کتاب زندگی کن! - امیررضا آرمیون (جلد دوم)

کتاب زندگی کن (جلد 2) با گردآوری امیررضا آرمیون در نشر ذهن آویز به چاپ رسیده است.

کتاب حاضر، داستان های کوتاه و شگفت‌انگیزی دربارۀ زندگی، عشق، سختی‌ها و نکات زیبایی دربارۀ قسمت‌های مختلف زندگی‌مان را شامل می‌شود. داستان‌های کوتاهی که خواندنشان وقت زیادی را از ما نمی‌گیرند و همراهمان می‌مانند. هر جلد شامل تعداد زیادی از این داستان‌های عبرت‌آموز می‌شود که می‌توانیم روزانه آن‌هارا مطالعه کنیم. اکثر داستان‌های کوتاه ارائه شده در این کتاب از نویسندگان ناشناس می‌باشند که پس از صرف ماه‌ها و سال‌ها وقت برای مطالعه در کتاب های گوناگون فارسی و انگلیسی، سایت‌ها و وبلاگ‌های اینترنتی و دوره‌ها و سخنرانی‌های مختلف روانشناسی تهیه شده است. این کتاب حاصل بیش از دو سال دقت و تلاش بی‌وقفۀ نویسنده است تا تاثیرات مثبت و به یاد ماندنیِ داستان‌های کوتاه این کتاب در خوانندگان آن بماند. مجموعه‌های دیگری از این مترجم همچون «تو، تویی؟!»، «من، منم؟!»، «من و ما!»، «تو و من؟!»، «خوشحالی ینی...»، «جملات هشت ریشتری!» و کتاب صوتیِ «تو، تویی؟!» منتشر شده‌اند که شامل متن و داستان کوتاه هیجان‌انگیز، لذت‌بخش، جملات کوتاهِ تاثیر گذار دربارۀ زندگی، مهربانی، عشق، انسانیت و امید گردآوری شده‌اند.

برشی از متن کتاب

می‌دانی تا کی زنده ای؟ هنوز هم بعد از این‌همه سال، چهرۀ «ویلان» را از یاد نمی‌برم. درواقع، در طول سی سال گذشته همیشه روز اول ماه که حقوق بازنشستگی‌ام را دریافت می‌کنم. به یاد «ویلان» می‌افتم. ویلان پتی‌اُف، کارمند دبیرخانۀ اداره ما بود. از مال دنیا، جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی دیگری نداشت. ویلان، اول ماه که حقوق می‌گرفت و جیبش پُر می‌شد، شروع می‌کرد به حرف زدن... روز اول ماه، هنگامی که از بانک به اداره برمی‌گشت، به راحتی می شد برآمدگی جیبش سمت چپش را تشخیص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود. ویلان از روزی که حقوق می‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته می‌کشید، سیگار برگ می‌کشید و نیمی دیگر از ماه را هم سرخوش و بی‌پول بود! من یازده سال با ویلان همکار بودم. بعدها شنیدم او سی سال آزگار به همین نحو گذران روزگار کرده‌است! روز آخر که من از اداره منتقل می‌شدم، ویلان روی سکوی جلوی دبیرخانه نشسته بود و سیگار برگ می‌کشید. به سراغش رفتم تا از او خداحافظی کنم. کنارش نشستم و بعد از کلی حرف مفت زدن، عاقبت پرسیدم که چرا سعی نمی‌کند زندگی‌اش را سر و سامان بدهد تا از این وضع نجات پیدا کند؟ هیچ‌وقت یادم نمی‌رود همین‌که این سؤال را پرسیدم، به سمت من برگشت و با چهره‌ای متعجب، آن هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: کدام وضع؟! بهت‌زده شدم. همین‌طور که به او زل زده بودم، بدون اینکه حرکتی کنم ادامه دادم: همین زندگیِ نصف اشرافی، نصف فقیری!! ویلان با شنیدن این جمله همان‌طور که به من زل زده بود ادامه داد: تا حالا سیگار اصل کشیده‌ای؟ گفتم: نه! گفت: تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟ گفتم: نه! گفت: تاحالا به یک کنسرت عالی رفتی؟ گفتم: نه! گفت: تاحالا غذای فرانسوی خوردی؟ گفتم: نه! گفت: تاحالا همۀ پولت را برای عشقت هدیه خریدی تا سوپرایزش کنی؟ گفتم: نه! گفت: اصلا عاشق شدی یا بود؟ گفتم: نه! گفت: تا حالا یک هفته مسکو رفتی که خوش بگذرانی؟ گفتم: نه! گفت: خاک بر سرت! اصلا تا حالا زندگی کردی؟ با درماندگی گفتم: آره... نه... ، نمی‌دانم! ویلان همین‌طورکه نگاهم می‌کرد، نگاهی تحقیرآمیز و سنگین... حالا که خوب نگاهش می‌کردم، مردی جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ویلان جلویم ایستاده بود و تاکسی رسیده بود. ویلان سیگار برگی تعارفم کرد و بعد جمله‌ای را گفت... جمله‌ای که مسیر زندگی‌ام را به کلی عوض کرد. ویلام پرسید: می‌دانی تا کی زنده‌ای ؟ جواب دادم: نه! ویلان گفت: پس سعی کن دست کم نصف ماه را زندگی کنی!

فهرست

• به تو زندگی دادم
• زندگی برای لحظه ی حال
• مبادا خودت را از یاد ببری
• کسی که کنارش خود خودم باشم
• رقص آرام
• بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین
• آرزوهایی که حرام شدند
• ارزشمندترین وقایع زندگی
• این نیز میگذرد زیبا زندگی کن سخن پایانی

نویسنده

دکتر امیررضا آرمیون کتاب های روانشناسی را در قالب داستان های کوتاه منتشر می کند. از جمله کارهای وی عبارت اند از: تو، تویی در سه جلد و من، منم در سه جلد.

• داستانهای کوتاه و شگفت انگیز نکته های زیبای زندگی
• مترجم و گردآور: امیررضا آرمیون
• انتشارات: ذهن آویز