محصولات مرتبط
کتاب روباه شنی نوشته محمد کشاورز توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
این کتاب که برای اولین بار در سال 1394 منتشر شد، در سی و چهارمین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی به عنوان کتاب سال ایران انتخاب شد و پس از آن چندین بار به تجدید چاپ رسید. کتاب، شامل 9 داستان کوتاه میباشد که همگی آنها به رویکردهای اجتماعی میپردازند. در برخی از داستانها طنز وجود دارد که البته طنزها هم برگرفته از موقعیتهای اجتماعی هستند. این طنزها کاملا سیاه هستند و لایههای زیرین اجتماع را نشان میدهند. محمد کشاورز در این کتاب، به سراغ آدمهایی میرود که برای فرار از تکرار و تنهایی، به شی یا خاطرهای پناه میبرند، آدمهایی که ارتباط مستقیم و بیواسطهای با هم ندارند و واسطه ی میان آنها اشیا یا خاطرات هستند. داستانهای کتاب همگی با قدرت و صلابت نوشته شدهاند و هنر نویسندگی محمد کشاورز را به رخ همگان میکشند. وی با شروعهای بینظیرش، خواننده را سر جایش میخکوب و او را تا انتهای داستانها دنبال خودش میکشاند. فضاسازیهای فوق حرفهای، درگیر کردن ذهن خواننده برای حدس ادامه داستان، غافلگیری مخاطب و در نهایت پایانی شیرین، همگی از ویژگیهایی هستند که این کتاب را به یک کتاب دوست داشتنی تبدیل کرده است. موضوعات کتاب نه آنقدر درگیر روزمرگی هستند که خواننده را خسته کنند و نه آنقدر غیر منتظره و عجیب که چیزی خارج از محدوده داستاننویسی از آب درآیند. وسواس نویسنده در روند داستانها بهخوبی پیداست. مسلما، او بارها و بارها مطالب را بازنویسی میکند که در خلال داستان حتی یک کلمه اضافی که معنای خاصی نداشته باشد، نیز وجود ندارد. او روی تک تک کلماتش تسلط دارد و با جملات سادهای منظورش را به مخاطب میفهماند. داستانهای این کتاب، بینقص و پرکشش هستند و تمام علاقهمندان به داستانهای کوتاه میتوانند از خواندن آن لذت ببرند.
برشی از متن کتاب
طاهانی کجای شیراز قدیم سیر و سیاحت میکرد یا غرق در کدام خاطرهی خوش بود که لبخندی آرام دویده بود روی لبش و صورتش را مهربانتر کرده بود. منصور چاقو را از پوست سیب برداشت تا صورت مهربان شدهی پدرزنش را تماشا کند که یکهو صدایی بلند شد، صدای کشیدهی قیهی کاسکو تیز و چندشآور پیچید توی راهرو. کتاب از دست طاهانی افتاد، سیب و چاقو از دست منصور. رشتهی کلام مادر و دختر برید. کاسکو خودش را رساند به پذیرایی. پرید روی عسلی کنار مبل. رو در روی طاهانی بال گشود، پرهایش را پف داد، گردن چرخاند، جوری که انگار ماموریتی دارد برای یک نبرد تن به تن. طاهانی با دهان باز نیم خیز شد و لحظهای مات ماند. از شوک که در آمد اولین چیزی که به دستش رسید پرت کرد برای پرنده. سیب در هوا چرخید. قوس برداشت اما کاسکو جا خالی داد، پرید روی دستهی مبل و فحش داد. مرضیه صورتش را کند. -خدا مرگم بده! چه کار کردی منصور؟ منصور گنگ و دستپاچه سعی کرد خودش را پرت کند روی کاسکو، پرنده پرید سمت مهری خانم. پیرزن جیغ کشید و با پشت دست محکم زد توی سر کاسکو. کاسکو فحش داد، زشت، آنقدر که مهری خانم گوشهی لبش را گاز گرفت و رنگش سفید شد مثل گچ. طاهانی داد زد: آخر جنم خودت را نشون دادی نامرد؟ تف به غیرتت! - من بیگناهم به خدا آقا جون! آقا جون و زهرمار. تو هم شدی بابای گور به گور شدهت که قفس طوطی آموخته شده میگذاشت سر راه من، که فحش بده، به اسم فحش بده که من رو تو محل بکنه سکهی یه پول. کاسکو هنوز مشغول فحش دادنش بود؛ آن قدر روشن و واضح که منصور از هیچ پرندهی سخنگویی نشنیده بود. انگار یادش داده بودند قشقرق که به پا میشود باید بیشتر فحش بدهد. در برابر هر ضربه و هجومی جا خالی میداد، از زیر دست و پا در میرفت و صدای فحشهای ناموسی آب نکشیدهاش از پشت و پسلههای مبل و میز و صندلیها میآمد.
فهرست
- روز متفاوت
- پرندهباز
- گلدان آبی، میخکهای سفید
- آهنگ پلنگ صورتی را سوت بزن
- زمین بازی
- هشت شب. میدان آرژانتین
- راه رفتن روی آب
- غار را روشن کن
- روباه شنی
- مجموعه داستان
- نویسنده: محمد کشاورز
- انتشارات: چشمه
مشخصات
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 4
- تعداد صفحه 112
- انتشارات چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب روباه شنی - محمد کشاورز
دیدگاه کاربران