loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب راز قایق ها

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
29,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب راز قایق ها نوشته ی جسیکا بگلی و ترجمه آناهیتا حضرتی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

" باکلی " و مادرش در یک کلبه ی چوبی، نزدیک دریا زندگی می کنند؛ آنها متعلق به گونه ای از جانوران دوزیست به نام سگ آبی هستند. این حیوانات، با کمک دندان های بسیاری تیزی که دارند، چوب را می بُرند و برای خود خانه و سد آبی می سازند. باکلی عاشق گشت زنی در ساحل و پیدا کردن چیزهای جدید می باشد؛ از زمانی که پدرش را ندیده مدتی طولانی می گذرد و حسابی دلش برای او تنگ شده است. باکلی یک روز تصمیم می گیرد با کمک چوب و لوازمی که از ساحل پیدا می کند، برای پدرش قایقی بسازد و آن را به دریا بیندازد؛ اگر قایق هرگز به ساحل باز نگردد، او متوجه می شود که به دست پدرش رسیده، بنابراین خیلی زود دست به کار می شود. مامان هم به مناسبت تولد پسر کوچولویش؛ یک جعبه آبرنگ به او هدیه می دهد تا به وسیله ی آن کاردستی هایش را رنگ آمیزی کند. روزها می گذرند و باکلی هربار که قایقی می سازد، تمام سعی خود را می کند که بهتر از دفعه ی قبل باشد و در آخر پیغامی هم با عنوان " تقدیم به بابا، دوستت دارم، باکلی " بر روی آن می چسباند. قایق ها به دریا می روند و باز نمی گردند ولی آیا واقعا آنها به دست بابا می رسند؟ زبان ساده، جمات کوتاه، صفحاتِ کاملا مصور با رنگ آمیزی شاد و داشتن جلد سخت از جمله ویژگی های مثبت این داستان زیبا می باشد.

 


برشی از متن کتاب


باکلی و مامانش توی خانه ی چوبی کوچکی کنار دریا زندگی می کردند. آنها چیز زیادی نداشتند؛ ولی به جایش همدیگر را داشتند. باکلی عاشق ساحل و چیزهایی بود که آن جا پیدا می کرد. او دوست داشت کار دستی درست کند. ساختن قایق با تخته پاره ها را بیش تر از هر چیزی دیگری دوست داشت. باکلی گفت: مامان! ببین برای بابایی چی ساخته ام! مامان گفت: عجب قایق فوق العاده ای! اگر بابا ببیند حتما خوشحال می شود. باکلی که دلش برای بابا تن شده بود، گفت: کاش می شد قایقم را نشانش بدهم! چند روز بعد، تولد باکلی بود. او و مامانش حسابی خوش گذراندند. مامانبه او یک جعبه ی آبرنگ و چند تا قلم موی نو هدیه داد تا برای ساختن قایق هایش از آنها استفاده کند. عصر همان روز باکلی و مامانش رفتند توی ساحل قدم بزنند. باکلی قایق کوچکی را که مخصوص بابایش ساخته بود، با خودش برد. یادداشتس هم به آن چسباند که رویش نوشته بود: تقدیم به بابا. دوستت دارم، باکلی. وقتی باکلی قایقش را می گذاشت توی آب، گفت: می خواهم قایقم را برای بابا بفرستم. اگر به ساحل برنگشت، می فهمم به دستش رسیده. باکلی و مامانش قایق را تماشا کردند که توی آب بالا و پایین می رفت و موج ها آن را آرام آرام با خودشان می بردند. مامان، می توانم بازهم برای بابا قایق بفرستم؟ مامان گفتت: معلوم است که می توانی! فکر کنم او خیلی دوست داشته باشد. بعد از اینکه باکلی خوابش برد، مامان رفت لب دریا. او به فکر بابا بود. دل مامان هم برای بابا تنگ شده بود. از آن به بعد، بعضی روزها باکلی و مامانش توی ساحل کلی پیاده روی می کردند تا او بتواند یکی از قایق هایش را به دریا بسپارد. و باکلی به هر کدام از آنها یادداشتی می بست که رویش نوشته بود: تقدیم به بابا. دوستت دارم، باکلی. باکلی همیشه سعی می کرد، قایق های جدیدتری بسازد: قایق های بزرگ، قایق های کوچک، قایق های دراز، قایق های کوتاه و قایق هایی که بادبان، طناب و حتی لنگر واقعی داشتند. و هر بار که قایق جدیدی می ساخت، از قبلی بهتر می شد. باکلی، قایق هایی را که بیشتر از بقیه دوست داشت، می فرستاد برای بابا. او همیشه  خیلی دقت می کرد قایق های بابا خوشگل تر از بقیه بشود. خیلی زود بازهم تولد باکلی شد. مامان و باکلی باهم قلعه ساختند، دزد دریایی بازی کردند و توی شن های ساحل دنبال گنج گشتند. مامان حتی برای باکلی، یک کیک خیلی مخصوص، شبیه قایق پخت. غروب که شد آنها رفتند برای پیاده روی تا برای بابا قایق بفرستند. یک دفعه باکلی متوجه شد که یادش رفته پیغامش را برای بابا بنویسد. با نگرانی گفت: مامان، من الان برمی گردم. باید یادداشتم را بنویسم تا بابا بفهمد این قایق مال اوست. باکلی رفت به اتاق مامان تا یک تکه کاغذ بردارد...      

نویسنده: جسیکا بگلی مترجم: آناهیتا حضرتی انتشارات: پرتقال


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب راز قایق ها" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل