loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب راستشو بگو! (ماجراهای کریتر)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب راستشو بگو! از مجموعه ی ماجراهای کریتر نوشته ی مرسر مایر و ترجمه ی هایده کروبی توسط انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.

کریتر به همراه خانواده اش و بقیه ی حیوانات در یک جنگل زیبا زندگی می کند. او هر بار در خانواده و یا مدرسه با یک مشکل مواجه می شود و ماجراهای کتاب را رقم می زند و هر بار یک مورد اخلاقی را یاد می گیرد. در این مجموعه نویسنده با خلق داستان های ساده و قابل فهم برای کودکان آن ها را با یکی از مهارت های زندگی مانند صداقت، داشتن نظم، رعایت نوبت و ... آشنا می کند. در این جلد به راستگویی و اهمیت آن پرداخته می شود. کریتر در پاسخ سوالاتی که از او می شود تمام حقیقت را نمی گوید اما او خود را دروغگو نمی داند. مثلا زمانی که مادرش از او درباره ی اتمام تکالیفش سوال می پرسد او می گوید که تکالیفش را نوشته اما حقیقت این است که او بخشی از تکالیفش را نوشته و مقداری از تکالیفش را هنوز انجام نداده است. یک بار در مدرسه به دوستانش درباره ی هواپیمای پدربزرگش که ماکتی از یک هواپیمای ملخی است دروغی می گوید و مجبور می شود که خانه را ترک کند تا این که پدر بزرگش او را در راه می بیند و ...

کودکان با خواندن این داستان کوتاه به این مسئله پی می برند که هیچ چیزی مهمتر صداقت و درستی نیست، و گفتن حقیقت همیشه به انسان کمک می کند. تصاویر زیبای کتاب در کنار داستان، کتاب را برای کودکان جذاب کرده است. کتاب مختص گروه سنی الف و ب به چاپ رسیده است.

 


برشی از متن کتاب


مامان گفت: «کریتر کوچولو، اگر مشق هایت را نوشتی، می توانی یکی از این شیرینی ها بخوری.» گفتم: «نوشته ام» خواهر کوچولو داد زد: «ننوشته ای.» راست بگو گفتم: «نوشته ام. بیا هنوز تمام نشده است.» روز بعد خواهر کوچولو و بانی را به مدرسه بردم. بانی پرسید: «راست است که می گویند بچه های بزرگترمثل تو اجازه دارند شب ها تا هر وقت دلشان می خواهد بیدار باشند و تلویزیون تماشا کنند؟ خیلی خوبه ها!» گفتم: «آره» و فکر کردم راستی راستی خیلی باحاله. خواهر کوچولو گفت: «راست بگو.» گفتم: «راست می گویم. مگر من اجازه ندارم دیرتر از تو بخوابم پس راست می گویم.» مامان پرسید: «به سگ غذا داده ای؟» گفتم: «بله» خواهر کوچولو گفت: «وای نه. باز هم راست نمی گویی.» گفتم: «خیلی هم راست می گویم. دیروز به سگ زیاد غذا دادم برای همین امروز غذا نمی خواهد.» موقع خواب مامان پرسید: «دندان هایت را مسواک زده ای؟» گفتم: «بله» مامان پرسید: «پس چرا مسواکت خشک است؟» گفتم: «با انگشتم مسواک زدم ولی خودم می دانستم که مسواک نزدم.» خواهر کوچولو گفت که من عروسکش را گم کرده ام، ولی راست نمی گفت. من که اصلا با عروسکش بازی نکردم. بانی با عروسکش بازی می کرد. مامان مجبورم کرد که کمکش کنم تا عروسک را پیدا کنیم. روز بعد، خانم کیتی به ما گفت که آخر هفته نمایش هوایی داریم. گفتم: «بابابزرگم یک هواپیمای ملخی دارد.» گفت: «وای چقدر باحال.» گیتر پرسید: «بابا بزرگت توی نمایش شرکت می کند؟» خواستم بگویم که منظورم این بود که بابابزرگ یک ماکت هواپیما دارد ولی همه آن قدر از این که سوار آن شوند، ذوق زده بودند که نمی توانستم راستش را بگویم!

  • مهارت های زندگی
  • از سری کتاب های نردبان
  • نویسنده: مرسر مایر
  • مترجم: هایده کروبی
  • انتشارات: فنی ایران


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب راستشو بگو! (ماجراهای کریتر)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل