیم می افزود. ناگاه زانوانم به لرزه درآمد. هیکل باریک بیوه زن را دیدم که زیر درختان زیتون، در همان جاده ای که منتهی به ده می شد، از طرف مقابل خرامان پیش می آمد. لباس قرمز بر تن داشت و دستمالی بر سر بسته بود. رفتار خرامانش در حقیقت رفتار پلنگ درنده ای را به نظرم آورد، و من چنین احساس کردم که بوی تند و نافذ مشک فضا را فراگرفته است. ای کاش می توانستم از برابرش بگریزم. خوب می دانستم که این جانور، چناچه خشم بگیرد، فوق العاده بی رحم خواهد بود؛ تنها چاره این بود که به نحوی از مسیرش منحرف بشوم و فرار کنم. ولی چگونه؟ راه دیگری نداشتم. بیوه زن به خط مستقیم پیش می آمد. شن ها زیر پایش چنان صدا می کردند که گویی ارتشی روی زمین راه می رود. زن مرا دید و سرش را تکان داد، دست هایش لغزید و موهای سیاه و براق چون شبحش نمودار شد. نگاه سردی به من انداخت و تبسمی کرد. در چشمانش لطف و زیبایی وحشیانه ای دیده می شد. به عجله روسریش را درست کرد گویی از این که من یکی از مرموزترین اسرارش_ موی سرش _ را دیده ام شرمنده شده بود. خواستم با او سخنی بگویم و سال قرین سعادت و خوشبختی برایش طلب کنم، ولی گلویم فوق العاده خشک بود_ وضع روزی را پیدا کرده بودم که تونل معدن فذوریخت و نزدیک بود جان خود را از دست بدهم. نی های اطراف باغش، بر اثر وزش باد، تاب می خورد؛ پرتو خورشید زمستانی بر لیمو و پرتقال های زرین درختان مرکباتی که برگ هایی تیره داشتند می تابید. باغ یکسره درخشان و با شکوه، و همچون بهشت می نمود. بیوه زن ایستاد، دست دراز کرد و در باغ را گشود. درست در همین لحظه من رو به رویش رسیدم. برگشت، ابروها را بالا انداختف و خیرهبه من نگاهی کرد. وارد باغ شد. ولی در را همچنان باز گذاشت. دیدمش که در پشت درختان نارنج به تدریج ناپدید می شد و، ضمن راه رفتن، مانند همیشه، کپلش را تاب می داد.

  • نویسنده: نیکوس کازانتزاکیس
  • مترجم: محمود مصاحب
  • انتشارات: نگاه

نیکوس کازانتزاکیس


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب زوربای یونانی | نیکوس کازانتزاکیس" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل